#درمانکیستتخمدان
👈 ترک حمام درایام پریودی
👈بادکش تخمدان وکمر،،۱۴مرحله،یکروزدرمیان.
👈خوردن عرق رازیانه وعسل
👈انجام حجامت عام وساکرال(گودیکمر)
👈واژینال عسل،،یکتاسهشب
👈ماساژ تخمدانها با روغن زنجبیل
👈خوردن شبها یکقاشقمرباخوری دوسین(سیاهدانهکوبیدهشده ۱واحد+عسل۳واحد)
👈عرق بومادران
@Aghygh
ذره بین 🔍
قصه شب آخرین آرزو (قسمت نود و ششم ) روز بعد از آن روز کامران از نرگس درباره غیب شدن ناگهانی اش پرس
قصه شب
آخرین آرزو (قسمت نود و هفت )
نرگس پس از اینکه آرام شد به عمو تورج گفت: عمو جون بریم بابا رو هم بیاریم مهدیو ببینه؟! طفلکی این روزها خیلی پریشون بود دائم حال مهدیو می پرسید خیلی نگرانش بود ببینه مهدی حالش خوبه آروم میشه. تورج گفت: باشه. مطمئنی اجازه می دن ایرج بیاد اینجا؟ نرگس هم گفت: آره خودم با پرستار مونتگمری حرف زدم. چن بار بابا خواست به دیدن مهدی بیاد اما نزاشتن قرار شد وقتی مهدی از ICU بیرون اومد، بابا بیاد مهدیو ببینه.
تورج و کامران همراه نرگس به طرف اتاق ایرج رفتند. ایرج روی تختش نشسته و با صدای آرام و همراه با سرفه های گاه و بیگاهِ خشک قرآن می خواند. دو بیمار دیگر در اتاق بستری بودند که پیدا بود کنجکاو هستند بفهمند این مرد با این صدای گرفته و سرفه های گاه و بیگاه چه می خواند. یکی از آنها زنی جوان بود که به خاطر نارسایی کبد بستری بود و دیگری پیرمردی که انسداد دریچه کاردیا داشت و قرار بود به زودی جراحی شود.
وقتی نرگس و کامران و عمو تورج وارد اتاق شدند ماریا کورسی و هلن مونتگمری مشغول دادن داروهای دو بیمار دیگر بودند. ایرج از دیدن آنها بسیار خوشحال شد و قرآنش را بست و روی میز کوچک کنار تختش گذاشت. تورج پس از سلام کردن به ایرج، به هلن گفت: معذرت می خوام می تونیم الان بیمارمونو ببریم پسرشو ببینه؟! نرگس هم به کامران گفت: بهش بگو خودتون گفتین میشه. هلن گفت: باشه مشکلی نیست ولی صبر کنین منم همراهتون بیام چون باید پرستاری همراهش باشه. فقط بیشتر از ده دقیقه طول نکشه لطفاً. تورج با سخن هلن موافقت کرد. نرگس روی تخت پدر نشسته و با ذوق و شوق بهتر شدن حال مهدی را برای پدرش شرح داد. هلن پس از اتمام کارش به ایرج کمک کرد که از تخت پایین بیاید و با کمک تورج او را به سمت بخش ارتوپدی بردند.
در اتاق مهدی، باربارا و دوستش کنار تخت ایستاده بودند و باربارا با شوق زایدالوصفی به مهدی می گفت: خیلی خوشحالم حالت بهتر شده خیلی نگرانت بودم. مهدی با کمر و شکم و ران و کتف باندپیچی شده به پشت دراز کشیده بود و حرفی نمی زد. انگار داشت فکر می کرد آن خانم مو بلوند را از کجا می شناسد. به اطراف اتاق نگاه کرد به جز او یک بیمار دیگر هم در اتاق بود خانمی مسن که لگنش شکسته و گچ و بریس شده بود. صحنه ی تصادفش یادش آمد که اتومبیلی مشکی رنگ به سرعت به او برخورد کرد و همین دختر مو بلوند که اکنون اینجا حضور دارد، داشت به او نگاه می کرد.
مدئا با تعجب به دوستش گفت: به نظر میاد تو رو نمی شناسه!! باربارا گفت: می شناسه چون بیش از دو هفتس بی هوش یا خواب بوده یادآوری حوادث و افراد براش کمی سخته. مدئا بازهم گفت: باربی اصلاً باورم نمیشه تو این مرد زشت و سیاه سوخته رو به آرتور که واقعاً جذاب و خوش تیپ و زیباس ترجیح بدی. باربارا از شنیدن نظر دوستش درباره مهدی ناراحت شد اما به روی خود نیاورد وگفت: مهدی اصلاً زشت نیست از نظر من اون یه جنتلمن و یه فرشته واقعیه. بهتره در این مورد بعداً حرف بزنیم الان وقتش نیست می شنوه ناراحت میشه.
ادامه دارد ..
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
🎶 برگ ریزان
باصدای:شهرام ناظری
آهنگساز:ارشک رفیعی
___________________________
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
✍برگ ریزان
شاخ برگ آور شکست باد مرگ آور شده است
باد طاعون سیاه برگ ریزان را میان باغ آورده است
برگ های مرگ آب های خواب سنگ های سخت بید خارایی
خاک پشت خاک سنگ پشت سنگ خاک پشت خاک سنگ پشت سنگ
روی گل های پتوها خاک میریزد
مرگ پشت مرگ کوه پشت کوه چشمه سار ماه میخشکد
سرو سنگی را میان باد میخواند یاس های کاغذی در باد میریزد
خانه ها تاریک سایه ها بیدار روستاها خشک و بی حاصل
پشت کوه سنگیه سنگی پشت کوه سنگیه سنگی
ارغوان ماه بی برگ است شاخه ی مرگ است شاخه ی مرگ است
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
4_5812099523341714240.mp3
12.42M
برگ ریزان🌹شهرام ناظری
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
🌺️نیایش شبانگاهی
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ...🙏
به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺗﺎ بیکران در کوچ 🌷🍃
مرا هم مست باران کن ...
ﻣﺮﺍ هم روشنایی بخش ...
الهی چون اقاقیهای بی تاب شب باران ...
مرا بی تاب خود گردان ...
خدایا ...🙏
ﭼﻮﻥ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎ که از ﺷﺒﻨﻢ ,
ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ...🌷🍃
ﻭ ﭼﻮﻥ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ که ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ ...
به ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺁﻣﻮﺯ ...🌷🍃
ﺍﻟﻬﯽ ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺭﺍﻥ کِ ﻣﯿﺸﻮُﯾﺪ
ﭘﺮ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ را ...
ﺑﺸﻮُﯼ ﺍﺯ ﺩﻝ ...🌷🍃
ﺑﺸﻮُﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ،، , از پندار ،،,از گفتار،،از کردار ،،
تمام آنچه نازیباست!
🌷🍃
" آمین"🙏
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم🌹
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۱ آبان ۱۳۹۷
میلادی: Friday - 02 November 2018
قمری: الجمعة، 23 صفر 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️6 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️11 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️14 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️15 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
🌹🍂مجله مجازی عقیق🍂🌹
🔸همراه با فیلمهای سینمایی تلویزیون ( جمعه ۱۱ آبان)
🔹«تاجر دوره گرد»، ساعت ۱۰ از شبکه افق
🔹«جویندگان گنج»، ساعت ۱۱ از شبکه نمایش
🔹«ملکه»، ساعت ۱۳ از شبکه نمایش
🔹«قلعه»، ساعت۱۳:۳۰ از شبکه پنج
🔹«موج»، ساعت ۱۴:۱۵ از شبکه سه
🔹«جنگل بان جوان»، ساعت ۱۵ از شبکه نمایش
🔹«سگ را بجنبان»، ساعت ۱۶ از شبکه یک
🔹«درد زیبا»، ساعت ۱۷:۳۰ از شبکه دو
🔹«شب»، ساعت۱۸:۳۰ از شبکه افق
🔹«آخرین فرصت»، ساعت ۱۹:۲۰ از شبکه سه
🔹«دبلیو»، ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار
🔹«محافظ»، ساعت ۲۳ از شبکه نمایش
🍂🌹مجله مجازی عقیق🍂🌹
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
ذره بین 🔍
قصه شب آخرین آرزو (قسمت نود و هفت ) نرگس پس از اینکه آرام شد به عمو تورج گفت: عمو جون بریم بابا رو
قصه شب
آخرین آرزو (قسمت نودوهشت )
وقتی ایرج و نرگس به همراه عمو تورج و کامران وارد اتاق شدند چشمان مهدی از خوشحالی برق زد. دلش می خواست از جایش بلند شود و به طرف پدر پرواز کند و او را در آغوشش بفشارد. چهره ی پدر تنها چهره ای بود که حتی در حالت کما هم از یادش نرفته بود و زمان بیرون آمدن از کما هم کلمه پدر را تکرار کرده بود. ایرج آرام آرام به طرف تخت رفت و پسرش را که به ناچار روی تخت نشسته بود، در آغوش گرفت. هلن که لبخندی بر لب داشت، به کامران گفت: تا ده دقیقه دیگه اینجا رو ترک کنید بیمار رو هم که دیدید دیگه لازم نیست اینجا باشید بیمارای اتاق می خوان استراحت کنن. کامران گفت: باشه بهشون میگم.
باربارا به همراه مدئا از اتاق بیرون رفتند. می دانست الان حتی اگر اوج خوشحالی مهدی و خانواده اش باشد بازهم وقت خوبی برای صحبت های او نیست و قطعاً صحبت هایش شنیده نخواهد شد. پس تصمیم گرفت در اولین فرصت اتاق را خلوت و مهدی را تنها دید با او صحبت کند. او هر روز به مهدی سر می زد پس ممکن بود در یکی از این روزها اتاق مهدی خلوت و او تنها باشد.
مدت حضور اعضای خانواده و نیز هلن در اتاق مهدی از 15 دقیقه بیشتر نشد چرا که پرستار آن اتاق ادموند لوکاس برای رسیدگی به بیماران اتاق وارد شد و به همه گفت باید اتاق را ترک کنند. نرگس پس از خداحافظی با مهدی، به هلن کمک کرد که ایرج را به اتاقش منتقل کنند و سپس بعد از خداحافظی با پدر، همراه کامران و عمویش بیمارستان را ترک کردند. تورج به محل کارش برگشت و کامران هم قصد داشت پس از رساندن نرگس به خانه تورج به محل کار بازگردد. نرگس در راه به کامران گفت: دوباره به اداره پلیس بروند و پیگیر وضعیت شکایتشان شوند. کامران موافقت نکرد و گفت: دیروز که رفتیم اونجا ستوان سوئیفت گفت یکی دو روز دیگه پرونده رو میفرسته دادگاه امروز بریم بازم میگه کاری نکرده بهتره فردا بریم شاید بالاخره کارشو انجام داده باشه! نرگس هم گفت: این ستوان سوئیفت کاملاً به شکایت ما بی توجهی می کنه یعنی اصلاً دلش نمیخواد اونو پیگیری کنه خیلی مسخرس خب از اول بگه کاری برای شما انجام نمی دم دیگه چرا ما رو علاف کرده و هی سر می دوونه!؟ کامران چشمانش از تعجب گرد شد و گفت: چی گفتی؟ نرگس بی حوصله گفت: هیچی منظورم این بود کاش ستوان سوئیفت به جای اینکه ما رو معطل کنه می گفت کاری برای شما انجام نمی دم. کامران گفت: ناراحت نباش اگه فردا بازم جواب مناسبی نداشت با رؤسای اداره صحبت می کنم و به خاطر درست انجام ندادن کار ستوان سوئیفت اعتراض می کنم. نرگس که حس خوبی نسبت به وضع پیش آمده نداشت و امیدی هم نداشت حقوق برادرش حفظ شود، فقط گفت باشه و دیگر صحبتی نکرد. چرا که احساس می کرد در وضعیتی که قرار داشت، هیچ کس نمی توانست او درک کند و کمکش کند اما مصمم بود تا زمانی که مهدی در بیمارستان است و خودش هم توانی دارد احقاق حق برادرش را پیگیری کند.
ادامه دارد...
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
✍گل بهاری
نازنینم چون گل بهاری
صفای جان و دل من بنفشهزاری
چه کردهای با دل من خبر نداری
لحظه لحظه میدود دلم به سوی تو
ذره ذره می شود در آرزوی تو
به هر دو عالم ندهم نگاه دلجوی تو
زیبا، شیرین، آرام جانی ،خندان، خندان دل می ستانی
غزل خوان گل افشان چو باز آیی
جهان را چه زیبا بیارآیی
روشنتر از صبح سپیدی ،در جان من نور امیدی
تو همچون ستاره درخشانی ،فروزان چو خورشید تابانی
دلم را نگارا نمانده یارا ،به مهربانی بخوان ما را
می نشینم سر راهت که نگاهت به چشمان من افتد
تا ببینی چرا هر دم سرشک غم به دامان من افتد
ای نسیم پرنیان پوش ،در دل نگردد آتش عشق تو خاموش
بیا تو ای زیبا که من در سر شوری دارم از اشتیاقت
ببین که جان بر لب رسیده است
چو شمع میسوزم از فراغت
تا نغمه ای سر میکند مرغی خوش آواز
دل چون کبوتر می کند سوی تو پرواز
🔽🔽🔽
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93