eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6019438360886512566.mp3
47.11M
🦋هنر زن بودن (قسمت 12) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی
100 🍃♥️🍃 هفته نامه حجاب زهرایی🍃♥️🍃 1 💐 حجاب زهرایی پر است از احترام حقیقی، حریت حضرت مهدی پسند، هویت صالح، حمایت از حق، حیاط طیبه، تحقق حقوق حقیقی برای صاحب‌اش هست. 🌺گر احساس الهی در حجمی زنده شود، روح‌اش بوی بهار بهشتی می‌دهد. 💐 گر احساس الهی در حجمی بمیرد، روح‌اش به سوی جهنم هبوط می‌کند. 🌺آرامش روحی فقط در محیط الهی تحقق می‌یابد. 💐 در زیست‌گاه جنگلی مدرن آرامش روحی معنی و مفهوم ندارد. 🌺بحران هویت در جنگل طبیعی وجود ندارد. بحران هویت در جنگل مدرن یافت می‌شود. 💐 تحقق اهداف محیط الهی، با حفظ حجاب امکان پذیر است. 🌺تفریح و مهربانی و احترام و هویت و حریت در جهان حیوانات مفهوم و قابل فهم نیست. 💐 حال و هوای زن باحجاب بهشتی هست. 🌺حامیان سینه چاک حیات وحش بی‌هویتان هستند. 💐 حجاب آرامش روحی به صاحب‌اش هدیه می‌دهد. 🌺حجاب زهرایی حیات طیبه به رهروان هدیه می‌دهد. 💐 حجاب محبت را در بین همسران افزایش می‌دهد. 🌺حجاب وسیله حفظ هویت زن هست. 💐 حضور حجاب در محیط باعث کاهش سطح ناهنجاری‌هاست. 🌺ذهن احتیاج به محیطی دارد که دغدغه‌های روح را کاهش دهد. 💐 هدف حملات به حجاب، بی‌حیا کردن باهویتان است. 🖌 محمد ابرهیم پاکروان (مواپا)
22.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول آقا مهدی پیشنهاد دانلود👌 قسمت اول ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
❓آیا حجاب اختیاری باعث افزایش حجاب میشه؟ 👂شنیدین میگن اگر حجاب اختیاری باشه مردم عاشق حجاب می شن و روز به روز با حجاب تر میشن .بعدشم کشورایی مثه ترکیه و مالزی رو مثال می زنن که حجاب اختیاری هست و کلی هم خانمای محجبه می بینی اونجاها ♨️والا چیزی که خیلی بیشتر دیده میشه اینه که بازیگرا و مردم عادی به محضی می رن ترکیه کشف حجاب می کنن.پس چرا اونا اونجا علاقه مند به حجاب نمیشن؟ ❌هیچ پژوهش یا داده‌ی موثقی در خصوص بالارفتن گرایش به حجاب در ترکیه و یا کشورهای مسلمان دیگه مثل مالزی وجود نداره. درست برعکس این ادعا گزارش‌هایی در رسانه‌های این کشور نشون میده نسل جدید برخلاف نسل قبل، در حال فاصله‌گرفتن از حجاب و به‌خصوص پوشش سر هستند. 🔻به‌عنوان نمونه پرتال خبری «قنطره» در گزارشی با این تیتر که «روسری‌ها در حال سرخوردن هستند» به بررسی کمرنگ‌شدن حجاب بین دختران جوان ترکیه پرداخته. در این گزارش اومده: «خیلی وقت پیش نبود که زنان برای اینکه بتوانند در ترکیه روسری بپوشند، مبارزه می‌کردند؛ اما الان بنظر می‌رسد دیگر به روسری علاقه چندانی وجود ندارد». 🔻سال قبل هم کمپینی در شبکه‌های اجتماعی این کشور تحت‌عنوان «چالش ده سال» راه افتاد که طی اون دخترانی که حجاب خودشون برداشته بودن، از دلایل خود برای این تصمیم می‌نوشتن. اونا عکس محجبه سال‌های قبل خودشون رو به همراه عکس بی‌حجاب این روزهاشون منتشر می‌کردن و سعی می‌کردن دیگران رو هم تشویق به این کار بکنن*
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
۵۴- رفاقت با خردمندان امام رضا علیه السلام می‌فرماید: اگر دوست داری که نعمت بر تو همیشگی باشد، جوانمردی تو کامل گردد و زندگیت رونق یابد، بردگان و افراد پست را در کار خود شریک مساز؛ زیرا اگر امانتی در اختیار آنان بگذاری بر تو خیانت می‌کنند. اگر از مطلبی برای تو صحبت کنند به تو دروغ گویند و اگر گرفتار مشکلات و درمانده شوی تو را تنها گذارده و خوار کنند. چه مشکلی داری از اینکه با افراد عاقل رفیق و هم صحبت شوی. چنانچه کرم و بزرگواری او را نپسندی، لااقل از عقل و خرد او بهره مند شوی. از بد اخلاقی دوری کن و مصاحبت با افراد کریم و بزرگوار را هیچ وقت از دست مده. اگر عقل و خرد او مورد پسندت نباشد، می‌توانی در پرتو عقل خود، از بزرگواری او سودمند شوی و تا می‌توانی از آدم احمق و پست بگریز. [۱] ---------- [۱]: بحار: ج ۷۴، ص ۱۸۷. جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
قسمت هفدهم: بازهم باران…و شیشه های خیس.. زل زده به زن،بی حرکت ایستادم:(این زن کیه؟؟)و عثمان فهمید حالِ نزارم را، نمیدانم چرا،اما حس کسی را داشتم که برای شناسایی عزیزش، پشت در سرد خانه،میلرزد... عثمان تا کنار میز،تقریبا مرا با خود میکشید،آخه سنگ شده بودند این پاهای لعنتی...  زن ایستاد...دختری جوان با چهره ایی شرقی و زیبا...موهایی بلند،و چشم و ابرویی مشکی،درست به تیرگی روزهایی که سپری میکردم... من رو به روی دختر... و عثمان سربه زیر،مشغوله بازی با فنجان قهوه اش؛کنارمان نشسته بود... چقدر زمان،کِش می آمد... دختر خوب براندازم کرد..سیره سیر.. لبخند نشست کنار لبش،اما قشنگ نبود. طعنه اش را میشد مزه مزه کرد: (خیلی شبیه برادرتی..موهای بور.. چشمای آبی..انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون،حسابی نم کشیده) چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش... درست مثله چای مسلمانان... صدای عثمان بلند شد:(صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم... صوفی نفسی عمیق کشید:(عذر میخوام.اسمم صوفیه..اصالتا عرب هستم،قاهره...اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم. زندگی و خوونواده خوبی داشتم.. درس میخووندم،سال آخر پزشکی...دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم... پسر خوبی به نظر میرسید.زیبا بود و مسلمون، واما عجیب...هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه...جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن.اما بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن،گفتن این به دردت نمیخوره...انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم..شایدم گفتنو من نشنیدم..خلاصه چند ماهی گذشت،با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام.تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن. و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل) حالا حکم کودکی را داشتم که نمیداست ماهی در آب خفه میشود،یا در خشکی...او از دانیال من حرف میزد؟؟؟یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی،راه خانه  گم میکردم، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟؟ اما ایرادی ندارد... شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست... حق داشت.... دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید: (ازدواج کردیم...تموم...نمیتونم بگم چه حسی داشتم...فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده...صوفی و دانیال یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببرتم سفر،اونم ترکیه...دیگه رو زمین راه نمیرفتم..سفر با دانیال..رفتیم استانبول اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد...وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره...بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن.. رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم... یک ماهی استانبول موندیم...خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه،عصرا میرفتیم بیرون و خوشگذرونی...تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند...پرسیدم کجا؟؟ گفت یه سوپرایزه...و من خام تر از همیشه..موم شدم تو دست اون حیوون صفت) ادامه دارد..... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357