هدایت شده از عقیق
#غدیــــر_شـــــنــاســــــــــے
∝ضرورت تعیین جانشین برای پیامبر
⇦⇦روایات و آگاهی از آینده
✔ ابن عساکر به سند صحیح از ابن عباس نقل می کند: «خرجت أنا و النبیّصلی الله علیه وآله و علیّ فی حیطان المدینة، فمررنا بحدیقة، فقال علیّعلیه السلام: ما احسن هذه الحدیقة یا رسول اللَّه! فقالصلی الله علیه وآله: حدیقتک فی الجنّة أحسن منها. ثمّ أومأ بیده الی رأسه و لحیته، ثمّ بکی حتی علا بکاه. قیل: ما یبکیک؟ قال: ضغائن فی صدور قوم لایبدونها لک حتّی یفقدوننی»؛(77)
«من با پیامبر و علیعلیهما السلام در کوچههای مدینه عبور میکردیم، گذرمان به باغی افتاد، علیعلیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! این باغ چقدر زیباست؟
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از این باغ زیباتر است. آن گاه به دست خود بر سر و محاسن علیعلیه السلام اشاره کرده و سپس با صدای بلند گریست.
علیعلیه السلام عرض کرد: چه چیز شما را به گریه درآورد؟ فرمود: این قوم در سینههایشان کینههایی دارند که آن را اظهار نمیکنند، مگر بعد از وفاتم.»
7 - ابو مویهبه، خادم رسول خدا میگوید: «أیقظنی رسول اللَّهصلی الله علیه وآله لیلة و قال: انّی قد أمرت أن أستغفر لأهل البقیع (فانطلق معی). فانطلقت معه فسلّم علیهم ثمّ قال: لیهنئکم ما أصبحتم فیه، قد أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم. ثمّ قال: قد أوتیت مفاتیح خزائن الأرض و الخلد بها ثمّ الجنّة و خیّرت بین ذلک و بین لقاء ربّی، فاخترت لقاء ربّی. ثم استغفر لأهل البقیع، ثم انصرف فبدئ بمرضه الذی قبض فیه...»؛(78)
«پیامبرصلی الله علیه وآله شبی مرا از خواب بیدار کرد و فرمود: من امر شدهام تا بر اهل بقیع استغفار نمایم، همراه من بیا. با حضرت حرکت کردم تا به بقیع رسیدیم. پیامبرصلی الله علیه وآله بر اهل بقیع سلام نمود و سپس فرمود: جایگاه خوشی داشته باشید، هر آینه فتنهها مانند شب تاریک بر شما روی آورده است. آن گاه بر اهل بقیع استغفار نمود و برگشت و در بستر بیماری افتاد و با همان مرض از دنیا رحلت نمود.»
شهید صدر رحمه الله در توضیح آن فتنه میگوید: «این فتنه همان فتنهای است که فاطمه زهراعلیها السلام از آن خبر داده، آن جا که فرمود: «زعمتم خوف الفتنة، الا فی الفتنة سقطوا»؛(79)
«از فتنه ترسیدند، ولی خود در فتنه گرفتار شدند.»
آری این همان فتنه است، بلکه بدون شک اصل و اساس همه فتنههاست. ای پاره تن پیامبر! چه چیز قلب تو را به درد آورده است که پرده از حقیقتی تلخ بر میداری و برای امّت پدرت از آیندهای بس تاریک خبر میدهی؟
آری بازیهای سیاسی در آن روز فتنهای بود که در حقیقت اصل و ریشه همه فتنهها شد، همان گونه که از کلام عمر بن خطاب ظاهر میشود که گفت: بیعت ابوبکر امری بدون فکر و تأمل بود که خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داد».(80)
77) ترجمه امام علیعلیه السلام، ابن عساکر، رقم 834.
78) کامل ابن اثیر، ج 2، ص 318.
79) خطبه حضرت زهراعلیها السلام ؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 234.
80) تاریخ طبری، ج 2، ص 235 ؛ فدک در تاریخ، شهید صدر.
╔═❃══ ღ๑❈๑ღ ══❃═╗
@TheNamesOfAllah
╚═❃══ ღ๑❈๑ღ ══❃═╝
🔮با عقیق بشناسیم
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از عقیق
#شهید_سید_حسین_علم_الهدی🕊
تاریخ تولد : 1337/6/8
تاریخ شهادت :1359/10/16
محل تولد : اهواز
محل شهادت : هویزه
عملیات منجر به شهادت : حماسه هویزه
انها زندگی ، خانواده و داشتن امکانات رفاهی را دوست، نداشتن؟!!
شهدا؛ مهم رو، از مهم تر ، شناختن؛ همین!
🔮با عقیق باشیم
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
آقا امیرسجاد،
تنها یادگار شهید میثم علیجانی که ۸۰ روز پس ازشهادت پدر متولد شد.
💠همسر بزرگوار شهید میثم علیجانی:
🌷میثم میگفت: پسرم باید طوری تربیت شود که شهید شود.
شجاعت همسرم را برای فرزندم تعریف میکنم.میثم خیلی شجاع بود.
🌷در خانطومان چهار نفر از تکفیریها محاصرهاش میکنند،
آن قدر شجاع بود که سه نفرشان را به درک واصل میکند و یک نفر از ترس فرار میکند.
پنج سال از زندگی مشترکمان نگذشت که شهید شد.ولی خیلی چیزها از همسرم آموختم
🔮با عقیق بدانیم
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از عقیق
زبان حال شهید مدافع حرم😭😭😭
شاعر رمضانی(ماهونکی):
🔻گفتم کجا، گفتا دمشق
گفتم چرا، گفتا که عشق
گفتم وَ کِی، گفتا که حال
گفتم بمان، گفتا محال
🔻گفتم مرو، گفتا که لا
برپاست آنجا کربلا
باید ولی یاری کنم
زینب علمداری کنم
🔻گفتم چه داری با حسین
گفتا وفای عهد و دِین
گفتم حرامی بسته راه
گفتا که زینب بیپناه
🔻گفتم که راه چاره چیست
گفتا فقط آزادگیست
گفتم مرو خوبم ز دست
گفتا که زینب بیکَس است
🔻گفتم خطر دارد بسی
گفتا چرا دلواپسی
گفتم که جان باید دهی
گفتا که دارم آگهی
🔻گفتم چرا پس میروی
گفتا به برهانی قوی
گفتم چه آن برهان توست
گفتا همان عهد نخست
🔻گفتم که منظورت چه است
گفتا، ازل، عهد الست
زان دم که گفتیمش بلی
شد سهم شیعه کربلا
🔻او آفرید از اینهمه
ما را به عشق فاطمه
در آن سحرگاه خیال
از ابر عشق و شور و حال
🔻بارید باران از جنون
شد خاک شیعه گِل ز خون
گفتم که یعنی شیعه چیست
گفتا به زهرا واله گیست
🔻گفتم تو را در سینه چیست
گفتا که شور عاشقیست
گفتم که این شور از کجاست
گفتا ز عشق کربلاست
🔻گفتم چه باشد کربلا
گفتا همه عشق و ولا
گفتم چه داری آرزو
گفتا به خون گیرم وضو
🔻گفتم کجا خوانی نماز
گفتا که با مهدی حجاز
گفتم دریغا روی تو
خونین شود گیسوی تو
🔻گفتا خوشا گلگون شدن
چون لاله رنگ خون شدن
گفتم تویی آخر جوان
بهر دل مادر بمان
🔻گفتا که باید رفتنم
گلگونکفن پوشد تنم
گفتم مرو، گفت الوداع
گفتم چرا، گفتا دفاع
🔻گفتم کجا، گفتا حرم
از دختر پیغمبرم
من شیعهام اهل ولا
باید روم تا کربلا
🔻باید که جان بازم به عشق
در کربلایی چون دمشق
من شیعهام لبریز درد
کی من هراسم از نبرد
🔻بر یاس نیلی گشته فام
گیرم عدو را انتقام
گفتم بگو از عشق خاص
گفتا که سیلی خورده یاس
گفتم که محبوبت که است
گفت او که پهلویش شکست
🔻گفتم که زهرا کیست او
گفتا که سیلی خورده رو
گفتم که سیلی زد به او
گفت هر که حیدر را عدو
🔻گفتم بگو اسرار عشق
گفتا که سر بر دار عشق
گفتم تو را کِی عیش و نوش
گفتا علم گیری به دوش
🔻گفتم چرا آشفتهای
گفتا غم بنهفتهای
گفتم بگو بنهفته غم
گفتا حرامی و حرم
🔻گفتم چه بُغضت در گلو
گفتا غم معجر و مو
گفتم چه جویی در دمشق
گفتا که جانبازی به عشق
🔻گفتم مرو با ما بمان
آنجا نمییابی امان
گفتا امان در کربلاست
خوش شیعه را رنج و بلاست
🔻گفتم چه خواهی یاس را
گفتا شدن عباس را
گفتم سرت از تن جدا
گردد به دست اشقیا
گفتا فدای فاطمه
پا و سر و دستم همه
🔻گفتم اگر گردی هلاک؟
صد پاره تن افتی به خاک ؟
گفتا که میگردم شهید
در پیش زهرا روسفید
🔮با عقیق می خوانیم
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از عقیق
نقل شده است که در زمان حضرت موسی(ع) جوانی
بسیار مغرور و از خود راضی بود که همواره مادرش را رنج می داد.
بی مهری او به مادر به جایی رسید که ؛
روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف که توان راه رفتن نداشت
به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه ی درندگان شود.
هنگامی که مادر را آنجا گذاشت و از بالای کوه پایین آمد تا به خانه باز گردد، مادرش به این فکر افتاد که مبادا پسرم از پرتگاه بیفتد و زخمی شود؛ یا طعمه ی درندگان گردد.
برای پسرش چنین دعا کرد!:
خدایا! پسرم را از طعمه ی درندگان و گزند حوادث حفظ کن،
تا به سلامت به خانه اش باز گردد!!
از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد:
ای موسی به آن کوه برو و مهر مادری را ببین،موسی(ع) به آنجا رفت،
و وقتی که مهر مادری را دریافت،
احساساتش به جوش وخروش آمد که به راستی مادر چقدر مهربان است
خداوند به او وحی کرد:ای موسی، من به بندگانم مهربان تر از مادرم.😍
🔮با عقیق هستیم
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93