باحیا ، باخداست ابراهیم /
از بدیها رهاست ابراهیم/
فارغ از ناز و استراحت بود/
جمعه ها هم به فکر خدمت بود /
آنکه دارد شمیمِ گوهرشاد /
نخورد گولِ کاخِ سعدآباد/
او نیامد که پُخت و پَز بکند/
در سفرها ، تُشک عوض بکند /
او رسیده که بُت شکن باشد/
تا رها از حصارِ تَن باشد/
تا مطیعِ امامِ ما باشد/
نه که درگیرِ کدخدا باشد/
او نیامد فقط صفا بکند/
یا به یاد فرح شنا بکند/
هی دَم از قوم و خویش خود بزند/
رنگ طوسی به ریش خود بزند/
هی بگوید« ز جنگ ترسیدم» /
یا «خودم صبح جمعه فهمیدم »/
او امید دل ضعیفان بود/
صبح تهران، غروب کرمان بود/
مثل اسپند بی مُحابا بود/
فکر غم های کارگرهابود/
او خودش را به آب و آتش زد /
تا به چشمِ امامِ خود آمد/
دست مردُم همه به سمت خداست/
صاحبِ این عزا ، امام رضاست/
حَرَمش پُر زِ درد و آه شده /
پرچم گنبدش سیاه شده /
خادمی عاشقانه میمیرد/
که حقوق از حرم نمیگیرد/
ناگهان این خبر رسید به ما /
پَر زده خادمِ امام رضا/
مِه و باران شده ، هوا سرد است/
گُم شده یوسفی که پُر درد است/
عطر او پُر شده ست در صحرا/
سوخت مانند مادرش زهرا/
روح او گرچه میهمان شده است/
جسم او تازه روضه خوان شده است/
ارباً اربا شده ست پیکر او /
خوب شد که ندید مادر او /
گرچه رویش چو ماه بوده بسی/
پیکرش را نمیشناخت کسی/
آتش این بار هم گلستان شد/
تا مشرف شَهِ خراسان شد/
خوش بحالش چه محترم شده است /
تا ابد ساکن حرم شده است/
او که همفکر حاج قاسم بود/
بیقرارِ قیامِ قائم بود/
رفته و غرق نور می آید /
صبح روز ظهور می آید ....
اللهم عجل لولیک الفرج
#سیدشهیدان_خدمت
✍سیدمهدی موسوی