هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: جنگ در برف از همین ابتدا، سرما چنگال خشن خود را در تن رزمندگان اسلام فرو میکند. باران شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
چند روز است که وضع به همین شکل ادامه یافته و نیروها دچار خستگی و ملال شده اند.
- آقا، اگر قرار نیست عملیات کنیم پس بر گردیم دیگه، یخ زدیم...
- توی این آب و هوا که نمیشه عملیات کرد، باید برگردیم جنوب...
- حالا که قراره اینجا عملیات کنیم باید امکانات کافی هم بیارن...
حرفها زیاد شده. نظرها متفاوت است. عده ای مخالف، عده ای ممتنع و اکثریت راضی به دستور فرماندهان.
حفظ انگیزهها در این شرایط کمی مشکل است. این هم از امتحانات خداوندی است. هم برای فرماندهان و هم برای نیروها. همه امتحان میشویم. با گرما و سرما. با نعمت و زحمت. همین برف پر ثمر، میتواند باعث امتحان رزمندگان باشد. باید تحمل کرد. هوا سرد است ولی باید ایمانها گرم بماند. حفظ ایمان هم در این شرایط مشکل است. قرار نیست در آب و هوای معتدل و پاک و خوب بجنگیم. یا گرمای جنوب و یا سرمای غرب.
اگر متوجه نباشی فریب میخوری. سفیدی برف میتواند دل تو را سیاه کند. میتواند تو را خسته و رنجور سازد. این سفیدی میتواند قلم سیاه بر نام تو بکشد. جنگ مشکل است. باید تا بالای زانو در برف فرو رفت و جنگید. راستی انفجار خمپاره در میان برفها چگونه است.
مسئول گردان متوجه خمودی و رخوت نیروها شده و این موضوع را در جلسه مسئول گروهانها مطرح میکند. دنبال راه حلی برای شادابی و ایجاد روحیه در بچه هاست، ولی طرح مشکلات از سوی مسئولان و کادر گردان هم شروع میشود. مشکل سوخت و آب و غذای گرم
و ضعف بهداری و... همه مطرح میشود، و حاجی توضیحات لازم و کافی را میدهد. وی معتقد است که باید تمام این سختیها را به خاطر خدا و در این شرایط بحرانی، پذیرفت و دنبال راه حل مناسب بود.
پس از پایان جلسه، حاجی و مسئول گروهانها از چادر خارج میشوند و
[صفحه ۱۸۱]
برف بازی شروع میشود. اول حاجی شروع میکند. خیلی متین و آرام خم میشود و یک گلوله ی برف در میان دستهایش میسازد و بعد، به آرامی به پشت مسئول گروهان یک میزند. همه میخندند. باورشان نمی شود که حاجی از این کارها بکند. حاجی دوباره خم میشود یک گلوله ی دیگر، این دفعه معاونش را میزند، حالا همه یک گلوله برف در دست دارند و با چشمان از حاجی اجازه میگیرند. لبخند زنان پرتاب میکنند. مسئول گروهان دو به معاون گروهان. مسئول گروهان یک به مسئول گروهان سه. برادر حمید به برادر علی اصغر پرتاب میکند. میخورد به سرش. او هم میاندازد، ولی حمید جا خالی میدهد. شلوغ میشود. دیگر فرصت گلوله درست کردن نیست. باید بزنی و گرنه بدنت نشانه گیری میشود. تو هم میزنی. بعد میخوری. پشت سر هم.
ناگهان متوجه میشوی که اکثر نیروها از چادرها خارج شده و به یکدیگر برف پرتاب میکنند، ولی از حاجی خبری نیست. او در دهانه چادر ایستاده و نظاره میکند. لبخند میزند و به بچهها اشاره میکند. روحیه یعنی همین. بچهها باید از لاک خودشان بیرون بیایند. چند دقیقه بعد به خاطر حرارت بدن، اورکتها خارج میشود و صورتها برافروخته و قرمز میشود. میخندند و پرتاب میکنند. برف بازی هم قشنگ است. گویی بچهها منتظر چنین فرصتی
بودند. دیگر کسی در چادرها باقی نمانده و صدها گلوله ی برفی روی هوا میچرخند و به این سو و آن سو میروند. خیلی خنده دار شده. در این لحظه، نباید زیاد خودت را بگیری. سنگین باش ولی بشاش. بخند و بخندان. مردان شوخ طبع گردان هم جلو افتاده اند و تیکه میاندازند. میخندانند... بچهها گرم شده اند. آنقدر که هیچ کس اورکت به تن ندارد. کم کم، بازی تمام میشود و با آتش بس، نیروها آماده ی نماز میشوند. همزمان با شروع اذان، آفتاب هم از زیر ابرها خارج میشود و آفتابی درخشان، سرزمین برفی غرب را زیر پوشش میگیرد. حیات دوباره رونق میگیرد. بدنها آماده میشود. مسئولان گروهان تصمیم میگیرند بعداز ظهر حدود یک ساعت گروهانهاشان را
[صفحه ۱۸۲]
به راهپیمایی ببرند. راهپیمایی در این هوای سرد و در میان برف لذت دارد. سخت است ولی باید تمرین کرد. بیشترین مشکل برای نفرات سر ستون است ولی راه برای نفرات بعدی هموارتر میشود. برف آفتاب خورده راحت تر میشکند و بهتر میتوان از میان آنها عبور کرد. باید برف را هم به زانو در آورد. تمام بچهها چکمه گرفته اند و پوتینهایشان را کنار گذاشته اند. اندازه ی چکمهها تا زانو است ولی برف بیشتر است و به راحتی وارد آن میشود. پاها خیس و سرمای برف زیر ناخنهای پا را میسوزاند. اسلحهها هم سرد و دست زدن به آن چندش آور است.
یک ستون در میان برف سفید در حال جلو رفتن است. میرود و فقط رد پایی باقی میماند. در سینه کش کوهستان. یک گروهان به اندازه ی یک خط کوچک دیده میشود. فاصله زیاد است. باید مواظب پرتگاهها بود.
هر پایی را که
از برف خارج میکنی، پای دیگر را درست در جای پای نفر جلویی قرار میدهی. میرود و گیر میکند. گاهی اوقات پایت از چکمه خارج میشود و مجبور میشوی، چکمه را با دست بیرون بیاوری و دوب
اره پایت را درون آن بکنی. حرکت مسئول گروهان مثل نفر سر ستون مشکل است. چون او غالبا از کنار نیروها عبور میکند و باید در برفهای دست نخورده حرکت کند. تو هم در کنار نیروها از سمت دیگر در حرکت هستی و وضعیت نیروها را خوب زیر نظر داری. تو هم یک نیرو هستی که به عنوان فرمانده، مسئولیت بیشتری داری و باید در شرایط سخت، صبورتر باشی. باید الگو شوی. نیروها به تو مینگرند و حرکت میکنند. اگر تو ضعیف عمل کنی، آنها ضعیف تر از تو ظاهر میشوند. باید روحیه هم بدهی. شوخی کن. لبخند بزن. ذکر بگو. بگذار دیگران حرکت لبان تو را ببینند. نه از برای ریا، بلکه برای یادآوری به سایر نیروها. آنها میبینند و با خلوص نیت عمل میکنند. آنها هم ذکر
میگویند:
یا علی (ع)، یا حسین (ع)، یا زهرا (س)، یا مهدی (عج)...
همه ی گردانها در لابلای برفها خیمه زده اند و میخواهند در میان سرمای برف،
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقایقی قبل از شهادت *. به چهره دو رزمنده که بر اثر دود ناشی از انفجار و خمپاره در چند روز درگیری ها سیاه شده بدقت توجه کنید . این فیلم چند دقیقه قبل از شهادت شهیدغلامحسین اسلامی فرد است. که در ۱۳ بهمن ۱۳۶۵، به شهادت رسید. چهره اش که بر اثر چند روز درگیری شدید با دشمن زیر انفجار توپ و خمپاره و دود، سیاه شده است، نگاه کنید؛ ذره ای ترس؛ آشفتگی، منت، یا طلبکاری می بینید؟؟ این همه آرامش و شادابی از کجاست؟ خواستیم جمهوری اسلامی و این کشور را قضاوت کنیم، یاد این افراد بیفتیم. این انقلاب را با این افراد بشناسیم
•┈••✾❀
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: پند نفس اماره ای باد صبا به پیام کسی چو به شهر خطاکاران برسی بگذر به محله ی مهجوران وز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
نکوهش دانش دنیایی
ای کرده به علم مجازی خوی
نشنیده ز علم حقیقی بوی
سرگرم به حکمت یونانی
دل سرد ز حکمت ایمانی
در علم رسوم چو دل بستی
بر اوجت اگر ببرد پستی
یک در نگشود ز مفتاحش
اشکال افزود ز ایضاحش
ز مقاصد آن مقصد نایاب
ز مطالع آن طالع در خواب
راهی ننمود اشاراتش
دل شاد نشد ز بشاراتش
محصول نداد محصل آن
اجمال افزود مفصل آن
تا کی ز شفاش شفا طلبی
وز کاسه زهر دوا طلبی
تا چند چو نکبتیان مانی
بر سفره چرکن یونانی
تا کی به هزار شعف لیسی
ته مانده ی کاسه ابلیسی
سؤرالمؤمن فرمود نبی
از سؤر ارسطو چه میطلبی
سؤر آن جوی که در عرصات
ز شفاعت او یابی درجات
در راه طریقت او رو کن
با نان شریعت او خو کن
کان راه در او نه ریب و شکست
نه تلخ و نه شور و نه بی نمک است
تا چند ز فلسفه ات لافی
وین یابس و رطب به هم بافی
رسوا کردت مابین بشر
برهان ثبوت عقل عشر
در کف ننهاده به جز بادت
برهان تناهی ابعادت
زان فکر که شد به هیولا صرف
صورت نگرفت از آن یک حرف
تصدیق چگونه باین بتوان
کاندر ظلمت برود الوان
علمی که مطالب او این است
می دان که فریب شیاطین است
تا چند دو اسبه پیش تازی
تا کی به مطالعه اش نازی
این علم دنی که ترا جانست
فضلات فضائل یونانست
خود گو تا چند چو خرمگسان
لرزی به سر فضلات کسان
تا چند ز غایت بی دینی
خشت کتبش بر هم چینی
اندر پی آن کتب افتاده
پشتی به کتاب خدا داده
نی رو به شریعت مصطفوی
نه دل به طریقت مرتضوی
نه بهره ز علم فروع و اصول
شرمت بادا زخدا و رسول
ساقی ز کرم دو سه پیمانه
در ده به بهایی دیوانه
زان میکه کند مس او اکسیر
و علیه یسهل کل عسیر
زان میکه اگر ز قضا روزی
یک جرعه از آن شودش روزی
از صفحه خاک رود اثرش
وز قمه ی عرش رسد خبرش
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357