🟩سوزن همه را میپوشاند؛ اما خودش لخت است.
🔻این مثل درباره انسانهای بخشندهای به کار میرود که به فکر دیگران هستند و اغلب از خودشان غافل میمانند.
🔹️این ضرب المثل درباره انسانهای بخشندهای به کار میرود که به فکر دیگران هستند و اغلب از خودشان و نیازهای خودشان غافل میمانند. مثل سوزن که کارش دوختن و پوشاندن عریانیهاست، اما خودش لباسی به تن ندارد
#غافل #نیاز #لباس #دوخت #سوزن
@zarboolmasall
🟩داستان ضرب المثل سوزن همه را میپوشاند اما خودش لخت است:
در دنیای عحیب و غریب اشیاء، هر کس به کاری مشغول بود. بالشت تنبل چاق گوشه ای لم داده بود و تلویزیون تماشا میکرد. چرخ خیاطی که در حال کار بود یکریز غر میزد و سر و صدا میکرد، گاهی هم لج میکرد و هر بار به بهانهی خراب شدن یکی از اعضای بدنش از کار دست میکشید. دکمه ها با دو چشم سیاه بزرگ به اطرافشان خیره شده بودند و حرفی نمیزدند. دوک نخ هم مدام دور سرش میچرخید و ورزش میکرد تا لاغر و لاغرتر شود.
در این میان پیرزن خیاط شروع کرد با اشیاء حرف زدن و درد دل کردن. بیچاره به یاد همسر مرحومش افتاده بود. میگفت خدا حاج اکبر را بیامرزد. تا عمر داشت زحمت کشید و کار کرد و هر چه داشت و نداشت، برای بچه هایش خرج کرد. یکی یکی آنها را به دانشگاه فرستاد، برایشان کتاب و دفتر و کامپیوتر و هر چه لازم بود خرید، بعد هر کدام را فرستاد خانهی بخت و خلاصه تمام دار و ندارش را وقف فرزندانش کرد. حاج اکبر هیچوقت به فکر خودش نبود. نه ماشین داشت نه خانه، نه به سر و وضعش میرسید نه حرص و طمع شکم داشت. عشقش بچه هایش بودند. روزی که میخواست از دنیا برود وابستگی به این دنیا نداشت. اما کسی هم به دادش نرسید که خرج کفن و دفنش را بدهد. من اگر همین خیاطی را بلد نبودم و کار نمیکردم، اگر پس انداز نداشتم، آن وقت نمی دانم چه کسی میخواست به دادمان برسد…
اشیاء که تا آن موقع داشتند گوش میدادند یکی یکی به حرف درآمدند. بالشت نفس عمیقی کشید و گفت دستمریزاد حاج خانم. شما هنرمندی. زحمات شما قابل تحسین است. دوک نخ با عشوه گفت: عشق هم عشقهای قدیم، خدا حاج اکبر را بیامرزد. چرخ خیاطی شروع کرد به فاتحه خواندن برای حاج اکبر، دکمه ها که با چشمهایشان همه را خوب میپاییدند و دقیق بودند، به هم نگاهی کردند و گفتند: چقدر بعضیها فداکارند، بی سر و صدا برای دیگران زحمت میکشند و کم کم خودشان را فراموش میکنند، مثل سوزن، همین سوزن ما که سرش توی کار خودش است و یکسره کار میکند تا لباس بدوزد. سوزن همه را میپوشاند اما خودش لخت است!
سوزن که تا آن لحظه مشغول کار بود، با آن تن نحیف و باریکش یک لحظه ایستاد. دهان کوچکش به لبخندی باز شد. از تعریف و تمجیدی که درباره اش شده بود تشکر کرد و دوباره شروع کرد به دوختن درزهای لباس.
#داستان #درز #دوخت #دوباره
@zarboolmasall