❌ شبهه ۱۰۲۵
قبر خلیفه، شهر خلیفه، قبر خمینی، شهر خمینی
✅ پاسخ
🔹یکی از مغالطات رایج، مغالطه معروف به پهلوان پنبه است. یعنی به جای مقابله با پهلوان واقعی با پهلوان دروغین مبارزه کنی و خود را قهرمان معرفی کنی. معرفی کردن بدترین صحنه کشور در مقابل شیک ترین برج امارات استفاده از همین مغالطه است.
🔻 در امارات هم فقرای زیادی زندگی می کنند که تصویری از آن در عکس فوق موجود است. در مقابل در ایران نیز مناطق و ساختمانهای مدرن زیادی وجود دارد.
🔻زندگی امام خمینی همواره در کمال سادگی بوده ولی مرقد معظم له، بر خلاف تفکر ایشان ساخته شده و شکل و شمایل آن همواره مورد مخالفت صریح و غیرصریح دلسوزان از جمله مقام معظم رهبری قرار گرفته است. اما هنوز زمان زیادی از مرگ خلیفه بن زاید نگذشته تا درباره قبر او قضاوت کنیم و لذا عکسی که از قبر او منتشر شده اگر دروغ نباشد، ملاک قضاوت نیست. ملاک قضاوت، قبر مجلل پدر او و زندگی تجملاتی آنها با وجود دهها هزار فقیر در این کشور ثروتمند است.
🔻اگر امام خمینی هم برجی مانند برج خلیفه داشت، خود این شبهه پردازان اولین کسانی بودند که ملامت و سرزنش را به خاطر عدم رعایت ساده زیستی آغاز می کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روشِ کار کالابرگ الکترونیکی چگونه خواهد بود؟
🙏 لطفا نگاه کنید برای بقیه توضیح بدید.
⚜ #روشنگری
⚜ #ایران_قوی
═•☆✦𑁍❧🌹❧𑁍✦☆•═
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🦋هنر زن بودن (قسمت 19) بخش 2 ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ج 20 هنر زن بودن23-1-94.mp3
45.58M
🦋هنر زن بودن (قسمت 20)
♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن:
🚫_جایگاه خود را نداند.
🚫_به زن بودنش افتخار نکند.
🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند.
✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود
🎵استاد محمدجعفرغفرانی
#عکس_نوشت
مقاممعظمرهبری:
✔️داشتن حجاب ، یکی از مهمترین ارزش ها در دین مبین اسلام است !
#ارزش_حجاب
#زن_در_اسلام
17.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🔹 در خیلی چیزها چون دلیلش رو نمی دونیم برامون سخته انجام دادنش ... ولی وقتی فهمیدیم آسون میشه برامون!
🔻 میگی #حجاب داشته باش، میگه من که خوشگلم ❗️
⬅️ به این خاطر #رهبر انقلاب فرمودند #جهاد_تبیین!
استادحسن #رحیم_پور ازغدی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ماجرای تحول زهرا عابدیان🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول پریناز خانم صفریان🌷🌺🌷🌺❤️🌹❤️🌹🥰🥰
#پارت_اول
.......:
رؤیای سرنوشت ساز
من نیز به اتاق خود برگشتم شب فرا رسید. به خواب رفتم در آن شب خوابی دیدم که سرنوشت آیندهام را رقم زد.
در خواب دیدم؛ حضرت عیسی علیه السلام و شمعون صفا و گروهی از حواریون در قصر پدربزرگم گرد آمده اند و در جای تخت منبری بسیار بلند که نور از آن میدرخشید قرار دارد.
در این وقت، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و داماد و جانشین آن حضرت علی علیه السلام و جمعی از فرزندانش وارد قصر شدند حضرت عیسی علیه السلام از آنان استقبال نمود و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به آغوش گرفت و معانقه کرد. در آن حال حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود:
ای روح الله! من آمدهام ملیکه دختر وصی تو شمعون را برای این پسرم (امام حسن عسکری علیه السلام) خواستگاری کنم.
حضرت عیسی علیه السلام نگاهی به شمعون کرده و گفت:
ای شمعون سعادت به تو روی آورده با این ازدواج مبارک موافقت کن و نسل خودت را با نسل آل محمد صلی الله علیه و آله پیوند بزن!
شمعون اظهار داشت: اطاعت میکنم.
سپس حضرت محمد صلی الله علیه و آله در بالای منبر قرار گرفت و خطبه خواند و مرا به فرزندش (امام حسن عسکری علیه السلام) تزویج نمود.
حضرت عیسی علیه السلام حواریون و فرزندان حضرت محمد صلی الله علیه و آله همگی گواهان این ازدواج بودند.
هنگامی که از خواب بیدار شدم از ترس جان خوابم را به پدر و پدربزرگم نگفتم زیرا ترسیدم از خوابم آگاه شوند مرا بکشند.
بدین جهت ماجرای خوابم را در سینهام پنهان کردم به دنبال آن آتش محبت امام حسن عسکری علیه السلام چنان در کانون دلم شعله ور گشت که از خوردن و آشامیدن بازماندم کم کم رنجور و ضعیف گشتم عاقبت بیمار شدم دکتری در کشور روم نماند مگر آن که پدربزرگم برای معالجه من آورد ولی هیچ کدام سودی نبخشید چون از معالجهها مأیوس شد از روی محبت گفت: نور چشمم! آیا در دلت آرزویی هست تا بر آورده سازم؟ گفتم:
- پدر مهربانم! درهای نجات را به رویم بسته میبینم. اما اگر از شکنجه و آزار اسیران مسلمان که در زندان تواند دست برداری و آنان را از قید و بند زندان آزاد سازی امیدوارم حضرت عیسی علیه السلام و مادرش مرا شفا دهند.
پدرم خواهش مرا قبول کرد و من نیز به ظاهر اظهار بهبودی کردم و کم کم غذا خوردم پدرم خوشحال شد و بیشتر از پیش با اسیران مسلمان مدارا نمود.
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357