eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽هیئت کانون جهاد است... هیئت ها محل جهاد تبیین هستند روشنگری کنید تبیین کنید 🔊 💥ببینید و انتشار دهید
کتاب صوتی "مطلع عشق " "گزیده رهنمودهای رهبر انقلاب حضرت به زوج های جوان" تالیف: حجت الاسلام تهیه شده در ایران صدا گوینده : یاسر دعاگو @zandahlm1357
16.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیا پاسخ به شبهات وهابیت و بحث‌های علمی مخالف منویات است؟! 🔊 پاسخ از و حجت‌الاسلام با دیدن این کلیپ با نظر رهبری نه بلکه از درد دل رهبری در کم کاری مجموعه‌های فرهنگی دینی نسبت به تربیت مناظره کننده آگاه شوید. 💥ببینید و انتشار دهید @zandahlm1357
شيوه اى حكيمانه است، يعنى عبور از مقدمات و تأمل و تمركز بر روى نتيجه. نگاه امير المؤمنين « عليه السلام » به مسأله حكومت، نگاه حكيم بزرگى است كه با منبع وحى پيوند نزديك دارد. ديگر آنكه مسأله حكومت در نهج البلاغه، به صورت يك بحث تجريدى نيست. حضرت على « عليه السلام » با امر حكومت درگير بوده و به عنوان يك حاكم، سخن گفته، به عنوان كسى كه با اداره كشور اسلامى، با همه مشكلاتش و با همه مصيبتها و دردسرهايش روبرو بوده، و به جوانب گوناگون اين مسأله رسيدگى كرده است. توجه به اين امر براى ما كه در شرايطى مشابه شرايط امير المؤمنين على « عليه السلام » قرار داريم، بسى آموزنده است. بنده با يك سير كوتاه در نهج البلاغه، مسائلى را به عنوان رؤوس مطالب، يادداشت كرده‌ام كه در اينجا عرضه مى دارم. مسائل عمده اى كه بايد در اين زمينه مورد توجه قرار گيرد به قرار زير است: بازگشت_به_نهج_البلاغه https://eitaa.com/zandahlm1357
معناو مفهوم حكومت مسأله اول مسأله مفهوم حكومت است. ابتدا بايد ديد كه آيا « حكومت » از ديدگاه امام « عليه السلام » به همان معنايى است كه در فرهنگ متداول جهان كهن و جهان امروز از آن فهميده مى شود؟ يعنى حكومت مترادف است با فرمانروايى، سلطه، تحكّم و احيانا برخوردارى حاكم يا حاكمان از امتيازاتى در زندگى؟ يا نه، « حكومت » در فرهنگ نهج البلاغه، مفهوم ديگرى دارد؟ در اين باب از چند كلمه و اصطلاح مشخص در نهج البلاغه استفاده مى كنيم، كه عنوان « امام »، « والى » و « ولىّ امر » براى حاكم و عنوان « رعيّت » براى مردم از آن قبيل است. در تعبيرات رايج در زبان عربى، براى حاكم، اين تعبيرات و عناوين وجود دارد: سلطان و ملك. كلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاكم است. يعنى آن كسى كه حاكم است، از بعد سلطه گرى مورد توجه است. ديگران نمى توانند در شؤون مردم و امور مردم دخالت كنند، اما او مى تواند. ملك، ملوكيّت، مالكيّت، متضمن مفهوم تملّك مردم يا تملك سرنوشت مردم است. در نهج البلاغه از حاكم جامعه اسلامى هرگز به عنوان ملك يا سلطان سخنى گفته نشده است. تعبيراتى كه در نهج البلاغه هست، يكى امام به معناى پيشوا و رهبر است مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد، رهبر آن كسى است كه اگر جمعيتى را و امتى را به دنبال خود مى كشانند، خود، پيشقراول و طلايه دار اين حركت است. مفهوم حركت و پيشروى و پيشگامى در خطى كه مردم حركت مى كنند، در كلمه امام وجود دارد. تعبير ديگر، والى است. والى از كلمه ولايت يا ولايت گرفته مى شود، و با توجه به مشتقات اين كلمه مى توان به بعد مورد نظر در آن رسيد. ولايت در اصل معناى لغت به معناى پيوند و همجوشى دو چيز است. لغت مى گويد: ولايت يعنى اتصال دو شى ء به همديگر، به طورى كه هيچ چيزى ميان آن دو فاصله نشود. به تعبير فارسى: همجوشى، به هم پيوستگى، ارتباط تامّ و تمام، اين معناى ولايت است. البته براى ولايت معناى مختلف ديگرى هم ذكر شده: ولايت به معناى محبت، ولايت به معناى سرپرستى، ولايت به معناى آزاد كردن برده، ولايت به معناى بردگى يا ارباب برده بودن. به نظر مى رسد كه نوع ارتباطهايى كه در معناى ولايت ذكر مى شود، كلا مصاديق همان پيوند و پيوستگى هستند. والى امت و والى رعيت آن كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پيوسته است، و همين معنى، بعد خاصى از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و امير المؤمنين « عليه السلام » روشن مى كند: ولىّ امر يعنى متصدى اين كار. هيچ امتيازى در كلمه متصدى اين كار نهفته نيست. جامعه اسلامى مانند يك كارخانه عظيم متشكل از بخشها، ماشينها، پيچها، مهره‌ها و قسمتهاى كوچك و بزرگ پر تأثير و كم تأثير است. يكى از اين قسمتها، آن قسمتى كه مدير جامعه آن را تشكيل مى دهد هم مانند بقيه قسمتهاست. او هم مانند بقيه اجزاء و عناصر تشكيل دهنده اين مجموعه است. ولىّ امر متصدى اين كار است. متصدى اين كار هيچگونه امتيازى را طلب و توقع نمى كند و عملا هيچگونه امتيازى از لحاظ وضع زندگى و برخورداريهاى مادى به او تعلق نمى گيرد. اگر بتواند وظيفه خودش را خوب انجام دهد، به اندازه اى كه اين وظيفه و انجام دادن آن براى او جلب حيثيت معنوى كند، به همان اندازه حيثيت كسب مى كند، و نه بيش از آن. اين حاقّ مفهوم حكومت در نهج البلاغه است..... https://eitaa.com/zandahlm1357
بنابراين تعبير، حكومت در نهج البلاغه، هيچ نشانه و اشاره اى از سلطه گرى ندارد. هيچ بهانه اى براى امتياز طلبى ندارد. از آن طرف، مردم به تعبير نهج البلاغه رعيت اند. رعيت يعنى جمعى كه رعايت و مراقبت آنان، و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولىّ امر است. البته مراقبت و حفاظت، يك وقت نسبت به يك موجود بيجان است، كه اين يك مفهوم دارد، و يك وقت مربوط به حيوانات است و اين هم يك معنا دارد. اما حراست و حفاظت، گاهى مربوط به انسانها است، يعنى انسان با همه ابعاد شخصيتش، با آزاديخواهيش، با افزايش طلبى معنويش، با امكان تعالى و اعتلاى روحيش، با آرمانها و اهداف والا و شريفش، اينها را به عنوان يك مجموعه در نظر بگيريد، انسانها با همه اين مجموعه بايد مورد رعايت قرار بگيرند. اين همان چيزى است كه در فرهنگ اسلامى در طول زمانها مورد ملاحظه بوده است. كميت اسدى مى گويد: ساست لا كمن يرعى النّاس سواء و رعية الأنعام ۱ سياستمدارانى كه مراعات انسانها را مانند مراعات حيوانها در نظر نمى گيرند. يعنى انسان با انسانيتش بايد مراعات بشود. اين، مفهوم رعيت و تعبير از مردم در نهج البلاغه است. به طور خلاصه، وقتى در نهج البلاغه در جستجوى مفهوم حكومت هستيم، از طرفى مى بينيم آنكه در رأس حكومت است، والى است، ولىّ امر است، متصدى كارهاى مردم است، وظيفه دار و مكلّف به تكليف مهمى است، انسانى است كه بيشترين بار و سنگين ترين مسؤوليت بر دوش اوست. اما در سوى ديگر، مردم قراردارند كه بايد با همه ارزشهايشان با همه آرمانهايشان، با همه عناصر مشكّله شخصيتشان، مورد رعايت قرار بگيرند. اين مفهوم حكومت است و اين مفهوم، نه سلطه گرى است، نه زورمدارى است و نه افزون طلبى است. امير المؤمنين « عليه السلام » در بخشهاى مهمى از نهج البلاغه به حيطه حكومت اشاره مى كند. شايد دهها جمله در نهج البلاغه مى توان نشان داد كه مفهوم حكومت را از نظر امام على « عليه السلام » مشخص مى كند. از جمله در ابتداى فرمان مالك اشتر مى خوانيم: « جباية خراجها و جهاد عدوّها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها. » ۲ اين معناى حكومت است. اگر مالك اشتر به عنوان استاندار و والى و حاكم مصر معين مى شود ، براى آن نيست كه براى خود عنوانى و قدرتى كسب كند، يا سود و بهره اى مادى براى خود جلب كند. براى آن است كه اين كارها را انجام دهد: براى اداره امور مالى كشور از آنها ماليات بگيرد، با دشمنان مردم مبارزه كند، آنها را در مقابل دشمنانشان مصونيت ببخشد، آنها را به صلاح نزديك كند (صلاح با بعد وسيع مادى و معنويش كه از نظر على « عليه السلام » و در منطق نهج البلاغه مطرح است)، شهرها و حيطه حكومت خود را آباد كند. يعنى به طور خلاصه انسانها را بسازد، سرزمين را آباد كند، اخلاق و ارزشهاى معنوى را بالا ببرد، وظايف مردم و آنچه را كه در جنب حكومت بر عهده آن هاست، استنقاذ كند. https://eitaa.com/zandahlm1357
ضرورت حكومت مطلب بعدى، مسأله ضرورت حكومت است. اين يك بحث است كه آيا براى جامعه انسانى، وجود فرماندهى و حكومت، امرى ضرورى است يا نه؟ استنتاج از اين بحث به معناى التزام به لوازمى در زندگى جمعى است و صرفا منحصر به اين نيست كه ما قبول كنيم حكومت براى جامعه لازم است، بلكه نتيجه بحث ما در شيوه فرماندهى و در شيوه فرمانبرى و در اداره جامعه نيز مشخصات و خطوط ويژه اى ترسيم خواهد كرد. اين بحث در نهج البلاغه در مقابل جريان خاصى مطرح مى شود و هميشه همينطور بوده است. يعنى گرايشهاى قدرتمندانه. در يك جامعه، هميشه كسانى يافت مى شوند كه مايلند براى خود حيثيت و قدرت فردى كسب كنند . روال عمومى جامعه را براى خودشان قبول ندارند. مى خواهند كه از ضرورتهايى كه يك زندگى جمعى بر دوش انسانها مى گذارد، خودشان را رها كنند و تن به زير بار قراردادهاى اجتماعى و جمعى ندهند. از اين گرايشها هميشه در جوامع وجود داشته، امروز هم هست، در آينده هم تا وقتى كه اخلاق انسانى كامل و درست نشود، چنين گرايشهايى وجود خواهد داشت. اينها مانند آن جمعى هستند كه در يك كشتى سوارند و مايلند در آنجايى كه خودشان نشسته اند، كشتى را سوراخ كنند. در يك قطار دارند حركت مى كنند و مايلند آن واگون يا آن اتاقى كه آنها را حمل مى كند، در يك جايى كه به نظر آنها خوش آب و هواست بايستد، و اگر لازم باشد كه همه قطار هم با آنها بايستد حرفى ندارند. آنها به ضرورتهايى كه يك زندگى جمعى بر انسان تحميل مى كند، به مقتضاى طبيعت اجتماعى انسان، تسليم نمى شوند. اگر اين گرايشهاى قدرتمندانه و قدرت گرايانه در جامعه، محل بروزى پيدا كنند، سرانجام به هرج و مرج منتهى مى شود. حضرت على « عليه السلام » در مقابل اين گرايشها مى گويد: « لا بدّ للنّاس من امير » ۳. على « عليه السلام » اين جمله را در مقابل جريان بخصوصى مى گويد. https://eitaa.com/zandahlm1357
جريانى كه ضرورت حكومت را نفى مى كند، و اگر على الباطن از گرايش قدرتمدارى، قدرت گرايى ناشى مى شود، اما على الظاهر لعابى از فلسفه بر روى اين انگيزه كشيده شده، و اين همان است كه در زمان امير المؤمنين « عليه السلام » بود. خوارج، عده اى صادقانه و از روى اشتباه، اما يقينا عده اى از روى غرض، مى گفتند: « لا حكم الاّ للّه » ۴، « و در حقيقت يعنى ما در جامعه حكومتى لازم نداريم ». امير المؤمنين « عليه السلام » اين كلمه « لا حكم الاّ للّه »، را برايشان معنى مى كند و اشتباه آنها را توضيح مى دهد. هرگز باور نمى كنيم كه اشعث بن قيس كه رئيس خوارج است دچار اشتباه بوده است. و باور نمى كنيم كه دستهاى سياستمدار رقيبان موذى مولى على « عليه السلام » در ايجاد اين گرايش ظاهرا الهى و توحيدى نقش نداشته اند. ينها مى گفتند حكومت خاص خداست، ما حكومت نمى خواهيم، ولى مقصود واقعى آنان اين بود كه حكومت على « عليه السلام » را نمى خواهيم. اگر على « عليه السلام » آن روز تسليم اين مغلطه واضح مى گشت، يا تسليم هيجان اجتماعى مردمى كه ساده دلانه اين سخن باطل را قبول كرده بودند مى شد و از صحنه كنار مى رفت، آنوقت همانهائى كه گفته بودند ما حكومت لازم نداريم، مدعيان حكومت مى شدند و قدم در صحنه مى گذاشتند. امير المؤمنين « عليه السلام » مى گويد: نه، در جامعه حكومت لازم است: « كلمة حقّ يراد بها الباطل » ۵. اين سخن حقى است، اين بيان، بيانى قرآنى است: كه « اِن الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ » ۶: حكم و حكومت متعلق به خداست، اما به اين معنى نيست كه جامعه مدير نمى خواهد: « نعم انّه لا حكم الاّ للّه و لكن هؤلاء يقولون لا إمرة الاّ للّه » ۷. اينها مى خواهند بگويند اداره جامعه را هم خدا خودش بايد به عهده بگيرد و هيچ كس غير از خدا حق ندارد مدير جامعه باشد، يعنى بايد جامعه بدون مدير بماند: « و انّه لا بدّ للنّاس من امير برّ أو فاجر » ۸. اين يك ضرورت اجتماعى است، يك ضرورت طبيعى و انسانى است كه جامعه به يك اداره كننده احتياج دارد، به يك مدير نيازمند است، مدير خوب باشد يا مدير بد. ضرورت زندگى انسانها ايجاب مى كند كه مديرى وجود داشته باشد. « لا حكم الا للّه » كه اينها مى گفتند در حقيقت مى خواستند حكومت على « عليه السلام » را كه از آن ناراضى بودند نفى كنند. در حاليكه « لا حكم الاّ للّه »، « انداد اللّه » را نفى مى كرد، حاكميتى در عرض حاكميت خدا و رقيب حاكميت اللّه را نفى مى كرد. حاكميت على « عليه السلام »، حاكميتى در عرض حاكميت خدا نبود، محو در حاكميت خدا بود، در طول حاكميت خدا بود، سرچشمه گرفته از حكومت اللّه بود، و امير المؤمنين « عليه السلام » اين مسأله را روشن مى كند. در يك جامعه اگر حكومتى با اين وضع يعنى منشاء گرفته از حاكميت اللّه وجود داشته باشد، آن وقت است كه هر حركتى نشان دهنده مفهوم انحرافى « لا حكم... » باشد، يك حركت ضد الهى و ضد علوى است و امير المؤمنين « عليه السلام » آن روز با اين حركت با قاطعيت تمام برخورد كرد، و خوارج را كه به راه حق باز نمى آمدند، به شدت كوبيد. https://eitaa.com/zandahlm1357