هدایت شده از شبهات آماده
4_420725504438436481.mp3
7.49M
ترتیل جزدوازدهم قرآن کریم👆🌺از ابتدای صفحه222تا پایان صفحه241🌺
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺
🌙 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از شبهات آماده
4_420725504438436480.mp3
692.2K
صوت دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان...
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم فرجهم🌺 التماس دعای خیر....🌹
🌙 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از .
یوسف ۷.mp3
20.91M
تفسیریوسف۷
دعوتید به عقیق
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از ***
❣ قصه ی شب ❣
رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_دوازدهم2⃣1⃣
از اتاق پرو بیرون اومدم.
_آقا بی زحمت این مانتو رو حساب کنید.
فروشنده مشغول تا زدن مانتو شده و توی پلاستیک گذاشت و گفت : نقد یا کارت میکشید؟
_کارت میکشم.💳
کارتمو دادم دستش و رمزو گفتم و منتظر شدم کارش تموم شه.
پلاستیک مانتو و کارتمو بهم داد و گفت : بفرمایید مبارکتون باشه.
_ممنون.
از مغازه که بیرون اومدم و دیدم سید مقابل همون مانکنی وایساده که همین مانتویی که گرفتم تنشه😐
_داداشم اینا نیومدن؟
با صدای من سید هم جا خورد هم به طرفم برگشت و گفت : نه هنوز همون مغازن😐
_مگه این دختره چقدر میخره آخه😡
سید: شما فقط کل خریدتون همین مانتو بود؟ شالی روسری چیزی نمیخواید بخرید؟
_شما از کجا میدونید من فقط مانتو گرفتم و شال و روسری نگرفتم😳
سید: مغاره ای که رفتید مانتو فروشی بود فقط😏 این مغازه رو به رو شال و روسری های قشنگی داره . میخواید نگاه کنید؟
_چشم بریم
سید منو برد توی یه مغازه شال و روسری فروشی جنسای خوبی بود همه رو نگاه کردم ولی فقط دوتا از روسری ها نظرمو جلب کرد.
هر دوشونو با دقت داشتم نگاه میکردم که سید گفت : بنظرم این یکی قشنگ تره و بیشتر بهتون میاد(اوه اوه بچه ها سید از دست به در رفت😱) منظور سید روسری توی دست چپم بود یه ساتن بزرگ با ترکیب رنگای آبی و قرمز و خردلی. خیلی قشنگ بود😍
_خانوم این روسری رو حساب میکنید
فروشنده: چه خوش سلیقه عزیزدلم😍 چشم الان
سید سریع کارتشو دست خانوم فروشنده داد و رمزو گفت😳
_چرا این کارو کردید😳
سید: کار خاصی نکردم قابل نداره
_به علی میگم باهاتون حساب کنه😡
روسری رو تا کرد با کارت سید بهمون داد.
پسره پرو... فکر کرده من گدام که پول روسری رو حساب میکنه😡
قدمامو تند کردم تا ازش فاصله بگیرم علی و فاطیم بالاخره دل از مغازه کندن و اومدن بیرون😒
_سه ساعته دارید چه....
😳حرف تو دهنم ماسید علی با سه تا پلاستیک بزرگ فاطیم با دوتا بود😳
سید: علی داداش😳 مگه رفتید خرید عروسی
علی: چی بگم والا☹️
فاطی: حالا مگه چقدر خرید کردیم 😳
_به سنگ پای قزوین گفتی زکی😁
فاطی: دوس دارم😊
از پاساژ بیرون اومدیم. ساعت ۱۱ شب بود.
سید: بچه ها بریم خونه مامان زنگ زد گفت بیاید شام .
علی: ممنون داداش بریم. واقعا کلی شرمندمون کردی😔
سید: دشمنت شرمنده داداش☺️
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد........
💕 مجله خانوادگی عقیق👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
animation.gif
4.01M
🗞 روزنامه های دوشنبه، 7 خرداد 97
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
آیت الله بهجت (ره):
قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.
قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید.
تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عجل الله و تعالی)
آن جا هست!
🔮با عقیق همراه ما باشید
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93