آذرخش
بسمه تعالی
استخر استان قدس!
چهارشنبه ای بود که به همراه دوستان، عزم استخر کردیم و به علت نزدیکی مسیر، مدرسه اتوبوس نگرفت و رفت و آمد را به خودمان واگذار کرد.
با دوستان به حساب و کتاب نشستیم و طول مسیر را با پای پیاده بیست دقیقه محاسبه کردیم.
ساعت یک ربع به هفت، به همراه یکی از دوستان راهی شدیم و خیلی عجله داشتم اما با این حال چندین و چند بار درختان #توت و #شاتوت راهزنان مسیر شدند و وقت ما را بلعیدند.
از کنار هر درختی که عبور می کردیم برق درشتی #توت هایش، چشم مان را کور می کرد و از مقصد غافل میشدیم!
در همین حال و هوا بودم که ناگهان به خود آمدم و مقصد را تذکر دادم. چند لحظه ای به فکر فرو رفتم و همین جریان کوچک، درس بزرگی به من آموخت و همچون آینه ای تمام#اهداف و #برنامه های زندگی ام را جلو چشمانم زنده ساخت!
مرغ خیالم از این هم فراتر پرید و به یاد دنیایی افتادم که با #جاذبه ها و رنگ و لعاب هایش، آدمیان را می فریبد و از رسیدن به مقصود عالی _که همان بندگی باشد _باز می دارد!
خدا را بر این #رویداد_محسوس سپاس می گذارم چراکه بسیاری از #مفاهیم_عقلی را برایم ملموس و عینی ساخت.
دیگر آنچه اساتید اخلاق از دنیای فریبا، گذر عمر، غفلت آدمی و مقصد و مقصود می گویند کاملا برایم گرم و آشناست!
خدا را سپاس که استخر آستان قدس، برای لحظه ای ما را به آستانه ی قدس الهی رساند.
#پندانه
@zarakhsh