eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.6هزار عکس
36.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این فرزند، جانشین من است علی بن عبدالله هاشمی می‌گوید: به اتفاق شصت نفر از دوستان و شیعیان در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایستاده بودیم. حضرت امام کاظم علیه السلام وارد شدند. دست فرزندشان علی، در دستشان بود و فرمودند: «می دانید من کیستم؟ » گفتیم: «شما آقا و سرور ما هستید! » فرمودند: «نام و نسب مرا بگویید! » گفتیم: «موسی؛ پسر جعفر، پسر محمد علیهم السلام » فرمودند: « این که با من است کیست؟ » گفتیم: «ایشان علی؛ پسر شماست! » فرمودند: «گواهی بدهید که این فرزند من، در حال حیات من، وکیل من و بعد از این که از دنیا رفتم، وصی و جانشین من خواهد بود! » [۱] ---------- [۱]: . اخبار و آثار امام رضا علیه السلام، ص ۴۵ یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیا امام زمان (عج) از هزار نفر 999 نفر را میکشد؟(قسمت اول) 🔶🔹🔶
13.mp3
9.59M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز 13 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: اولين موانع دشمن، ميله‌هاي خورشيدي بود. يكي از تير بارها درست روي آن‌ها هدف گيري شده بود. بايد فكري مي‌كردند. حميد از دسته بيرون زد تا شايد بتواند تيربار را خفه كند. سينه خيز جلو رفت. گذشتن از سيم خاردارها سخت بود سيم‌هاي خاردار دست و لباس هايش را زخمي كرده بود هم چنان جلو رفت. مي‌دانست كه اگر تير بار خفه نشود، چه فاجعه اي در انتظار دوستانش خواهد بود. مهدي پشت دو رديف آخر سيم خاردارها گير كرد. تيربار شليك كرد و مهدي ناگهان صداي ناله ي يكي از بچه‌ها شنيد. علي شيخ علي زاده هم خودش را از دسته ي دوم به طرف دسته ي اول كشاند و نزد حميد رفت. ساعت ۱۰ و ۱۰ دقيقه بود. حميد و علي ضامن نارنجك‌هاي شان را كشيدند و آماده نگه داشتند. در يك لحظه، با هم بلند شدند و به سمت عراقي‌ها پرتاب كردند نارنجك‌ها روي هدف افتادند و لحظه اي بعد، داد و فرياد عراقي‌ها به هوا رفت. آن دو تكبيرگويان از روي دور رديف سيم خاردار به آن طرف پريدند. از ديواره ي مستحكم خودشان را بالا كشيدند و به آن سو افتادند. از آن طرف هم غواصان ديگري از ديوار گذشته بودند. حميد و علي شروع كردند به تيراندازي. [ صفحه ۲۹] عراقي‌ها از ترس و با ديدن انسان‌هايي با آن هيبت - در لباس غواصي - پا به فرار گذاشتند. ناگهان حميد در زير كتف خود سوزشي احساس كرد. انگار تركش ريزي، بدنش را سوراخ كرده بود. كمي آن طرف تر، غواصي روي زمين افتاده بود. به طرفش رفت اما او را نشناخت. صورتش خون آلود بود؛ ولي چند لحظه بعد فهميد او يار ديرينه اش علي شيخ علي زاده است. حميد با ناراحتي او را صدا زد، يك بار، دو بار، ده بار. جوابي نشنيد. علي با همان لبخند هميشه گي، حميد را خوش حال نكرد. نفس‌هاي آخرش را كشيد و.... حميد احساس خفه گي كرد. شانه ي علي را بوسيد و با او وداع كرد. صداي درگيري در محور عاشورا به گوش مهدي رسيد. صداي تيراندازي‌هاي هر لحظه بيش تر مي‌شد. بلافاصله بي سيم‌ها به كار افتاد، سريع بچه‌ها را آماده كنيد... حركت كنيد! مهدي و مصطفي به سرعت خودشان را به قايقي كه از قبل مشخص شده بود رساندند. پشت سرشان، نيروهاي گردان به سوي نهري كه قايق‌ها منتظرشان بودند، دويدند. قايق‌ها حركت كردند. آن‌ها به سمت شاخصي پيش مي‌رفتند كه از فاصله ي دور، چون نقطه ي روشني مشخص بود. طبق قرار قبلي، يكي از بچه‌هاي غواص با چراغ به آن‌ها علامت مي‌داد. تنها مشكل قايق‌ها رگبار گلوله ي عراقي‌ها بود كه آزارشان مي‌داد. لحظات پرهيجاني بود و آن‌ها سعي كردند هر چه سريع تر خودشان را به آن طرف اروند برسانند. قايق‌ها به سيم خاردارها رسيدند. راه باز بود. كمي جلوتر، يكي در لباس غواصي منتظرشان بود. مهدي او را شناخت. آن غواص بدون معطلي لبه ي اولين قايق را گرفت و آن را هدايت كرد. كمي جلوتر امكان پيش روي با قايق نبود. مهدي پريد توي آب و و تا زانو فرو رفت. نگاهي روي سيل بند انداخت. غواصان را ديد كه اين طرف و آن طرف مي‌دويدند. بچه‌هاي خط شكن خسته بودند. آن‌ها بيش از دو ساعت عرض اروند را شنا كرده بودند. بعد هم به سيل بند دشمن حمله كرده و علي رغم سرما و خسته گي كه رمقي براي شان نگذاشته بود، هنوز هم مشغول پاك سازي سنگرها بودند. مهدي به راه خودش ادامه داد. هنوز راه زيادي نرفته بودند كه جاده اي سر راهشان نمايان شد. مهدي نيروها را جمع كرد و در جاده اي ماشين رو به راه افتادند. دقايقي بعد، به جاده ي فاو - البحار رسيدند. آن ها، اولين نيروهايي بودند كه پا بر روي اين جاده گذاشتند..... دفاع مقدس خاطرات اروند..... https://eitaa.com/zandahlm1357
ای شقایق های آتش گرفته دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را برخود دارد ، آیا آن روز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما نیز ، سرود شهادت بسراید ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا