eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.6هزار عکس
34.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 چگونه نوجوان رو عاشق خدا کنیم 🔻 یک بار با گروهی از نوجوانان و جوانان در مناطق عملیاتی صحبت می‌کردیم، پرسیدم صفات خود را بگویید. معمولا می‌گفتند پولدار باشد، گوشی او همواره در دسترس باشد، پدرش مرده باشد! زود ناراحت نشود و .... 🎤حجت الاسلام وافی
🔆متن شایعه: (فیلم شبکه های اجتماعی) آیت الله خامنه ای :محمد رضای پهلوی از سال 32تا سال 57مطیع محض اینا بود محمد رضا پهلوی در گفتگو با خبرنگار محمد رضا :شما و آمریکایی ها گندم بسیاری از کشور ها را تامین می‌کنید و ناگهان گندمی را که چند سال قبل ۶۰دلار بود شما پارسال و سال قبل آن به قیمت ۲۴۵دلار فروختید بنابراین پرسش شما از نظر من منصفانه نیست خبرنگار :منظورتان اینست که ،ما هم مثل شما کالاهایمان را به قیمت بالاتری می فروشیم ؟ محمد رضا :بله دقیقا و من درک نمی کنم که چرا شما خود را برتر می دانید ما اجازه زورگویی را نخواهیم داد خبرنگار :آیا دلیلش این نیست که کشور های غربی هنوز کامل نیستند ایران را به عنوان یکی از قدرتهای اصلی جهان قبول کنند؟چه در مورد صنعت نفت یا در مورد ارتش وسایل دیگر ؟ محمد رضا :بله احتمالا درست میگویید ولی بزودی باید با این مسأله کنار بیایند و قبول کنند در ۱۰سال اینده کشور ما بجایی خواهد رسید که شما امروز آنجا هستید در ۲۵سال اینده و این را فقط من نمی گویم ایران یکی از ۵کشورثروتمند جهان خواهد بود 🔆 پاسخ شایعه: 1⃣ واقعیت درباره وابستگی حکومت پهلوی به انگلستان و آمریکا را در منابع و خاطرات مستند زیر ببینید: 📗 کتاب «هرچه شما بگوئید، ارباب!» (مؤسسه فرهنگی هنری قدرولایت) 🌐 https://psri.ir/?id=cayxjjy3vr 🌐 https://b2n.ir/w36821 2⃣ رژیم پهلوی که بعد از کودتای سوم اسفند 1299 توسط انگلیسی‌ها پایه‌ریزی شد ؛ با وابستگی به بریتانیا روز‌به‌روز بیشتر خود را در معرض سلطه آن‌ها قرار می‌داد. ملکه‌ پهلوی در رابطه با عدم اختیار رضاخان در انتخاب فرماندهان نظامی کشور و نخست‌وزیر می‌گوید: " برای تعیین فرمانده قشون، افسران انگلیسی باید تصمیم می‌گرفتند و حکومت هم متابعت می‌کرد. "[1] 3⃣ محمدرضا هم از خوش‌خدمتی‌های پدرش به اردشیر زاهدی می‌گوید: " پدر ما به منافع بریتانیای کبیر خدمات ارزنده‌ای کرد و با ایجاد حکومت مقتدر پهلوی جلوی حرکت اتحاد جماهیر شوروی به طرف هندوستان و خلیج فارس را گرفت و کمونیست‌ها و انقلابیون را سرکوب کرد."[2] 4⃣ اردشیر زاهدی در رابطه با نفوذ قدرت‌های بیگانه در روی کار آمدن محمدرضا پهلوی می‌گوید: " اصولاً اگر انگلستان و آمریکا نبودند در همان شهریور 1320 ، که اعلی‌حضرت رضاشاه از کشور تبعید شدند، بساط سلطنت پهلوی جمع‌آوری می‌شد. همه می‌دانند که در جریان کنفرانس تهران استالین قضیه تشکیل جمهوری و حکومت مردمی را در ایران مطرح و خواستار برکناری اعلیحضرت شده و گفته بودند که صلاح نیست سرنوشت یک ملت کهنسال به دست یک جوان بی‌تجربه سپرده شود، اما چرچیل و روزولت با نظر استالین مخالفت کرده و خواستار بقای سلطنت خانواده‌ی پهلوی و پادشاهی اعلی‌حضرت محمدرضا شاه شده بودند و اگر پافشاری این دو رهبر غربی نبود در همان شهریور 1320 در ایران جمهوری اعلام می‌شد." [3] 5⃣ این نفوذ تا جایی بود که حسین فردوست در بخشی از خاطرات خود با اشاره به ملاقاتش با ترات رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و ناراحتی او از اینکه محمدرضا به رادیوهای آلمان گوش می‌کند و از روی نقشه‌های آن‌ها جنگ جهانی دوم را دنبال می‌کند ؛ می‌گوید: پس از بازگشت جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و پرسید: انگلیسی‌ها از کجا می‌دانند که من به رادیو گوش می‌دهم ..... فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و بگو محمدرضا نقشه‌ها را پاره کرد و به هیچ رادیویی هم گوش نخواهد کرد مگر رادیوهایی که ترات اجازه دهد. " [4] 6⃣ یکی دیگر از عوامل نفوذ و وابستگی به انگلیس ارنست پرون بود که از مدرسه له‌روزه سوئیس انگلیسی‌ها او را به عنوان خدمتکار محمدرضا قرار دادند و درواقع جاسوسی بی‌بدیل بود که قدرت وسیعی در دربار داشت. فردوست درباره یکه‌تازی پرون برای اجرای نظرات انگلیس؛ در خاطرات خود می‌گوید : " پرون آمرانه و با حالت تحکم به من می‌گفت تا به او [ محمدرضا ] بگویم و جملاتی از این قبیل را به کارمی‌برد: « من می‌خواهم این کار بشود!». پرون گاه حتی در حضور من نیز با چنین لحنی صحبت می‌کرد و اگر او موردی را نمی‌پذیرفت ، می‌گفت: باید بکنی وگرنه نتایج آن را خواهی دید. محمدرضا برای اینکه از شرّ پرون خلاص شود و یا برای اینکه توهین بیشتری نشنود می‌پذیرفت و علی‌رغم این توهین‌ها، همواره در مقابل پرون حالت تسلیم داشت." [5] 7⃣ علی امینی از رجال سیاسی دوملیتی که خود از جوانی عضو سیا بود ؛ درباره دخالت آمریکایی‌ها در امور کشور می‌گوید : " شاه دل خوشی از هیچکس نداشت و همیشه خارجی‌ها افرادی را به او تحمیل می‌کردند چون شاه چیزی نبود. رزم‌ آرا ( رئیس ستاد مشترک ارتش) و بعداً نخست‌وزیر را هم آمریکایی‌ها به او تحمیل کردند. " [6] ادامه پاسخ در پست بعد 👇
ادامه پاسخ به شبهه شماره: 👇 8⃣ این در حالی بود که کمک‌های مالی آمریکا در زمان کندی هم با شرط انتصاب علی امینی به نخست‌وزیری صورت می‌گرفت و به گفته فریدون هویدا خود محمدرضا در حضور خبرنگاران خارجی به این امر اعتراف کرد. در همین زمینه نیز ملکه پهلوی می‌گوید: " آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه و بودجه. مثلاً ارتش ایران احتیاج به توپ و تانک داشت می‌گفتند می‌دهیم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ارتش." [7] 9⃣ اردشیر زاهدی در مورد تصمیم‌گیری بیگانگان برای انتصابات دربار اشاره می‌کند: " انتصاب هویدا به نخست‌وزیری، اگرچه ظاهراً اتفاقی صورت گرفت اما هویدا نخست‌وزیری بود که آمریکا و انگلستان و اسرائیل روی او توافق کرده بودند و به همین دلیل اعلی‌حضرت با آنکه چندبار کوشید تا هویدا را کنار بگذارد و من یا اسدالله علم و یا هوشنگ انصاری را مأمور تشکیل کابینه نماید، موفق نشد." 🔟 اما این بی‌هویتی اول شخص رژیم پهلوی به همین جا ختم نمی‌شود و سرانجام ارتشبد طوفانیان در خاطرات خود می‌نویسد: " سولیوان( سفیر آمریکا ) و ژنرال هایزر ( فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا ) نزد شاه رفتند . من ایستادم تا آن‌ها آمدند بیرون ، فوراً به پیش‌خدمت گفتم : من می‌خواهم بروم پیش شاه و رفتم. پرسیدم چه شد؟ شاه گفت : این‌ها به ما تکلیف کرده‌اند که از کشور برویم . گفتم که تکلیف کرده‌اند به شما بروید! برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت : ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم ، چرا این‌ها این کار را با من کردند! " [8] 1⃣1⃣ علاوه بر شاه، درباریان هم وابستگان حکومت های غربی بودند. حقیقتی که حسین فردوست به آن اشاره می‌کند: " افرادی که به وزارت و وکالت و سفارت و سایر مشاغل مهم و پول‌ساز می‌رسیدند اصل در همه این افراد وابستگی به سیاست انگلیس و آمریکا بود. " [9] 2⃣1⃣ در همین زمینه ملکه‌پهلوی می‌گوید : " گاهی به محمدرضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکر اجنبی هستند آن‌ها را اخراج نمی‌کنی؟ محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای بر اخراج آن‌ها مترتب است؟ این‌ها را اخراج کنم ، ده‌ها نفر دیگر را اطرافم قرار می‌دهند. بگذارید این‌ها باشند خیال دولت‌های خارجی از حُسن انجام امور در ایران راحت باشد! " 3⃣1⃣ او در ادامه با توجه به اینکه محمدرضا هم از این موضوع آگاه بود می‌نویسد: " محمدرضا خصوصی به من می‌گفت: « همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد همه‌شان با آمریکایی‌ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می‌آیند و از من اجازه می‌خواهند درحالی که قبل از کسب اجازه ، اطلاعات مورد نیاز را به آمریکا و انگلیس رد کرده‌اند.» "[10] 4⃣1⃣ برای نمونه اسدالله علم سیاستمدار مورد علاقه انگلیسی‌ها بود که حتی از ملکه انگلیس لقب لُرد را دریافت کرده بود و به این نوکری افتخار می‌کرد. آنقدر برای بریتانیا مهم بود که ملکه انگلیس در دیدار با محمدرضا از او می‌پرسد: « حال دوست ما جناب علم چطور است؟ » همان سؤالی که رئیس‌جمهور آمریکا از او درباره علی امینی پرسید. 5⃣1⃣ ملکه پهلوی هم درباره هویدا این چنین می‌گوید: " البته هویدا خیلی مورد حمایت دولت‌های آمریکا، انگلستان و فرانسه بود و علی‌الخصوص در بین اسرائیلی‌ها فوق‌العاده محبوبیت داشت. در واقع باید بگویم که یک قهرمان برای یهودی‌های فلسطین بود. محمدرضا می‌گفت او عضو یک سازمان قوی مربوط به یهودی‌ها بوده است. من اسم این سازمان را نمی‌دانم اما همین سازمان بود که اسرائیل را درست کرد. " [11] 📚 منابع: 1. ریحانه درودی، دربار به روایت دربار ؛ فساد سیاسی ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ؛ ص 16 2. خاطرات اردشیر زاهدی، 25 سال در کنار پادشاه ، انتشارات عطایی ص 252 3. همان ، ص 83 4. خاطرات حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی ، جلد اول ص 100 تا 104 5. ریحانه درودی، پیشین ، ص 21 6. خاطرات علی امینی ، نشر گفتار 1376 ، ص 89 7. ریحانه درودی، پیشین ، ص 31 8. خاطرات ارتشبد طوفانیان، نشر زیبا ؛ ص 81 9. خاطرات حسین فردوست، پیشین ؛ ص 259 10. ریحانه درودی، پیشین ، ص 33 11. همان؛ ص 51 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️چرا گرفتار بلا می شویم؟! 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
ج 17 هنر زن بودن.mp3
43.61M
🦋هنر زن بودن (قسمت 17) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی
📍تایناپولینگ،تازه هامبورگی: 🔹با ، انسان متحمل یک‌سری سختی‌های ظاهری می‌شود؛ اما از خیلی چیزها، در امان می‌ماند و من، در ارتباط با مردان، کاملاً این را احساس می‌کنم.
29.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول مریم خانم مهاجر🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌹🌸🌹🌸🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آهنگ دُمِ خروس 🔹نوجوونای دهه هشتادی‌ها 👆 🔸برسه به دست مصی پولی نژاد! https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
بچه محل امام رضا: ۶۰- یک مأموریت کاملا محرمانه اشاره بشر پسر سلیمان که از فرزندان ابو ایوب انصاری و یکی از شیعیان مخلص و همسایه امام علی النقی و امام حسن عسکری عید بود می‌گوید: روزی کافور، خدمتگزار حضرت علی النقی علا نزد من آمد و گفت: امام تو را به حضورش خواسته است. چون خدمت حضرت رسیدم و در مقابلش نشستم، فرمود: - ای بشر! تو از فرزندان انصار هستی. از همان دودمانی که در مدینه به یاری پیغمبر خدا برخاستند و محبت ما اهلبیت همیشه در خاندان شما بوده است. بدین جهت شما مورد اطمینان ما می‌باشید. اکنون مأموریت کاملا محرمانه ای را بر عهده تو میگذارم که فضیلت ویژه ای برای تو است و با انجام آن بر دیگر شیعیان امتیازی داشته باشی. پس از آن حضرت نامه به خط و زبان رومی نوشت، مهر کرد و به من داد و کیسه زرد رنگی که دویست و بیست دینار سکه طلا در آن بود بیرون آورد. سپس فرمود: - این کیسه طلا را نیز بگیر و به سوی بغداد حرکت کن و صبح روز فلان، در کنار پل فرات حاضر باش. هنگامی که قایقهای حامل اسیران به آنجا رسید، می‌بینی گروهی از کنیزان را برای فروش آورده اند. عده ای از نمایندگان ارتش بنی عباس و تعداد کمی از جوانان عرب به قصد خرید در آنجا گرد آمده اند و هر کدام سعی دارد بهترینش را بخرد. در این موقع تو نیز شخصی به نام عمربن زید (برده فروش) را مرتب زیر نظر داشته باش. او کنیزی را برای فروش به مشتریان عرضه می‌کند که دارای نشانه‌های چنین و چنان است؛ از جمله: در لباس حریر پوشیده و به شدت از نامحرمان پرهیز می‌کند. هرگز اجازه نمی دهد کسی به او نزدیک شود با چهره او را ببیند. آن گاه صدای ناله او را از پس پرده می‌شنوی که به زبان رومی می‌گوید: - وای که پرده عصمتم دریده شد و شخصیتم از بین رفت. یکی از مشتریان به برده فروش خواهد گفت، من او را به سیصد دینار می‌خرم؛ زیرا عفت و حجابش مرا به خرید وی بیشتر علاقمند کرد. کنیز به او خواهد گفت، من به تو میل و رغبت ندارم، اگر چه در قیافه حضرت سلیمان ظاهر شوی و دارای حشمت و سلطنت او باشی. دلت بر اموالت بسوزد و بیهوده پول خود را خرج نکن! برده فروش می‌گوید، پس چه باید کرد؟ تو که به هیچ مشتری راضی نمی شوی؟ من ناگزیرم تو را بفروشم. کنیز اظهار می‌کند، چرا شتاب می‌کنی؟ بگذار خریداری که قلبم به وفا و صفای او آرام گیرد و دل بخواه من باشد، پیدا شود. در این وقت نزد برده فروش برو و به او بگو، یکی از بزرگان، نامه ای به خط و زبان رومی نوشته و در آن بزرگواری، سخاوت، نجابت و دیگر اخلاق خویش را بیان داشته است. اکنون این نامه را به کنیز بده تا بخواند و از خصوصیات و اخلاق نویسنده آن آگاه گردد. اگر مایل شد من از طرف نویسنده نامه وکالت دارم این کنیز را برای ایشان بخرم. بشر می‌گوید: من از محضر امام خارج شدم و به سوی بغداد حرکت کردم و همه دستورات امام را انجام دادم. وقتی نامه در اختیار کنیز قرار گرفت، نامه را خواند و از خوشحالی به شدت گریست. روی به عمربن زید برده فروش کرد و گفت: - باید مرا به صاحب این نامه بفروشی من به او علاقمندم. قسم به خدا! اگر مرا به او نفروشی، خودکشی می‌کنم و تو مسؤول هلاکت جان من خواهی بود. این قضیه سبب شد تا من در قیمت آن بسیار گفتگو کنم و سرانجام به همان مبلغی که مولایم (امام) به من داده بود، به توافق رسیدیم. من پولها را به او دادم و او نیز کنیز را که بسیار شاد و خرم بود، به من تحویل داد. من همراه آن بانو به منزلی که برای وی در بغداد اجاره کرده بودم آمدیم؛ اما کنیز از نهایت خوشحالی آرامش نداشت. نامه حضرت را از جیبش بیرون می‌آورد و مرتب می‌بوسید. آن را بر دیدگانش می‌گذاشت و به صورتش میمالید. گفتم: ای بانوا من از تو در شگفتم. چطور نامه ای را می‌بوسی که هنوز صاحبش را ندیده و نمی شناسی؟ گفت: ای بیچاره کم معرفت نسبت به مقام فرزندان پیغمبران! خوب گوش کن و به گفتارم دل بسپار، تا حقیقت برای تو روشن گردد. جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت پنجاه و شش: موبایل وتلفن خونه ات از طریق اون حسام عوضیو رفقاش کنترل میشه..تو فردا مرخص میشی.. این گوشی رو یه جای مناسب قایم کن تا وقتی رفتی خونه بتونم باهات تماس بگیرم.. فقط مراقب باش که کسی از جریان بویی نبره.. بخصوص اون سگه نگهبانت..  دانیال واسه دیدنت لحظه شماری میکنه.. فعلا بای) اینجا چه خبر بود؟ صوفی چه میگفت؟؟ او و دانیال در ایران چه میکردند؟؟ منظورش از اینکه همه چیز با دیده ها ی او و شنیده های من فرق دارد، چیست؟؟ فردای آن شب از بیمارستان مرخص شدم. و گوشیِ مخفی شده در زیر تشک را با خود به خانه بردم. تمام روز را منتظر تماسِ صوفی بودم اما خبری نشد.. نگران بودم .چه چیزی انتظارم را میکشید.تازه به حسام و صبوری هایش عادت کرده بودم اما حرفهایِ تلگرافی صوفی نفرتِ دوباره را در وجودم زنده کرد. بعد از یک روز گوشی روشن شد. صوفی بود:( سارا تو باید از اون خونه فرار کنی.. در واقع حسام با نگهداشتن تو میخواد دانیال رو گیر بندازه.. اون خونه به طور کامل تحتِ نظره..) ابهام داشت دیوانه ام میکرد:( من میخوام با دانیال حرف بزنم.. اون کجاست؟؟) با عجله جواب داد:( نمیشه.. من با تلفن عمومی باهات تماس میگیرم تا ردمونو نزنن، اون نمیتونه فعلا از مخفیگاش بیاد بیرون..سارا..تو باید از اونجا خارج شی، البته طبق نقشه ی ما) نقشه؟؟ چه نقشه ایی؟؟ حسام خوب بود،یعنی باید به صوفی اعتماد میکردم؟؟ اسم دانیال که درمیان باشد، به خدا هم اعتماد میکنم. ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب نوعی هنجار شکنی محسوب میشد. دو تماسش بیشتر از یک دقیقه طول نکشید و تقریبا فقط خودش حرف زد. دو روز بعد دوباره تماس گرفت تا نقشه ی فرار را بگوید. اما سوالی تمامِ آن مدت مانندِ خوره به جانم افتاده بود. به تندی شروع به گفتن اسلوبِ نقشه اش کرد. به میان حرفش پریدم:(چرا باید بهت اعتماد کنم؟ از کجا معلوم که همه ی حرفات دروغ نباشه و نخوای انتقامِ همه ی بلاهایی رو که دانیال  سرت آورده از من بگیری ؟ حسام تا اینجاش که بد نبوده.. ) لحنش آرام اما عصبی بود:( سارا، الان وقتِ این حرفا نیست..حسام بازیگر قهاریه.. اصلا داعش یعنی دروغ گفتن عین واقعیت.. اگه قرار بود بلایی سرت بیارم، اینکارو تو اون کافه، وسط آلمان میکردم نه اینکه این همه راه به خاطرش تا ایران بیام.) دیگر نمیدانستم چه چیز درست است:( شاید درست بگی.. شایدم نه..) تماس را قطع کرد، بدون خداحافظی... حکمِ ذره ایی را داشتم که معلق میانِ زمین و آسمان، دست و پا میزد.. صوفی و حسام هر دو دشمن به حساب میآمدند.. حسامی که برادرم را قربانی خدایش کرد و صوفی که نویدِ  انتقام از دانیال را مهر کرد بر پیشانیِ دلم.. به کدامشان باید اعتماد میکردم؟؟ حسام یا صوفی..؟؟ شرایط جسمی خوبی نداشتم. گاهی تمام تنم پر میشد از بی وزنی و گاهی چسبیده به زمین از فرط سنگینی ناله میکرد. و در این میان فقط صدای حسام بود و عطرِ چایِ ایرانی... آرام به سمت اتاق مادر رفتم. درش نیمه باز بود. نگاهش کردم. پس چرا حرف نمیزد؟ من به طمعِ سلامتی اش پا به این کشور گذاشته بودم، کشوری که یک دنیا تفاوت داشت با آنچه که در موردش فکر میکردم. فکری که برشورهای سازمانیِ پدر و تبلیغات غرب برایم ساخته بود. اما باز هم میترسیدم.. زخم خورده حتی از سایه ی خودش هم وحشت دارد.. مادر تسبیح به دست روی تختش به خواب رفته بود.. چرا حتی یکبار هم در بیمارستان به ملاقاتم نیامد؟ مگر ایران آرزویِ دیرینه اش نبود؟ پس چرا زبان باز نمیکرد؟! صدای در آمد و یا الله گوییِ بلند حسام. پروین را صدا میزد، با دستانی پر از خرید.. بی حرکت نگاهش میکردم و او متوجه من نبود.. او یکی از حل نشده ترین معماهایِ زندگیم بود. فردی که مسلمانیش نه شبیه به داعشی ها بود و نه شبیه به عثمان.. در ظرفِ اطلاعاتیم در موردِ  افراد داعش کلامی جز خشونت، خونخواری، شهوت و هرزگی پیدا نمیشد و حسام درست نقطه ی مقابلش را نشانم میداد، مهربانی، صبر، جذبه، حیا و حسی عجیب از خدایی که تمام عمر از زندگیم حذفش کردم. صوفی از مهارتش در بازیگری میگفت، اما مگر میشد که این همه حسِ ملس را بازی کرد؟  نمیدانم.. شاید اصلا دانیال را هم همینطور خام کرده بود.. اسلام ِعثمان هم زمین تا آسمان با این  جوان متفاوت بود. عثمان برای القایِ حس امنیت هر کاری که از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد.از گرفتن دستهایم تا نوازش..اما حسام هنوز حتی فرصتِ شناسایی رنگِ چشمانش را هم به من داده ومن آرام بودم، به لطفِ سر به زیری و نسیمِ خنکِ صدایش... بعد کمی خوش و بش با پروین، جا نمازی کوچک از جیبش در آورد و به نماز ایستاد! ادامه دارد........ بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
1_263144184.mp3
4.66M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 39 👈 کثرت بر دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-12 - ساز و آواز.mp3
340K
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه 🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳۲. کسی که در چهار چیز شک کند، به جمیع کتاب‌های خدای تعالی کافر شده است؛ یکی از آنها معرفت امام است. کمال الدین ۲۳۳. پدرم فدای کسی باد که در راه خدا ملامت ملامت گران در او تأثیر نمی گذارد، او چراغ هدایت در تاریکی‌های مطلق است. صحیفه مهدیه https://eitaa.com/zandahlm1357