هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
اين مطالب روشنگر معناى سخنانى است كه از حضرت على و ديگر امامان پاك ما وارد شده و گفته اند ما كسانى ه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
شيعه براى اثبات خلافت على عليه السلام به برخى از متون قرآنى و احاديث متواتر نبوى استدلال كرده، احاديثى كه در نزد تمام فرقه هاى اسلامى به تواتر از پيغمبر نقل شده است. آنان هيچگاه رابطه خويشاوندى را دليل بر حقّانيت على نمى آورند مگر در مقامى كه مجبور مى شدند از دليل مخالفان خود استفاده كنند مانند استدلال حضرت على در برابر ابوبكر و عمر. بنابراين، گويا احمد امين به ادلّه شيعه مراجعه نكرده، و اگر هم كرده مطلب را خوب درك نكرده است!! يا شايد هم خواسته كه تهمت ناروايى عمداً به شيعه نسبت دهد. و اين دوّمى به نظر ما موجّه تر است زيرا خودش در جايى ديگر از كتابهاى خود، عقيده واقعى شيعهيعنى خلافت به نصّ است نه به قرابترا بازگو كرده است.
كوتاه سخن آن كه خويشاوندى نَسَبى هرگز ملاك شايستگى براى خلافت نيست و چنين چيزى را نه شيعه و نه امامانشان هرگز نگفته اند. بلكه اين ادّعا از سوى ابوبكر و عمر ساز شد و سپس بنى اميّه و بنى عبّاس نيز از آن پيروى كردند.
كوچكترين پى آمد اين اعتقاد سنّيانكه پذيرفتند خويشاوندى با پيغمبر به انسان حقّ مطالبه خلافت مى دهدآن بود كه فرصت رسيدن به حكومت را به دست كسانى داد كه بارزترين صفات و خصوصيّاتشان جهل به دين و پيروى از شهوات در هر جا و به هر شكل، مى بود. آنان حكومت را وسيله رسيدن به شهوات خود قرار مى دادند و
بر نادانىها و سفله پروريهاى خود پرده خويشاوندى با پيغمبر مى پوشاندند، در حالى كه پيامبر از اين گونه افراد شديداً بيزار بود.
در جايى هم كه اين پرده باز نمى توانست عيب پوش چهره پليد و هدف هاى شوم و دست اندازيهايشان بشود، به حيله هاى ديگرى دست مى يازيدند تا بهتر بتواند حكومتشان را دوام بخشند. چه بسا كه رويداد بيعت مأمون با امام رضا عليه السلام يكى از همين شگردها بود كه بعداً درباره اش سخن خواهيم راند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......:
او را بمن بخشيد
در منتخب التواريخ در باب دهم از والد خود محمدعلي خراساني مشهدي كه قريب هفتاد سال به خدمت فراش در آستان قدس رضوي مفتخر بوده نقل نمود:
در اوائل كه من به خدمت فراشي آستان رضوي مشرف شده بودم يكي از خدامهاي هم كشيكم كه مردي زاهد و عابد بود و چون شبهاي خدمتش در آستان قدس درب حرم مطهر را ميبستند آن مرد صالح مانند ساير خدام به آسايشگاه نمي رفت بخوابد بلكه در همان رواقي كه در بسته ميشد و آنجا را دار الحفاظ ميگويند مشغول تهجد و عبادت ميشد و هرگاه خسته ميشد و كسالت پيدا ميكرد سر خود را به عتبه در ميگذاشت تا في الجمله كسالتش برطرف شود.
شبي سرش را بر عتبه مقدسه گذاشته بود ناگاه صداي بازشدن در ضريح مطهر به گوشش ميرسد. (پدرم برايم نقل كرد ولي در خاطرم نيست كه در خواب يا بيداري بوده) تا صداي باز شدن در ضريح را ميشنود بخيال اينكه شايد وقت در بستن حرم كسي در حرم مانده بوده و در را بسته اند.
فورا برمي خيزد برود سر كشيك يعني بزرگ خدام را خبر كند ناگهان ميبيند درب حرم مطهر باز شد و يك بزرگواري از حرم بيرون آمد و دري كه از دار الحفاظ بدار السياده است باز شد و آن جناب بدار السياده رفت.
مي گويد
من هم پشت سرش رفتم تا از دار السياده بيرون شد تا رسيد به ايوان طلا و لب ايوان ايستاد. من هم با كمال ادب نزديك محراب ايستادم سپس ديدم دو نفر با كمال ادب آمدند و با حال خضوع در برابر آن حضرت ايستادند.
آن حضرت به آن دو نفر فرمود بشكافيد اين قبر را و اين خبيث را از جوار من بيرون ببريد و اشاره به قبري كه در صحن مقدس پشت پنجره بود كرد و من مشاهده ميكردم.
ديدم آن دو نفر با كلنگها قبر را شكافتند و شخصي را در حاليكه زنجير آتشين به گردنش بود بيرون آوردند و كشان كشان از صحن مقدس بطرف بالا خيابان ميبردند. ناگاه آن شخص روي خود را به جانب آن بزرگوار كرد و عرض كرد يابن رسول الله من خود را مقصر و گناهكار ميدانستم و به خاطر همين هم وصيت كردم مرا از راه دور بياورند و در جوار شما دفن كنند.
زيرا در جوار شما بزرگوار امنيت و آسايش است و به شما پناهنده شدم. تا اين سخن را گفت آن حضرت به آن دو نفر فرمود برگردانيد او را. ناقل حكايت بيهوش ميشود. سحر چون سر كشيك و خدام براي بازكردن در ميآيند ميبينند آن مرد كشيكچي افتاد پس او را بهوش ميآوردند و او قضيه را نقل ميكند.
مرحوم پدرم گفت من با او و جمعي از خدام به آن محلي كه ديده بود به ما نشان داد و ما آثار نبش قبر را به چشم خود ديديم. [۶۵].
آمدم اي شاه براتم بده
غرق گناهم حسناتم بده
بهر گدائي به درت آمدم
راندهام از خود درجاتم
بده
ضامن هر بيكس و بي ياوري
بيكسم از خود ثمراتم بده
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 واقعا و مشخصا دليل و لزوم ظهور چيست؟ اين بزرگوار ميخواهند ظهور كنند كه چه كا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
در روایات هست که شیطان توسط امام زمان عجل الله فرجه از بین میره. یعنی یکی از عوامل گناه و اشتباه از بین رفته اما بعدها خود حضرت به شهادت میرسن. چطور میشه؟ چی باعث میشه اون شخص که میگن ملیحه نامی هست به گناه بیفته و امام زمانش رو شهید کنه؟ امیدوارم تونسته باشم منظور سوالمو رسونده باشم.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
☝️🏻 درست است شیطان بعد از ظهور از بین می رود اما خُب، تحلیل ها در رابطه با این روایات متفاوت است، من تحلیل ها را میگویم قضاوت نمی کنم قضاوت با خودتان.
👈🏻بعضی از علما می گویند منظور از این روایات این است که ابلیس از بین می رود چون روایات هم می گوید ابلیس یعنی آن سردسته، ولی شاید شیطان های زیر دستش همچنان وجود داشته باشند.
👈🏻نکته دوم این است درست است ابلیس و حالا شاید بعضی ها بگویند همه شیاطین از بین می روند اما نفس انسان که وجود دارد. نفس انسان جدای از ابلیس است نفس اماره که فرمان به گناه می دهد، ما در ماه رمضان داریم شیطان در غل و زنجیر است اما همچنان گناه صورت می گیرد کم می شود اما همچنان صورت می گیرد به صفر نمی رسد این به خاطر نفس است، پس نفس جداست و ابلیس هم جداست. بعد از ظهور شیطان نیست اما نفس وجود دارد، پس نفس می تواند ما را به سمت گناه سوق بدهد، ولی چون عقل ها پس از ظهور کامل می شود دیگر میزان گناه کم می شود به صفر نمی رسد اما کم میشود.
💠اما بحث شهادت.. اول آن روایتی که گفتید ملیحه نیست و سعیده است، دوما روایتش هم کاملا جعلی است و ما چنین روایتی اصلا نداریم در بعضی از کتاب ها نوشته روایت کاملا جعلی است و هیچ سندیتی هم ندارد.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| موضوع: شاخصههای جریانهای انحرافی
🎤حجت الاسلام والمسلمین
محمدرضا نصوری
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داغی که سرد نمیشود... 😔
🔹روایت اشکهای بی امان زائران مزار حاج قاسم در فراق فرمانده مقاومت
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
روایت 1 کتاب جهاد.mp3
8.65M
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆
✨ جلسه ۱
✨موضوع: #جهاد_اکبر
🔊 #کلیپ_صوتی :
📚 شرح روایات کتاب الجهاد اثر شیخ #حر_عاملی (ره)
✨ #درس_اخلاق
✅ ارسال به دیگران فراموش نشود 🙏
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ثروت امام صادق علیه السلام فرموده است: فقیری نزد پیامبر آمد، ثروتمندی در آنجا بود لباسش را جمع کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکر نعمت
گفته شده در کوههای لبنان زاهدی از مردم جدا شد و در غاری در آن کوه ساکن گشت.
وی هر روز روزه میگرفت و هر شب قرص نانی برای او میرسید و نصفش را افطار و نصف دیگرش را در سحر میخورد. مدتی چنین بود تا شبی نانش نرسید. گرسنگی به او فشار آورد به هر حال نمازش را خواند و در انتظار قرص نان ماند تا از گرسنگی نجات یابد ولی فراهم نشد. در دامنه کوه عده ای نصاری میزیستند، چون صبح شد عابد نزد آنان آمد و از پیرمردی از آنان طعام خواست. وی نیز دو قرص نان جو به او داد. آنها را گرفت و رو به سوی کوه نهاد. سگ نصرانی، زاهد را تعقیب کرد و پارس کنان دامن او را گرفت، زاهد نیز یکی از نانها را سوی او انداخت. سگ نان را خورد و دوباره دامن او را گرفت. عابد بناچار گرده ی دیگر را به او داد و سگ باز هم نان را خورد و دست بردار نبود و دامن او را پاره کرد. زاهد گفت: از تو بی حیاتر ندیده ام، صاحب تو بیش از دو قرص به من نداد از من چه میخواهی؟ خدا سگ را به زبان آورد و سگ گفت: من کم حیا نیستم، سالها در خانه این نصرانی هستم و به نان و استخوانی قانع میباشم؛ گاه مرا فراموش میکند و چند روز گرسنه ام؛ گاهی او خود هم چیزی برای خوردن پیدا نمی کند و هر دو گرسنه ایم و با این حال از وقتی که خود را شناختهام از او جدا نشده ام. عادتم این است که اگر چیزی بیابم شکر میکنم و اگر نیابم صبر میکنم. ولی تو، یک شب گرده نان خود را نیافتی صبر نکردی و از درگاه روزی دهنده بندگان، به در خانه ی نصرانی آمدی و... اکنون کدام یک کم حیا هستیم. عابد دست بر سرش کوفت و بر زمین بیهوش افتاد.
کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
• ارتباط با کودک ۳۲۱• محمود سلطانی - جمع بندی ارتباط مهربانی محور #رویکرد_هوش_متعادل #ارتباط_با_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5855209170948597923.mp3
5.53M
• ارتباط با کودک ۳۰۴ • محمود سلطانی
- تحریک عقلانی
- تحریک حواس هفتگانه
#رویکرد_هوش_متعادل
#ارتباط_با_کودک
#مهربانی_محور
4_5927211755045396424.mp3
5.63M
• ارتباط با کودک ۳۲۵• محمود سلطانی
- افراط در نوازش
- وابستگی ناسالم
#ارتباط_با_کودک
#مهربانی_محور
4_5922611647502884982.mp3
5.8M
• ارتباط با کودک ۳۲۳• محمود سلطانی
- جمع بندی ارتباط مهربانی محور
- ویژگی های والدین مهربانی محور
#ارتباط_با_کودک
#مهربانی_محور
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنوز در زیر مجموعه ی سادگی هستیم. قبلاً هم فاصله ی خواست و خواسته (خواست - خواسته) را توضیح دادم. هر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان شما در سال هایی که در پیش داریم به این حرف هایی که امروز می زنم خواهید رسید خوب به این مطالب توجه کنید و یک داستانی به خاطرم رسید که بد نیست برایتان تعریف کنم که؛ یک آقای پیری برای من تعریف کردند بعضی از داستان ها بسیار عبرت آموز هستند. این آقا تعریف کردند که در جنگ جهانی دوم در اردوگاه انگلیسی ها در یکی از شهرهای بیابانی کارگر یا سرباز بودند. گفتند که موش های صحرایی دائم به آذوقه حمله می کردند و می خوردند، موش های بزرگی بودند طوری که گربه ها از دست آن ها فرار می کردند، فرمانده ی انگلیسی دستور داد که چند تا از این موش ها را بگیرندو ایشان گفتند ما تله گذاشتیم و ده تا از این موش ها را گرفتیم و انداختیم توی قفس، فرمانده دستور داد که حسابی به این ها غذا بدهید. گفتند ما هم مرتب به این ها غذا دادیم و خوردند و حسابی چاق شدند و یک یکماهی به همین منوال گذشت و حسابی این موش ها پروار شدند که یک روز فرمانده دستور داد که غذا را قطع کنید و دیگر ندهید، موش ها گرسنه و عصبی و وحشی شدند و به همدیگر حمله کردند و یکی شان زخمی شد و بوی خون که آمد ریختند و از گرسنگی موش زخمی را خوردند و بعد این موش ها به جان هم افتادند تا فقط از ده تا موش سه تا باقی ماندند که از موش زنده تغذیه کرده بودند و فرمانده دستور داد که حالا این سه تا را آزاد کنید،
تعریف می کردند که این سه موش نسل هرچی موش بود را از اردوگاه پاک کردند، شدند شکارچی موش. ببینید وقتی ما فقط روی بخش حیوانی وجودمان تمرکز می کنیم و فقط سراغ نیازهای زیستی می رویم و فاصله ی بین خواست و خواسته را برمی داریم، ارزش ها را برمی داریم و اصول را کمرنگ می کنیم و همه چیز را متصل می کنیم به مصرف تا جایی که مصرف نکردن را فاجعه می بینیم، یک همچین بلایی سرمان خواهد آمد به محض این که قحطی شود، فاجعه اتفاق می افتد.
می دونم که مادر امروزی نمی تواند حتی تصور کند که صبحانه به فرزندش نان بیات خالی با چایی بدهد اصلاً برای ما قابل تصور نیست حتی نمی توانیم به آن فکر کنیم اما توصیه می کنم که به این مواقع فکر کنید و حتی تمرین کنید. (ادامه دارد...)
#کودک_و_تفکراقتصادی {قسمت40}
[مباحث کودک متعادل]
https://eitaa.com/zandahlm1357