قدیمی ترین شعر جهان که شامل غزلی عاشقانه است بر روی یک سنگ قبر 4300 ساله در مصر یافت شد؛
من عاشق زیبایی توام و آن را تحسین می کنم من تحث تاثیر این زیبایی ام!
https://eitaa.com/zandahlm1357
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبرستانی در اندونزی که روی قبر شیشه میگذارند و جنازه روئیت میشود در حالی که میپوسد😕
https://eitaa.com/zandahlm1357
ټصۅیڔــےِ از زیباټڔین قبر ایڔاݧ
این قبر به عݧۅان زیباټڔین قبر در دݦاۅݧد ټهڔان قڔار داڔد که با سݪیقه ݦݧځصڔبهڣڔدــےِ طڔاځــےِ ۺده اسټ!
https://eitaa.com/zandahlm1357
ما سامرا نرفتہ گداے تو مےشويم
اے مهربان امام فداےتو مےشويم
هادےِ خلق،ڪورے چشمان گمرهان
پروانگان شمع عزاے تو مےشويم
🏴شهادت #امام_هادی(ع) برهمه عزیزان تسلیت باد 🏴
#شهادت_امام_هادی
شوخی زشت - @Maddahionlin.mp3
زمان:
حجم:
1.65M
🏴 #شهادت_امام_هادی(ع)
♨️شوخی زشت
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
CQACAgQAAxkDAAFYv49h_SK7ccZXqjWYG1y4w7MU9tbzDwACSwoAAjCCUVFEBLtUyvDi-iME.mp3
زمان:
حجم:
9.13M
🔳 #شهادت_امام_هادی(ع)
🌴بر دل شکسته همیشه سر پناهی
🌴من اومدم دوباره پی یه نیم نگاهی
🎤 #حسین_طاهری
شهید مصطفی چمران به روایت همسرش « غاده»
قسمت1⃣
سالها از آرام گرفتن چمران می گذرد و روزهای جنگ های سرنوشت ساز پایان یافته اند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام "غاده چمران" با لحنی شکسته داستانی روایت می کند، "داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی نهایت."
سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت می گذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند، داستان "مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص . "
دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم میآید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت ، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید ؟ چه می دانست ! حتماً نه . خبرنگاری کرده بود ، شاعری هم ، حتی کتاب داشت . اما چندان دنیا گردی نکرده بود . "لاگوس" را در آفریقا می شناخت چون آن جا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را ، چون به آنجا مسافرت می رفت . بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد و آن ها خرج می کردند، هر طور که دلشان می خواست . با این همه ، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل . هر چند نمی فهمید چرا!
نمی فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند. حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی ، از مصیبت .
خانه ما در صور زیبا بود ، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد . شب ها در این بالکن می نشستم ، گریه می کردم و می نوشتم . از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف می زدم، با ماهی ها ، با آسمان . این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ می شد . مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود . من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین . در باره اش هیچ چیز نمی دانستم ، ندیده بودمش ، اما تصورم از او آدم جنگ جوی خشنی بود که شریک این جنگ است .
ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی ، روحانی شهرمان ، پیشم آمد و گفت: آقای صدر می خواهد شما را ببیند . من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم ، مخصوصا این اسم را . اما سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنان اند ، خودشان اهل مطالعه اند و می خواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هرچند به اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر ، ایشان از من استقبال زیبایی کرد . از نوشته هایم تعریف کرد و اینکه چقدر خوب درباره ولایت و امام حسین (ع) "که عاشقش هستم " نوشته ام . بعد پرسید: الان کجا مشغولید ؟ دانشگاهها که تعطیل است . گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم . گفت: اینها را رها کنید ، بیایید با ما کار کنید .
پرسیدم ( چه کاری ؟) گفت: شما قلم دارید ، می توانید به این زیبایی از ولایت ، از امام حسین(ع) ، از لبنان و خیلی چیزها بگویید ، خوب بیایید و بنویسید . گفتم: دبیرستان را نمی توانم ول کنم ، یعنی نمی خواهم. امام موسی گفت: ما پول بیشتری به شما میدهیم ، بیایید فقط با ما کار کنید. من از این حرف خیلی ناراحت شدم . گفتم: من برای پول کار نمی کنم ، من مردم را دوست دارم . اگر احساسم تحریکم نکرده بود که با این جوانان باشم اصلاً این کار را نمی کردم ، ولی اگر بدانم کسی می خواهد پول بیشتر بدهد که من برایش بنویسم احساسم اصلاً بسته میشود . من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنویسم . و با عصبانیت آمدم بیرون . البته ایشان خیلی بزرگوار بود ، دنبال من آمد و معذرت خواست، بعد هم بی مقدمه پرسید چمران را می شناسم یا نه . گفتم: اسمش را شنیده ام .
گفت: شما حتماً باید اورا ببینید .
ادامه دارد.......
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#پرواز_در_آسمان_رجب۳ فایل دوم [ رجب، ماه اختصاصی " تو " و " خداوند " است.] ☆ در این ماه، خداوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Ostad_Shojae4_6025948169802615435.mp3
زمان:
حجم:
10.48M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل سوم
⬅️ تنها درک این موضوع برای انسان بس است که؛
" ماه رجب " مانند ماه های دیگر نیست که همه انسان ها بتوانند به آن وارد شوند!
⬅️ کسانی اهل رجب میشوند که به این ضیافت بزرگ الهی #دعوت شده باشند.
چگونه میتوان جزو مدعوین این ضیافت بود؟
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان