هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......:
من نهج البلاغه میخوانم
.......:
@zandahlm1357
💠💠💠💠💠💠💠
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_108
تَقْصِير بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ.
امام(عليه السلام) فرمود:
در درون سينه اين انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آويخته شده و عجيب ترين اعضاى او و همان قلب وى است، اين شگرفى به علت آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است، پس هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مى دهد و) طمع او را ذليل و خوار مى کند و هنگامى که طمع در او به هيجان آيد به دنبال آن حرص، و هرگونه افراط او را فاسد مى کند.(1)
(1). سند گفتار حکيمانه:
نويسنده کتاب مصادر مى گويد: اين سخن بخشى از خطبه معروف وسيله است که از خطبه هاى مشهور آن حضرت است (هرچند مرحوم سيّد رضى آن را در نهج البلاغه نقل نکرده است) و از جمله کسانى که پيش از مرحوم سيّد رضى اين خطبه را نقل کرده اند. کلينى در روضه کافى و ابن شعبه حرانى در تحف العقول است. سپس به جمع کثير ديگرى از دانشمندان معروف اشاره مى کند که در کتب خود اين کلام حکمت آميز را نقل کرده اند از جمله: مرحوم شيخ مفيد در ارشاد، مسعودى در مروج الذهب، ابن عساکر در تاريخ دمشق و آمدى در غررالحکم مى باشد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 100).
صاحب کتاب تمام نهج البلاغه اين گفتار حکمت آميز را به ضميمه سخنان ديگرى از قول «ضرار بن ضمره» و در پاسخ معاويه که سخنان بيشترى را از على(عليه السلام) طلب مى کرد ذکر نموده است. (تمام نهج البلاغه، ص 563).
شرح و تفسير
اعجوبه جهان خلقت!
امام(عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه خود به يک سلسله عواطف انسانى و بخش مهمى از رذايل اخلاقى و آثار هر يک از آنها اشاره فرموده و مرکز آنها را قلب مى شمرد و مى فرمايد: «در درون سينه اين انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آويخته شده و عجيب ترين اعضاى او و همان قلب وى است»; (لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الاِْنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ).
در اين که چگونه قلب همان عضو صنوبرى که مأمور رساندن خون به تمام اعضاست مى تواند مرکز عواطف انسانى و فضايل و رذايل اخلاقى باشد در پايان اين بحث به طور مشروح از آن سخن خواهيم گفت.
«نياط» همان رگى است که قلب بهوسيله آن در سينه انسان آويزان است که اگر قطع شود در کمترين زمان حيات انسان پايان مى يابد. گاه آن را مفرد شمرده و زمانى جمع «نَوط» (بر وزن فوت) دانسته اند و هنگامى به معناى خود قلب نيز آمده است. به هر حال امام(عليه السلام) اين قلب آدمى را که در درون سينه اش با رگى آويخته شده شگفت انگيزترين عضو بدن او مى شمرد.
سپس به دليل آن پرداخته و در ادامه سخن چنين مى فرمايد: «اين شگرفى به خاطر آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است»; (وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلاَفِهَا).
حکمت اشاره به فضايل اخلاقى و اضداد آن اشاره به رذايل اخلاقى است و به اين ترتيب امام قلب انسان را مرکزى براى فضايل و رذايل اخلاقى مى شمرد و اين که مرحوم مغنيه در فى ظلال حکمت را به غير فضايل اخلاقى تفسير کرده که نتيجه آن نوعى رذايل محسوب مى شود بسيار خلاف ظاهر است.(1)
سپس امام(عليه السلام) به شرح بخشى از رذايل اخلاقى که در طرف افراط و تفريط قرار دارند پرداخته به ده نکته در اين زمينه اشاره مى کند:
نخست به سراغ حالت رجاى افراطى و سپس يأس افراطى مى رود و مى فرمايد: «هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مى دهد و) طمع او را ذليل و خوار مى کند و هنگامى که طمع در او به هيجان آمد به دنبال آن حرص، او را به هلاکت مى کشاند»; (فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ).
منظور از «سَنَحَ» از ماده «سنوح» به معناى عارض شدن است.
منظور از «رجاء» در اينجا اميد افراطى به ديگران داشتن و چشم به اموال و امکانات آنها دوختن است واضح است که اين اميد افراطى، او را به طمع، و طمع، او را به حرص مى کشاند که همه از رذايل اخلاقى است.
امام در مقابل آن «يأس افراطى» را مطرح مى کند و مى فرمايد: «و هنگامى که يأس بر او قالب گردد تأسف او را از پاى در مى آورد»; (وَإِنْ مَلَکَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الاَْسَفُ).
منظور از «يأس» در اينجا نااميدى افراطى در عالم اسباب است که انسان در صحنه هاى علم و تجارت و کسب و کار از موفقيت خود مأيوس باشد; اشخاص مأيوس به يقين در زندگى ضعيف و ناتوان و گاه نابود مى شوند. حد وسط در ميان اميد افراطى و يأس همان حالت اميدوارى معتدل است که اگر نباشد انسان در زندگى به جايى نمى رسد همان گونه که پيغمبر اکرم فرمود: «الاْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتى وَ لَوْ لا الاْمَلُ لَما رَضَعَتْ والِدٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً; اميد و آرزو رحمتى است براى امت من و اگر اميد نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى کشت».(2)
آن گاه سومين و چهارمين صفات رذيله اى را که در حد افراط و تفريط قرار دارند بيان مى کند و مى فرمايد: «هرگاه غضب بر او مستولى شود خشمش فزونى مى گيرد (و دست به هر کار خلافى مى زند) و اگر بيش از حد (از کسى يا چيزى) راضى شود (و به آن اطمينان پيدا کند) جانب احتياط را از دست مى دهد»; (وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ).
به يقين هم حالت غضب که سرچشمه کارهاى نادرست مى شود جنبه افراط دارد و هم اعتماد بى حساب به افراد و اشخاص که آن هم سبب مشکلات فراوان مى گردد. حد وسط ميان اين دو رضايت معتدل آميخته با رعايت احتياط است.
سپس حضرت از پنجمين و ششمين رذيله اخلاقى که در طرف افراط و تفريط قرار دارند سخن مى گويد و مى فرمايد: «هرگاه ترس بر او غالب شود احتياط کارى (افراطى) او را به خود مشغول مى دارد و هرگاه کار بر او آسان گردد در غفلت و بى خبرى فرو مى رود»; (وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ).
علماى اخلاق ترس بجا و معتدل را در برابر عواقب منفى و خطرناک فضيلت مى شمرند. در واقع خداوند آن را سپرى در برابر خطرات در وجود انسان قرار داده تا بى حساب در هر ميدانى وارد نشود و دشمنانى که در کمين او هستند و خطراتى که بر سر راه ر
سيدن به مقصد وى را تهديد مى کنند از نظر دور ندارد; ولى اگر اين حالت جنبه افراطى به خود بگيرد صفتى رذيله به نام «جُبن» است همان گونه که اگر در جهت تفريط واقع شود و انسان بى باکانه در هر ميدان و مسيرى قدم بگذارد، رذيله ديگرى است که از آن به غفلت، غرور و بى خبرى ياد مى شود.
آن گاه در بيان هفتمين و هشتمين اوصاف افراطى مى فرمايد: «هرگاه مالى به دست آورد بى نيازى او را به طغيان وا مى دارد و اگر مصيبتى به او برسد بى تابى او را رسوا مى کند و اگر فقر دامنش را بگيرد مشکلات (ناشى از آن)، او را به خود مشغول مى دارد»; (وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ).
«عَضَّتْهُ» از ماده «عضّ» (بر وزن حظ) به معناى گاز گرفتن و گزيدن است.
امام(عليه السلام) طغيان به سبب فزونى مال را در برابر دو چيز قرار داده است: مصيبت توأم با بى تابى و فقر مشغول کننده.
در نسخه کافى جمله «وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ» قبل از جمله «وَإنْ أصابَتْهُ مُصيبَةٌ» آمده است و مناسب نيز همين است، زيرا «فاقه» (فقر) بلا فاصله در برابر «غنا» قرار مى گيرد.
به يقين مال و ثروت، بهترين وسيله براى نيل به اهداف والاى انسانى، کمک به دردمندان و کمک به پيشرفت علم و دانش و برقرار ساختن عدالت اجتماعى و ساختن بناهاى خير و مانند آن است; اما اگر توأم با خودخواهى و کم ظرفيتى شود انسان را به طغيان وا مى دارد همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: «(کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); (آن گونه نيست که آنها مى پندارند، انسان طغيان مى کند هرگاه خود را مستغنى و بى نياز ببيند» (منظور انسان هاى کم ظرفيت و بى تقواست).
در هر حال مناسب اين است که مصيبت را در عبارت بالا به مصائب مالى تفسير کنيم; مانند ورشکست شدن در تجارت يا آفت گرفتن محصولات در زراعت و مانند آن که در قرآن مجيد گاه بر آن اطلاق مصيبت شده است آنجا که مى فرمايد: (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنْ الاَْمْوَالِ وَالاَْنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).
سرانجام امام(عليه السلام) رذيله نهم و دهم را مورد توجه قرار داده مى فرمايد: «اگر گرسنگى پيدا کند ضعف زمين گيرش مى کند و اگر پرخورى کند شکم پرورى او را به رنج انداخته راه نفس را بر او مى بندد»; (وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ).
«کَظَّتْهُ» از ماده «کظ» (بر وزن حظ) به معناى به زحمت افکندن است.
به يقين همان گونه که افراط در پرخورى نکوهيده است و سرچشمه بيمارى هاى جسمى و روحى است، کم خوردن بيش از حد نيز مايه ضعف و ناتوانى و عدم قدرت بر انجام مسئوليت هاست.
امام(عليه السلام)، اين معلم بزرگ اخلاق و فضيلت، بعد از ذکر ده مورد بالا به طور خصوص به سراغ يک اصل کلى مى رود که هم آنچه را گذشت فرا مى گيرد و هم موارد ديگر از افراط و تفريط ها را و مى فرمايد: «(به طور کلى) هرگونه کمبود (و تفريط) به او زيان مى رساند و هرگونه افراط او را فاسد مى سازد»; (فَکُلُّ تَقْصِير بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ).
درسى را که امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى اش به همه ما مى دهد در واقع درسى است که تمام علم اخلاق و سخنان علماى اخلاق در آن خلاصه شده است.
امام(عليه السلام) در اين درس پرمعنا به همگان هشدار مى دهد که غرائزى که خداوند در انسان آفريده و در درون جان او قرار داده است همه براى حيات مادى و معنوى انسان ضرورى است مشروط بر اين که به سوى افراط و تفريط کشيده نشود; اميد خوب است; ولى افراط و تفريط در آن زيان بار، احتياط و ترس در برابر حوادث خطرناک لازم است; اما افراط و تفريط در آن سبب بدبختى است. مال و ثروت از اسباب سعادت است مشروط بر اين که افراط و تفريط و طغيان و جزع در آن نباشد. خوردن غذا براى داشتن بدن سالم به عنوان مقدمه داشتن روح سالم لازم است; اما افراط و تفريط در آن مشکل آفرين مى باشد.
(1). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 282.
(2). بحارالانوار، ج 74، ص 175.
نکته
آيا قلب کانون صفات خوب و بد انسان است؟
سؤال مهمى که در اينجا مطرح مى شود اين است که قلب به معناى عضوى که درون سينه براى پمپاژ خون به تمام اعضا قرار دارد طبق تحقيقات دانشمندان هرگز مرکز ادراکات نيست و کار آن فقط رساندن خون تصفيه شده به اعضا و گرفتن خون آلوده و فرستادن آن به تصفيه خانه بدن يعنى ريه است. چگونه امام(عليه السلام) مى فرمايد قلبى که با رگى به سينه انسان آويخته شده مرکز اين صفات است؟
همين سؤال درباره استعمالات قلب در قرآن مجيد نيز آمده است مخصوصاً آنجا که مى فرمايد: «(خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ...); خداوند بر دل هاى آنها مهر نهاده...».(1)
در پاسخ اين سؤال، بحث جامعى در تفسير نمونه آمده که در اينجا مى آوريم.
چرا درک حقايق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى که مى دانيم قلب مرکز ادراکات نيست، بلکه تلمبه اى براى گردش خون در بدن است؟!
در پاسخ چنين مى گوييم:
«قلب» در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله:
1. به معنى عقل و درک، چنان که در آيه 37 سوره «ق» مى خوانيم: «(إِنَّ فِى ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ); در اين مطالب تذکر و يادآورى است براى آنان که نيروى عقل و درک داشته باشند».
2. به معنى روح و جان، چنان که در سوره «احزاب»، آيه 10 آمده است: «(وَإِذْ زَاغَتِ الاَْبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ); هنگامى که چشم ها از وحشت فرومانده و جان ها به لب رسيده بود».
3. به معنى مرکز عواطف. آيه 12 سوره «انفال» شاهد اين معناست: «(سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ کَفَرُوا الرُّعْبَ); به زودى در دل کافران ترس ايجاد مى کنيم». در جاى ديگر در سوره «آل عمران» آيه 159 مى خوانيم: «(فَبِمَا رَحْمَة مِنْ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ);... اگر سنگدل بودى از اطرافت پراکنده مى شدند».
توضيح اينکه در وجود انسان دو مرکز نيرومند به چشم مى خورد:
1. مرکز ادراکات که همان «مغز و دستگاه اعصاب» است، لذا هنگامى که مطلب فکرى براى ما پيش مى آيد احساس مى کنيم با مغز خويش آن را مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم (اگرچه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسيله و ابزارى براى روح هستند).
2. مرکز عواطف که عبارت است از همان قلب صنوبرى که در بخش چپ سينه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همين مرکز اثر مى گذارد و اولين جرقه از قلب شروع مى شود.
ما بالوجدان هنگامى که با مصيبتى روبه رو مى شويم فشار آن را روى همين قلب صنوبرى احساس مى کنيم، و همچنان وقتى که به مطلب سرورانگيزى بر مى خوريم فرح و انبساط را در همين مرکز احساس مى کنيم (دقت کنيد).
درست است که مرکز اصلى «ادراکات» و «عواطف» همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عکس العمل هاى جسمى آنها متفاوت است عکس العمل درک و فهم نخستين بار در دستگاه مغز آشکار مى شود; ولى عکس العمل مسائل عاطفى از قبيل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى گردد، به طورى که به هنگام ايجاد اين امور به روشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مى کنيم.
نتيجه اين که اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همين عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل يا مغز) نسبت داده شده، دليل آن همان است که گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.
از همه اينها گذشته قلب به معناى عضو مخصوص نقش مهمى در حيات و بقاى انسان دارد، به طورى که يک لحظه توقف آن با نابودى همراه است، بنابراين چه مانعى دارد که فعاليت هاى فکرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.
(1). بقره، آيه 7 .
لینک کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا با دنبال کردن حکمت ها و
انشالله با عمل به حکمت ها ،
🌹 مرام علی پررونق تر از نام علی بشه
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تکنیک یازدهم مهربانی بقیه رو توی نعماتت شریک کن! هم بزرگ میشی، هم نعمتهات زیاد میشن! #اسرار_الهی_آ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکنیک های مهربانی_۱۲.mp3
7.3M
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۱۲
اونایی که دیگران رو قضاوت میکنند؛
آدمایی هستند؛ با قدرتِ جذبِ بسیار پایین!
حتی اگر اهل کار خیر باشند...
قضاوت نمیذاره ؛ محبتهات، به دلِ دیگران بشینه.
#اسرار_الهی_آرامش 🌺🌿
https://eitaa.com/zandahlm1357
تکنیک دوازدهم مهربانی
قضاوت کردن دیگران
نمیذاره قلبشون، محبتهات رو باور کنه!
قضاوت ممنوع!
#اسرار_الهی_آرامش 🌺🌿
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
گلدان من🌳🌳🌳🌳
با ما همراه باشید👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
#پتوسنئون🌱
#پتوسطلایی🌱
نور متوسط🌞
نور مستقیم آفتاب❌
آبیاری؛ قبل از خشک شدن خاک💦
#پتوسابلق🌈
نور متوسط🌞
نور مستقیم آفتاب❌
آبیاری؛ قبل از خشک شدن خاک💦
#پتوسترکیبی🌈
#پتوسسبز🌱
#پتوسنئون🌱
نور متوسط🌞
نور مستقیم آفتاب❌
آبیاری؛ قبل از خشک شدن خاک💦
https://eitaa.com/zandahlm1357