eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: وزش عطر نيايش به گيسوان نسيم درنيمه شب عيد قربان، شهر مرو و روستاها و شهرهاى نزديك آن از زمين لرزه سبكى لرزيدند. درختان و خانه‌ها و انسان هايى لرزيدند كه ناخودآگاه، شتابناك به فضاى آزاد مى گريزند و به آسمان مى نگرند. مرد حجازى به آسمان آراسته از ستارگان نگاه و با خود نجوا كرد: « سپاس خداوندى راست كه هراس او آسمان، ساكنانش، زمين و اهلش مى لرزند. درياها و جانداران شناور دررفاى آن، موج برمى دارد. » (۱۷۳) آفتاب عيد سرزد و تپه‌ها را روشن كرد. هر يك از مردم پس از نماز عيد، به سويى روان شد؛ يا به ديدار بستگان يا به تفريح و يا به زيارت قبور. لشكريان هم چنان به سوى جنوب غربى مرو مى رفتند تا مهياى فتح پايتخت‌ها شوند. شب فرارسيد و خانه فضل بن سهل محل رفت و آمدهاى مشكوك شد. همه، پنهانى به خانه وى رفت و آمد مى كردند؛ اما هشام بن ابراهيم چنان مى آمد و مى رفت كه گويى يكى از اعضاى خانواده او بود. هرگاه مى خواست، بى اجازه مى آمد و مى رفت. يك شب، آن هنگام كه گشتى ها در خيابان هاى مرو پرسه مى زدند، فضل و هشام با هم نشسته بودند و صندوقى گران بها پر از گوهر، نامه و حكم هاى رسمى مهم در ميان خود داشتند. هشامشايد براى هزارمين بارنوشته اى را مى خواند كه به نام امام رضا (ع) جعل كرده بود. مقدمه نوشته، برگرفته از خطبه‌ها و سخنان حضرت بود كه هشام آن را از برداشت. فضل، نوشته اى دروغين را مى خواند كه از خدمت هاى او و برادرش حسن بن سهل به عباسيان تجليل مى كرد. كسى ندانست كه اين نوشته‌ها با چه هدفى نوشته شدند. آيا براى كودتا و واژگونى مأمون؟ آيا براى پخش در سرزمين‌ها با هدف گسترش و تحكيم موقعيت ذوالرياستين؟ شايد هم براى روزى كه فضل مى خواست در خراسان بماند و به بغداد برنگردد! چشمان فضل به سان نيش مار آكنده از زهر كينه بود. زير لب زمزمه كرد: « هيچ كس در نوشته‌ها شك نمى كند! » هشام اضافه كرد: « حتى خود رضا هم نمى تواند در مقدمه شك كند! همه را از حرف‌ها و خطبه هايش گردآورده ام. » فضل با دقت نوشته را لوله كرد و در دستمالى ابريشمين گذاشت. چند سال در خدمتش بودى؟ در خدمت چه كسى؟ منظورم رضاست. هشام پوزخند زد. چند سالى مى شود. فضل با تحقير به او نگريست. چه باعث شد كه بخواهى او را خوار كنى؟ منظورت چيست؟ مى خواهم بدانم كه چه چيز باعث شد عوض شوى؟ آن بيماردل پاسخ داد: « ولش كن. كى ديدى پدرانش بر تخت سلطنت بنشينند و مردم با آن‌ها بيعت كنند؟ كارى كه با او كردند. » (۱۷۴) فضل نوشته‌ها را در صندوق گذاشت. بعد با گوشه چشم به جاسوس مزدورش نگريست؛ همان جاسوسى كه با چند پول سياه او را خريده بود. فضل خميازه اى كشيد. يهودا (۱۷۵) از جا برخاست. ذوالرياستين به نور چراغ خيره مانده بود. مى انديشيد و برنامه ريزى مى كرد. راه بغداد، طولانى و آكنده از خطر و دسيسه بود. مأمون زيرك ترين فرد در ميان عباسيان بود. در بازى شطرنج دستى چيره داشت. روز قبل، هرثمة بن اعين را از زندان آزاد كرده بود. چرا؟ فضل آن لحظه نتوانسته بود انگيزه اين كار را دريابد. فضل احساس كرد سرش هم چون ميدانى است كه اسبان ديوانه و گرگ‌ها در آن تاخت و تاز مى كنند. چراغ را خاموش كرد و خفت. هنگامى كه حضرت (ع) از خانه اش بيرون آمد، افق خاكسترى رنگ بود. لحظه كوچ فرارسيده و همه چيز مهيا بود. كاروانى عظيم، همه دفترهاى ادارى و صندوق هاى خزانه را حمل مى كرد. چشمانى به سان چشم هاى افعى مى درخشيدند و هراس مى پراكندند. جاسوس هااز طبقه هاى گوناگونهمه چيز را زير نظر داشتند؛ امام، فضل و حتى مأمون را! نسيم صبح گاهى وزيد. امام بر شترش نشست. نگاهش را به افق دوردست دوخت. كلام مقدس هم چون غنچه هاى بهارى بر لبانش شكفتند. « اى آن كه بى نظيرى! تو خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست. آفريننده اى جز تو نيست. آفريده‌ها را مى ميرانى و خود مى مانى. از آن كه سركشى ات مى كند، چشم مى پوشى و خشنوديت در آمرزش خواهى است. » (۱۷۶) كاروان آهسته به راه افتاد. حضرت ادامه داد « سرورم! خويش را به تو مى سپارم. در همه كارهايم اعتمادم به توست. من، بنده و فرزند بندگانت هستم. پس خداوندگارا! مرا در سايه سار (قدرتت) از تبه كاران د رامان دار و با لطفت، از هر گونه آزار و بدى حفظ نما. با نيرويت، گزند هر تبه كارى را از من دور ساز. خدايى جز تو نيست اى مهربان ترين مهربان و خداى جهان ها. » (۱۷۷) امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هجده دانه رطب ابن علوان می‌گوید: در خواب دیدم که کسی می‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به بصره آمده اند! » پرسیدم: «کجا هستند؟ » گفت: «در خانه ی فلانی». رفتم و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که نشسته اند و اصحابشان همراه آن حضرت اند. در مقابل پیامبر طبقی از رطب بود. ایشان مرا که دید مشتی رطب برداشت و به من مرحمت کرد. آن‌ها را شمردم؛ هجده دانه بود. از خواب برخاستم... شنیدم که امام رضا علیه السلام به بصره آمده اند، پرسیدم: «کجا هستند؟ » گفتند: «در خانه ی فلانی». رفتم و ایشان را در همان جایی دیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیده بودم. یارانش با او بودند و نزد آن حضرت طبقی رطب بود. امام رضا علیه السلام مرا که دیدند، مشتی رطب برداشتند و به من دادند، شمردم؛ هجده دانه بود. گفتم: «کاش بیشتر بدهید! » فرمودند: «اگر جدّم بیشتر داده بود، من هم می‌دادم». [۱] ---------- [۱]: . مسند الامام الرّضا علیه السلام، ج ۱، ص ۵۴ یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 اگر نباید تطبیق داد پس چرا این همه احادیث با زمان و مکان دقیق بیان شده؟ مثل بسته شدن راه مکه یا صیحه آسمانی در شب ۲۱ رمضان یا خروج سفیانی و یمانی در ماه رجب؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 ♨️این مواردی که گفته شده جزئیاتش قابل تغییر است. - صیحه آسمانی اولا شب ۲۳ است شب ۲۱ نیست، قطعیتش شب ۲۳ نیست ممکن است تغییر بکند. - سفیانی در ماه رجب قطعی نیست، ماه رجبش، ممکن است ماه دیگری باشد. - بعد بسته شدن راه مکه، خب چند بار اتفاق افتاد در طول تاریخ؟ بالای ده بار حداقل در طول تاریخ بسته شدن راه مکه.. همین بعد از انقلاب ما خودش دو سه بار اتفاق افتاد، یکبار سال ۶۶، یکبار دو سه سال قبل که حاجی ها کشته شدن، یکبار همین امسال به خاطر کرونا، سه بارش که بعد از انقلاب بود! ❌برای همین است می گویند تطبیق ندهید که تطبیق غلط از آب دربیاید به اصل مهدویت خدشه وارد می شود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)