eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.6هزار عکس
34.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
0231ale_emran 188.mp3
10.26M
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴 ۲۳۱ آیه ۱۸۸ (قصه منافقین)
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفتاد و دوم شبی که به این خانه وارد شدم، به قدری خسته و درمانده بودم که نفهمیدم با پای خودم به خانه یک روحانی شیعه وارد شده و با دست خودم چقدر کار خودم را سخت‌تر کرده‌ام که مجید در خانه اهل سنت و حتی زیر فشار ترس و تهدید وهابیت، قدمی عقب‌نشینی نکرد و حالا من در جمع یک خانواده مقید شیعه، باید برایش تبلیغ تسنن می‌کردم، هر چند من هم دیگر شور و شعار روزهای اول ازدواج‌مان را از دست داده و دیگر برای سُنی کردن مجید، به هر آب و آتشی نمی‌زدم که انگار از صبوری مجید، دلِ من هم آرامش گرفته و بیش از اینکه بخواهم عقیده‌اش را تغییر دهم، از حضور گرم و مهربانش لذت می‌بردم تا سرِ حوصله و با سعه صدر، دلش را متوجه مذهب اهل سنت کنم. شاید هم تحمل این همه مصیبت در کمتر از یکسال، آنچنان رمقی از من کشیده بود که حالا به همین زندگی آرام و دلنشین، راضی بودم و همین که می‌توانستم در کنار عزیز دلم با خاطری آسوده زندگی کنم، برایم غنیمت بود. با اینهمه، شرکت در مراسم متعدد جشن و عزاداری شیعیان چندان خوشایندم نبود که هنوز هم فلسفه اینهمه سینه زدن و گریه کردن و از آن طرف پخش شربت و شیرینی را درک نمی‌کردم و می‌دانستم هر مجلسی که در این خانه برپا می‌شود، مجید را دلبسته‌تر می‌کند و کار مرا سخت‌تر! می‌دیدم بعد از هر مراسم، چه شور و حالی پیدا کرده که آیینه چشمانش از صفای اشک‌های عاشقی‌اش می‌درخشید و صورتش از هیجان عشق به تشیع، عاشقانه می‌خندید! در هر حال، من هم عضوی از اعضای این خانواده شده و چاره‌ای جز تبعیت از سبک زندگی‌شان نداشتم، حتی اگر می‌دانستند من از اهل سنتم، باز هم دلم نمی‌آمد در برابر اینهمه محبت‌های بی‌دریغ‌شان کاری نکنم و برای جبران زحماتشان هم که شده، در هر کاری همراهشان می‌شدم. در جلسات صبحگاهی قرآن مامان خدیجه شرکت می‌کردم، در مراسم مولودی و عزاداری، کمک دست‌شان بودم و گاهی همراه مامان خدیجه و زینب‌سادات، راهی مسجد شیعیان می‌شدم و نمازم را به امامت آسید احمد می‌خواندم. در هنگام ادای نماز در مسجد شیعیان، طوری که کسی متوجه نشود، دستانم را زیر چادر بندری‌ام روی هم می‌گذاشتم و چادرم را روی صورتم می‌انداختم تا در هنگام سجده، بتوانم کنار مُهر روی زمین سجده کنم و این بلا را هم وهابیت به سرم آورده بود که از ترس برملا شدن هویت پدر وهابی‌ام، مجبور بودم سُنی بودن خودم را هم پنهان کنم، ولی باز هم همیشه نگران بودم که از روی نا‌آگاهی حرفی بزنم یا پاسخی بدهم که در جمع شیعیان راز دلم را بر ملا کند و از روی همین دلواپسی بود که در اکثر جلسات، در سکوتی ساده، گوشه‌ای می‌نشستم و بیشتر شنونده بودم. البته این همراهی، چندان هم خالی از لطف نبود که پای درس احکام مامان خدیجه، مسائل جالبی یاد می‌گرفتم و نکات بسیار شیرینی از تفسیر آیات قرآن می‌شنیدم که تازه متوجه شده بودم مامان خدیجه تحصیلات حوزوی دارد و برای خودش بانویی فاضله و دانشمند است. پای منبر آسید احمد هم حرف‌های جدیدی از مسائل سیاسی و اعتقادی می‌شنیدم که گرچه با مواضع علمای اهل سنت هماهنگ بود، ولی از زاویه‌ای دیگر مطرح می‌شد و برایم جذابیت دیگری پیدا می‌کرد. مجید هم که دیگر پای ثابت مسجد شده و علاوه بر اینکه عضوی از اعضای دفتر مسجد شده بود، تمام نمازهایش را هم به همراه آسید احمد در مسجد می‌خواند. من و مامان خدیجه و زینب‌سادات، از فرصت نبودن آسید احمد و مجید در خانه استفاده کرده و بدون حجاب و با خیالی راحت در حیاط کار می‌کردیم تا بساط جشن امشب مهیا شود و دقایقی به اذان مغرب مانده بود که همه کارها تمام شد. دیس شیرینی را روی میز فلزی کنار حیاط چیده و بسته‌های کوچک میوه و شکلات را کف ایوان گذاشته بودیم تا در هنگام ختم مراسم از میهمانان پذیرایی شود. اتاق‌ها را هم جارو کرده و کارهای سخت‌تر را به عهده مردها گذاشته بودیم تا بعد از نماز مغرب و عشاء که به خانه باز می‌گردند، کمک‌مان کنند. https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من راهم را نرفته ام! متديّنترين آدم زمان ما يعني امام بزرگوار، ورزشكار بودند و تا آخر عمرشان - در سن نزديك نود سالگي - هر روز ورزش مي‌كردند. ورزش مخصوص ايشان، راهپيمايي بود - من يك وقت با آقاي هاشمي، پيش ايشان رفته بودم. زمان رياست جمهوري من بود و براي امر مهمي، يادم هست كه خدمت امام رفتيم و پهلوي ايشان نشستيم. بعد ديديم كه ايشان همين طور، اين پا و آن پا مي‌كنند. يكي از ما دو نفر پرسيديم: امري داريد - شبيه اين مضمون - ايشان گفتند: من راهم را نرفته ام! ايشان روزانه سه بار، هر بار هم بيست دقيقه، لازم بود راه بروند. آن وقت، نوبت راه رفتنشان بود. حالا رئيس جمهور و رئيس مجلس كشور، خدمت ايشان رفته اند، ايشان قدم زدنشان را فراموش نمي كردند! اين قدر ايشان به مسأله ي ورزش مقيّد بودند. (بيانات در ديدار رئيس و معاونين سازمان تربيت بدني ۸/۱۰/۱۳۷۵ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ(۱۴) ✨آیا آن کسى که موجودات را آفریده ✨از حال آنها آگاه نیست؟! ✨در حالى که او ✨(از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است(۱۴) 📚سورهٔ مبارکه الملك ✍آیه ۱۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹نسخه ای از تلاوت معروفِ 🔸 آیات 51-73 🔺اجرا شده در روستای تلبنت مصر شیخ عبدالعزیز حصان
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
امام رضا (ع) فرمود: پدرم از پدرانش روايت كرد كه من قبل از تو مى ميرم و با زهر شهيد مى شوم. مأمون اصرار كرد و امام (ع) اباء ورزيد, تا آن كه مأمون امام را تهديد كرد كه اگر ولايتعهدى مرا نپذيرى , گردنت را مى زنم , امام (ع) قبول كرد به اين شرط كه عزل و نصب نكند, و عملاً كارى را انجام ندهد, و سنت و شيوه اى را تغيير ندهد, و از دوربه حيث يك مشاور باشد, و مأمون با اين شرط موافقت كرد. اين جا جاى اين پرسش است در صورتى كه امامان شيعه ولايت و حكومت را حق خود مى دانستند و براى بدست گرفتن قدرت سياسى تلاش مى كردند, پس چرا وقتى كه مأمون خلافت را به آن حضرت پيشنهاد مى كند, حضرت از قبول آن امتناع مى ورزد؟ و ولايتعهدى را با اكراه مى پذيرد و شرط مى كند كه در امور مملكتى دخالت نكند؟ بى ترديد كه خلافت و ولايتعهدى امر عظيمى بود كه دل‌ها بخاطر آن افسوس مى خرد, و براى انسان هاى آزمند, چه آرزوى بالاتر از اين منصب است كه حاكميت بر همه ى جهان اسلام را پيدا نمايد, و در هر جمعه و جماعات و منابر او از ياد شود, خصوصاً علويون كه در عصر بنى اميه و بنى عباس براى بدست گرفتن زمام حكومت در حال شورش و انقلاب بودند, ولى هم اكنون كه خلافت اسلامى دو دستى به سيد و آقاى آن‌ها تقديم مى شود, چگونه از پذيرفتن آن سرباز مى زنند؟ اين وضعيت شك و سؤال را در دل‌ها بر مى انگيزد, در حالى كه همه ى مردم به اعلميت , اورعيت , افضليت و شايستگى امام براى خلافت اذعان داشتند, خصوصاً شيعه‌ها كه امام را معصوم مى دانستند, خصوصاً وقتى مأمون خلافت را پيشنهاد كرد, براى عامه ى مردم ثابت شد كه امام از هر كسى سزاوارتر به خلافت است. پس حتماً در پشت پرده رازها و رمزهايى است كه امام (ع) آن را مى داند و مردم نمى دانند. تحليل اين قضيه درايت سياسى امام ];ّّ۵ (ع) را به خوبى روشن مى كند, كه آن حضرت با شيوه ى كه در پيش گرفت , مأمون را كه داراى نبوغ سياسى بى نظيرى بود, كاملاً شكست داد, و تمامى نقشه هاى سياسى او را نقش بر آب كرد, تا آن كه مأمون آن حضرت را به شهادت رساند. ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: عطاي حضرت سيادت پناه ميرعلي نقي اردبيلي نقل فرمود: ملا عبدالباقي شيرازي كه مجاور نجف اشرف بود به زيارت حضرت رضا (ع) مشرف شده بود چون خرجي او تمام شده بود. خدمت خود حضرت رضا (ع) عرض كرده بود كه اي مولاي من آقاي من، من زائر حضرتت مي‌باشم و مخارج من تمام شده است و خرجي ندارم و مصرف من روزي سه شاهي است. استدعا مي‌نمايم كه اين وجه را بمن برساني خودش گفته بود كه پس از اين خواهش هر روز كه از خواب بيدار مي‌شدم مي‌ديدم سه شاهي در طاق خانه است پس برمي داشتم و صرف مايحتاج خود مي‌نمودم و حال بر اين منوال بود تا از دنيا رفت. [۳۲]. پولم شده بهرت تمام يا علي موسي الرضا (ع) آواره‌ام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع) https://eitaa.com/zandahlm1357