#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا 😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت سی و نه: سرم را روی میز گذاشتم. فضای رو به تاریک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل:
آن شب در مستی و گیجیم،یان مرا به خانه رساند. وقتی قصد پیاده شدن از ماشین را داشتم مانعم شد:( اجازه بده تا بازم به مادرت سر بزنم..) نگاهش کردم:( عثمان یه کلید داره..) خنده روی لبهایش نشت:( در مورد حرفهام فکر کن.. یه سفر تفریحی نمیتونه زیاد بد باشه..) آن شب تا خود صبح از فرط درد معده و تهوع به خود پیچیدم و دراین بین حرفهای یان در ذهنم مرور میشد.. شاید یک سفر تفریحی زیاد هم نمیتوانست بد باشد.. هر چند که ایران برایم مساوی بود با جهنمی پر از مسلمانِ خدا زده..
چند روزی از آن ماجرا گذشت و من با خودم کنار نمیآمدم. پس به رودخانه پناه بردم. تنها جایی که صدای خنده هایم را کنار دانیال شنیده بود. نمیتوانستم تصمیم بگیرم. ترس و تنفر از ایران، پاهای رفتنم را بسته بود. پشت نرده ها رو به رودخانه ایستادم. فکری بچه گانه به ذهنم خطور کرد. من و دانیال هر گاه سر دوراهی گیر میافتادیم و نمیدانستیم چه کنیم؛هر یک در گوشه ایی میایستادیم دستمانمان را از هم باز میکردیم و با چشمان بسته آرام آرام دستمانمان را به هم نزدیک میکردیم. اگر تا سه مرتبه سر انگشت اشاره دو دستمان به هم میخورد شک مان را عملی میکردیم. اینبار هم امتحان کردم اما تنها.. هر سه مرتبه دو انگشت اشاره ام به یکدیگر برخورد کرد. پس باید میرفتم..به ایران... کشور وحشت و کشتار...
نفسی از عطر رودخانه در ریه هایم پر کردم و راهی خانه شدم...
ماشین یان جلوی در پارک بود. حتما عثمان هم همراهیش میکرد. بی سرو صدا، وارد خانه شدم. صدایشان از آشپزخانه میآمد.. گوش تیز کردم. باز هم جر و بحث:( یان.. تو حق نداشتی چنین غلطی کنی.. قرار ما این نبود) صدای یان همان آرامش همیشگی اش را داشت:(من با تو قرار نداشتم.. ما اومدیم اینجا تا به این مادرو دختر کمک کنیم.. نه اینکه مراسم عروسی تو رو برگزار کنیم..) صدای نفسهای تند و عصبی عثمان را میشنیدم:( یان.. میشه خفه شی؟؟ )
لبخند گوشه ی لبِ یان را از کنار در هم میتوانستم تصور کنم:(عذر میخوام، نمیشه!میدونی، الان که دارم فکر میکنم میبینم اون سارا بیچاره در مورد تو درست فکر میکرد...حق داشت که میگفت اگه کمکی بهش کردی، فقط و فقط به خاطر علاقه ی احمقانه ات بود)
صدای شکستن چیزی بلند شد. پشت دیوار ایستادم. حالا در تیررس نگاهم قرار داشتند. عثمان، یانِ اسپرت پوش را به دیوار چسبانده بود و چیزی را از لای دندانهای پیچ شده اش بیان میکرد (دهنتو ببند یان.. ببند.. من هیچ وقت به خاطر علاقم به سارا کمک نکردم..) یان یقه اش را آزاد کرد:( اما سارا اینطور فکر نمیکنه . عثمان دستی به صورتش کشید و روی صندلی نشست (اشتباه میکنه.. هر کس دیگه ایی هم بود کمکش میکردم.. یان تو منو میشناسی، میدونی چجور آدمیم..
اصلا مگه بالیووده که با یه نگاه عاشق شم.. کمکش کردم، چون تنها بود.. چون مثه من گمشده داشت.. چون بدتر از من سرگردونو عاجز بود.. یه دختر جوون که میترسیدم از سر فشار روحی، بلایی سر خودش بیاره.. که اگه نبودم الان یه جایی تو سوریه و عراق بود...اولش واسم مثه هانیه و سلما و عایشه بود.. اما بعدش نه.. کم کم فرق پیدا کرد.. یان من حیوون نیستم.. بفهم..)
دلم به حال عثمان سوخت.. راست میگفت، اگر نبود، من هم به سرنوشتی چون هانیه و صوفی دچار میشدم...
آرام و پاورچین به سمت در رفتم و با باز وبسته کردنش،یان وعثمان را از آمدن آگاه کردم. یان از آشپزخانه بیرون آمد و با صورت خندانش سلام کرد و حالم را پرسید. با کمی تاخیر عثمان هم آمد اما سر به ریز و بی حرف. نزدیکم که رسید بدون ایستادن، سلامی کرد و از خانه خارج شد... ناراحت بود..حق هم داشت..
یان سری تکان داد:( زده به سرش.. بشین، واسه خودمون قهوه درست کرده بودم.الان برای توام میارم.. نوک بینی ات از فرط سرما سرخ شده..)
با فنجانی قهوه رو به رویم نشست:(خب.. تصمیمت رو گرفتی؟ ) به صندلی تکیه دادم:( میرم ایران..) لبخند روی لبهایش نشست و جرعه ایی از قهوه ای نوشید:( این عالیه.. انگار باید یه فکری هم به حال عثمان کنم.. )
سکوت کرد...(حرفهاشو شنیدی؟؟ دیدی در موردش اشتباه فکر میکردی؟؟ )
تعجب کردم. او از کجا میدانست. با لبخند به صورتم خیره شد:(وقتی گوش وایستاده بودی دیدمت… یعنی پات از کنار دیوار زده بود بیرون.. مامانت میدونه با کفش میای داخل؟؟ )
یان زیادی باهوش بود و این لحن بامزه اش برایم جالب ...
آن شب از تصمیم برای سفر به ایران گفتم و یان قول داد تا کمکم کند...
پس عزم سفر کردم...
بی توجه به عثمان و احساسش!
ادامه دارد........
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 22 👈 حق تصرف در دعا ممنوع ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخلاق مهدوی 47.mp3
7.08M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 23
👈 نهی دعا با صدای بلند
❇️ 90 جلسه
@shervamusiqiirani - خليج پارس - همايون شجريان.mp3
1.56M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
خُرش خیزابهای نیلگون دریای پارس
بازتابی هست از نام غرورافزای پارس
تا بهیاد آرد شکوه روزگار باستان
کی خلیج پارس از بیگانگان گیرد نشان
همنوا خیزابها خوانند با من این سرود
باد بر هر چه نشان از پارس دارد بس درود
همنوا خیزابها خوانند با من این سرود
باد بر هر چه نشان از پارس دارد بس درود
همنوا و همسُرا خیزابهای پُرخروش
میزنند ایرانیان را سربهسر بانگِ بهوش
یکزبان و یکدل و همبسته و همداستان
مرزها را با خردورزی زدایید از میان
پاک باید تا کنید آثار ننگیننامهها
کرد آنچه پارهپاره میهن و از هم جدا جدا
سربهسر باشید مانند دماوند استوار
همدل و همآرمان و ایرانزمین را پاسدار
خُرش خیزابهای پُر خروش
خُرش خیزابهای نیلگون دریای پارس
#حسين_فرهنگ_مهر
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۱۹۸. هنگامی که قائم علیه السلام قیام کند، امری تازه میآورد، چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در صدر اسلام امری تازه آورد. غیبت نعمانی
۱۹۹. وقتی قائم (عجّل اللَّه فرجه الشریف) قیام کند، چنان با جهل مردم روبرو میشود که سدید است نسبت به آنچه رسول خداصلی الله علیه وآله با نادانان جاهلیت مواجه بود. غیبت نعمانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
پيام به نمايندگان مجلس سوم شوراى اسلامى در پايان دوره سوم مجلس پيام به نمايندگان مجلس سوم شوراي اسل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام به حجةالاسلام سيدحسن نصراللَّه دبيركل حزب اللَّه به مناسبت تهاجم صهيونيستها به مردم جنوب لبنان
پيام به حجةالاسلام سيدحسن نصراللَّه دبيركل حزب اللَّه به مناسبت تهاجم صهيونيستها به مردم جنوب لبنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جناب حجةالاسلام آقاي سيدحسن نصراللَّه دبيركل محترم حزب اللَّه (دام بقائه العزيز) سلام عليكم بما صبرتم تهاجم سبعانه صهيونيستهاي متجاوز به مردم غيرنظامي جنوب لبنان و قتل عام مردم بيگناه و بي پناه، نشان دهنده ي ناتواني آنان در مقابله با نيروهاي مؤمن و شجاع و فداكار حزب اللَّه است. دشمن تا دندان مسلح و متكي به كمكهاي همه جانبه امريكا، بطور آشكار از ضربات كوبنده جوانان حزب اللَّه كه بيش از هرچيز به سلاح ايمان و فداكاري مجهزند به ستوه آمده و خشم ديوانه وار خود را بر سر زنان و كودكان فرو ميريزند. صهيونيستهاي غاصب در برابر چشم مردم دنيا به قتل و جنايت دست ميزنند، مرتكب ترور و آدم ربايي و بمباران مناطق مسكوني ميشوند، روستاها را تخريب و مردم را بي خانمان ميكنند، و دولتها و سازمانهاي مدعي طرفداري حقوق بشر، اين همه را با خونسردي تماشا ميكنند. اين وضع، حقانيت موضع شما مجاهدان راه خدا را بيش از پيش به اثبات ميرساند. كساني كه ميپندارند مذاكره با دشمن وقيح و خشن و زورگويي چون صهيونيستهاي غاصب خواهد توانست به احياء حق مردم فلسطين و لبنان و نجات سرزمينهاي اسلامي منتهي شود، خود را ميفريبند. راه درست، همان است كه شما انتخاب كرده ايد و همين است كه به فضل الهي دشمن را به زانو درخواهد آورد. راه شما، راه خدا و راه اولياء خدا است و با صبر و تداوم و نهراسيدن از دشمن خدا، نصرت الهي را در پي خواهد داشت، و شما در دوران دهساله ي اخير در لبنان، بارها اين
را تجربه كرده و تحقق وعده ي الهي: «ولينصراللَّه من ينصره» را به چشم ديده ايد. گوارا باد بر شما صواب مجاهدان في سبيل اللَّه. اين جانب با اندوه و تأسف از شهادت جمعي از جوانان عزيز حزب اللَّه و غيرنظاميان مناطق جنوب لبنان و با مسرت از پايداري و شجاعت خيره كننده ي شما عناصر مؤمن و فداكار، حوادث خونين اخير را به همه ي ملت لبنان مخصوصاً برادران حزب اللَّه و به خانوادهها و بازماندگان شهداي عزيز و به شخص جناب عالي تسليت و تبريك ميگويم و تفضل و نصرت خداوند و توجهات خاص ولي عصر (ارواحنافداه) را براي همه ي شما مسألت مينمايم. علي حسيني خامنه اي - چهارم خرداد ماه ۴/۳/۷۱ - ۲۲ ذيقعده ۱۴۱۲
#پیامهای مقام معظم رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357