.......:
خاطرات: به روایت دیگران
۱
در خمین که بودیم همیشه شاگرد اول کلاس بود. حتی یک روز آمد و دیدم گریه میکند. پرسیدم: « چرا گریه میکنی؟ »
گفت: « برای اینکه به من و یکی دیگر بیست داده اند. » حتی رفته بود به معلمش هم گفته بود. معلم هم جواب داده بود: « من که نمی توانم به تو بیست و پنج بدهم. »
البته مرتضی قبل از اینکه به مدرسه برود خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود. حتی وقتی کلاس اول بود، روزنامه هم میخواند. [۱]
۲
مرتضی رشته اش ریاضی بود. یک روز کارت کنکور در دستش بود. گفتم: «مگر نمی خواهی در کنکور شرکت کنی؟ »
گفت: «کارتم را پاره کردم. »
گفتم: «چرا؟ »
گفت: «رشته ریاضی را دوست ندارم. » بعد رفت و در هنرهای زیبا، در کلاس طراحی نشست و در آنجا باز هم شاگرد اول شد. [۱]
----------
[۱]: پدر شهید
[۱]: همان
۳
به نقاشی خیلی علاقه داشت. در همان سالهایی که در کرمان بودیم معلم نقاشی داشت. به نویسندگی هم خیلی علاقه داشت و خیلی چیزها مینوشت. حتی یک کتاب قبل از انقلاب نوشته بود که اسم عجیبی داشت. یادم نیست چیزی بود شبیه «نه از خود... »
موضوعش در مورد ناراحتی مردم و فقر و تنگدستی بود.
از زمانی که به دانشکده رفت به موضوع فقر خیلی حساس بود. یک روز زمستانی وقتی از دانشکده به خانه آمد دیدم پالتو همراهش نیست. پرسیدم: « پالتویت کجاست؟ »
گفت: «دادم به کسی که نیازمند بود. » [۱]
۴
گاهی میدیدم موقع مونتاژ میرود وضو میگیرد و بر میگردد. گفتم: «آقا مرتضی! وسواسی شدی؟ »
گفت: «نه آقا احسان! کار کردن راجع به شهدا حریم خاصی دارد که باید رعایت شود. ماشه دوربین را هم که میخواهی بچکانی باید از قبل مقدمات آن را فراهم کنی. »
حتی میز کار آقا مرتضی رو به قبله بود. [۲]
۵
وقتی میخواست ازدواج کند، یک ساعت مانده به مراسم، داشت کتاب میخواند. گفتند: «بیا آن طرف همه منتظرند... »
گفت: «فلانی برو بگذارشان سر کار. من ده بیست صفحه دیگه مانده، میخوانم و میآیم. » [۱]
----------
[۱]: همان
[۲]: احسان رجبی
[۱]: برادر شهید
لاله ای در فکه
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
حکمتها توبه پایه گناه را از بین میبرد. فقر، زیرک را از استدلال باز میدارد. انسان کامل متوجه لغزش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبرک
شریف مکه ره آورد برای صلاح الدین ایوبی فرستاد. فرستاده یک یک هدایا را توضیح میداد، بادبزنی از برگ درخت خرما را نیز خارج کرد، و گفت: ای پادشاه این بادبزن را نه ملک و نه یکی از پدرانش مانند آن را ندیده اند. ایوبی ناراحت شد و بادبزن را گرفت و مشاهده کرد بر آن دو بیت نوشته شده: من از درخت خرمایی ساخته شده ام، که سالها در مجاورت قبری رشد کرده ام، صاحب قبر بر همه سیادت دارد، نیکبختی آن قبر کار مرا به جایی رساند که اینک در دست پسر ایوب هستم. صلاح الدین فهمید این بادبزن از نخلی است که در مسجد رسول خدا روئیده است، آن را بوسید و بر سر گذاشت و به فرستاده گفت:
راست گفتی، راست گفتی.
می کشد غیرت مرا گر دیگری آهی کشد
زانکه میترسم که از عشق تو باشد آه او
با رقیبان خاطرت خوبست و با ما خوب نیست
کار ما سهلست اما از تو اینها خوب نیست
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
Reza Narimani _ Khabar Che Sangine (128).mp3
19.59M
Reza Narimani _ Khabar Che Sangine (128).mp3
مداحی خبر چه سنگینه👆👆👆
از نریمانی👆👆👆
انا لله و انا الیه راجعون 👆👆👆
رحلت جانگداز حضرت آیت الله علوی گرگانی را به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نائب بر حق اش امام خامنه ای تسلیت عرض می گوییم!
ایشان جزو ولایی ترین مراجع زمان ما بودند!
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: غوغاى مهريّه برخلاف آنچه بعضى مى پندارند اسلام اهمّيّت كمى براى مهريّه قائل است، تا آنجا ك
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا