eitaa logo
خیاط خونه زر دوز
43.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
0 فایل
🎖 شعار زردوز؛ زردوزی پرقدرت💪 آموزش رایگان خیاطی 🪡 متد آموزشی متریک (بدون لقی_بدون پرو )📐📏📝 🧵خرازی آنلاین زردوز ✂️ 📱 @zardoz_kharazi 🧕مدیر و مربی زردوز 👇 @Zardoz_1401 📚توضیحات زردوز 📲 @zardooooooooz
مشاهده در ایتا
دانلود
جونم برات بگه که این دوره ... ❇️مستقیم روی پارچه اصلی برش میخوره ❇️مجموعه ای از همه دوره هاست😍 نازک دوز و ضخیم دوز و شلوار و لباس زیر ...😎 ❇️همه آموزش طی دو هفته در اختیارتون قرار میگیره پس سریع میتونید دست بکار بشید و کلی لباس بدوزید تا عید چیزی نمونده😃 ❇️مثل همه دوره ها آپدیت داره 🥰 ❇️مناسب برای شمایی که مبتدی هستید و حتی سوزن دست نگرفتید چون از صفر خیاطی شروع میکنم (دقت کنید از پایه) ❇️بدون هیچ پیش نیازی و مستقل از هر دوره خیاطی ... ❇️مناسب کسانی که حرفه ای هستن و مشتری دارن هم میخوره چون همه آموزش ها بصورت کاملا حرفه ای هست و قیمت.... نگم برات که باورت نمیشه با این همه مدل تابستون و زمستون چقدر قیمتش پایینه😉
شلوار.... انواع مانتو و لباس های مخصوص زمستون... و حتی کت و مانتو های مجلسی رو خواهید دوخت ....
ساعت 11 منتظر باشید که لایو قرعه کشی رو ببینید😍 ان شالله شما برنده بشید
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ نفرچهارم برنده دستبند طلا ✅زهره رویان نفر پنجم برنده دستبند طلا ✅لیلا سادات جزایری نفر ششم برنده سکه پارسیان ✅خانم فرشته قربانی زاد ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ
خیاط خونه زر دوز
باد میاد و یه عالمه برگ میاد توخونه سریع در و میبندم... سرده.... طوفانه... تلویزیون رو روشن میکنم
مشغول غذا پختنم اه باز هم برقها قطع شد با خودم بلند بلند حرف می‌زنم! -:اینم زندگیه برامون ساختن چه موقع برق رفتنه می‌شینم روی مبل نتم قطع شده که🤦🏻‍♀ ساعت رو نگاه می‌کنم الانه که بچه ها بیاین کی این همه پله بره پایین بیاد بالا😬 چادرسرم می‌کنم و راه پله تاریک رو می‌گیرم می‌رم پایین... نفس نفس می‌زنم چند لحظه صبر می‌کنم تا نفسم بالا بیاد کمرم درد گرفته صدای وحشتناکی میاد نمیدونم صدای چیه پا تند می‌کنم تا زودتر برسم دمِ در در رو باز می‌کنم همسایه رو می‌بینم که داره میاد تو سلم علیک می‌کنیم می‌پرسم صدای چی بود می‌گه نترس بچه ها توپ بازی می ‌کردند توپشون خورده به در... کمرم رو می‌گیرم می‌گم ترسیدم فکر کردم جنگ شده😅 مشغول صحبتیم که بچه ها از مدرسه میان فاطمه می‌گه:اوووف نگو برقها قطعه -:آره متأسفانه باید پیاده گز کنیم تا بالااا پا می‌کوبه زمین و می‌گه -:خدایااا...ماماااان دستشو می‌گیرم و از پله های تاریک میایم بالا خسته شدم می‌گم یکم صبرکن نفسم بالا نمیاد به دیوار تکیه می‌دم از صدای توپ خیلی ترسیدم نکنه چیزی شده باشه؟ به هر سختی هست خودمون رو به خونه می‌رسونیم کی فکرشو می‌کرد خونه به این نزدیکی برام اینقدر دوررر باشه بالاخره می‌‌رسیم خدایا شکرت وسط خونه دراز می‌کشم نا ندارم چادرم رو می‌زارم زیر سرم فاطمه هم کنارم ... می‌گه خوبی مامان؟ سرم رو تکون می‌‌‌دم برای اینکه نگران نشه بلند می‌شم چایی می‌ریزم می‌گم: بلندشو دستاتو بشور خرما رو هم بیار چایی بخوریم خستگیمون بره روی مبل دراز می‌کشم و چادرم رو می‌کشم روم چندتا خرما می خورم شاید متوجه حرکتش بشم..‌ چشمامو می‌بندم... همه جا خرابه بوی دود می یاد دوباره صدای وحشتناک موشک و بمب‌های اون ظالمها... آلاء رو بغل می‌کنم... داغی خون رو صورتم حس می‌کنم همه جا تاریکه! چندبار چشمامو باز و بسته می‌کنم ولی بازم تاریکه... یادم می‌یاد چی‌شد نمی‌تونم حرکت کنم درد همه جام می‌پیچه صدا می‌‌زنم:آلاااء آلااااء جوابمو نمی‌ده... آلااء آلاااء بلندشو دخترم جوابمو بده آلاااء قول می‌دم برات کنافه بخرم آلاااء دخترم بلند شو ،جوابمو بده دخترم آلاااء ،خواهرت نگرانت شده بلند شو...داد می‌زنم گریه می‌کنم‌‌‌...خدایا به حق رسول الله ، بچه هامو به خودت می‌سپارم احساس خفگی دارم نمی‌دونم چقدر می‌گذره و چندبار از حال می‌رم صداهای نامفهومی می‌یاد یکدفعه نور میفته توی چشمام چند نفر تیکه های سنگین سیمانی خونه رو دارند کنار می‌زنند خدا روشکر ،چادر سرمه داد می‌زنم دخترم ،دخترم رو نجات بدید آلاء رو بغل می‌کنند و من رو هم می‌کشند بیرون ... دخترم رو صدا می‌زنم....جواب نمی‌ده... خدایااا... نمی‌تونم آروم بگیرم از پرستارها سراغ دخترم رو می‌گیرم یکیشون می‌گه زنده است نگران نباش خدا بهت رحم کرده زنده موندین... ازش خواهش می‌کنم من رو ببره پیش دخترم قول می‌ده به محض اینکه کارش تموم شد بریم پیش دخترم... نمیتونم باور کنم دخترم، آلای من پاهاشو از دست داده ...خدایاااا خودم رو نگه می‌دارم و بغلش می‌کنم دخترم درد داره... ********************************* آلاء وغزه، دخترای من دست هم رو گرفتن و بطرف من میان... دخترم آلاء هم قد خواهر یکساله اش شده😭 خوشحالند چون آتش‌بس اعلام شده آلاء می‌گه کاش بابا هم بود و امروز رو می‌دید جواب می‌دم : مارو از آسمون می‌بینه دخترم می‌گه:مامااان پس غزه کی آزاد می‌شه؟ غزه نگاه می‌کنه فکر می‌کنه آلاء اون رو صدا زده می‌خندیم... بغلش می‌کنم و می‌گم: آزاد می‌شیم خدا با ماست ..هرچند همه دنیا با دشمن باشند غزه رو محکم تو بغلم فشار می‌دم و می‌گم :ما هنوز غزه خوشگلمون رو داریم چون خدا داریم ... آلاء مهربونم می‌گه :آره ما خدارو داریم ..همممه چی داریم حتی اگه من پا نداشته باشم یا بابا می‌گه:مامااان .... دردی رو احساس می‌کنم ... چشم باز می‌کنم ... خدا روشکر...دختر کوچولوم تکون می خوره