بسمه تعالی
امان از این عشق!
جوانی، سفره اشک هایش را نزد من گشود، در #کوره ی بی توجهی معشوق، می سوخت!
گریه هایش، حالم را #ابری کرد و با چشمی بارانی فقط دو جمله به او گفتم :
1_خودت را جای لیلی بگذار!
حاضری هم بالین کسی بشوی که #میلی به او نداری؟!
2_در نامه ای به لیلی بنویس :
« بیا فقط یک لحظه جایمان را #عوض کنیم؟!
تو مشتاق باش و من بی تفاوت!»
ما به او #مشتاق بودیم او ز ما #بیزار بود!
@zarakhsh