#گلایه
ارسال گلایه های متعدداز طرف شهروندان اردکان نسبت به تصمیم بازگشایی فروشگاههای میبد توسط فرماندار این شهر
سلام آقای طاهری
بابت تصمیمی که شورای تامین میبد گرفتن باید بگم که ازنظرمن یه تصمیم غیر کارشناسی هست واگرشهرماهم اینکارانجام بشه
باعث میشه که مردم ازساعت ۱۱شب هجوم بیارن به فروشگاه های مواد غذایی تادر همون ساعت های اولیه بازبودن فروشگاه خریداشونوانجام بدن تا به ساعت خوابشون برسن واین خودش باعث شیوع کرونا میشه
حتی شاید فروشندگان کمتری به درب مغازشون بیان ویاشاید همون چندساعت اولیه ارائه خدمات کنند واین باعث کمبود فروشگاه درشهر میشه ومردم بیشترهجوم میارن به مغازه های سطح شهر که باز باشن.
وحتی اگر اردکان اینکارو نکنه مردم شهر همجوار برای خرید به شهرما میان
باید دوشهر مثل تصمیمات قبلی باهم هماهنگ باشن واگر تواین مورد میخوان طرحی اجرا کنند باید ساعت معینی درروز مشخص کنند که هم بازه زمانی خوبی داشته باشه هم فروشنده وهم خریدار اذیت نشه
ممنون ازکانال خوبتون
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#گلایه ارسال گلایه های متعدداز طرف شهروندان اردکان نسبت به تصمیم بازگشایی فروشگاههای میبد توسط فرمان
پاسخ حسین فلاح فرماندار میبد به برخی از انتقادات مردمی از جمله باز گشایی فروشگاههای میبد از نیمه شب به یکی از کانالهای محلی میبد
@zarrhbin
✅ضد عفونی کردن بیمارستان و محیط اطراف آن توسط پرسنل آتشنشانی نیروگاه سرو (چادرملو)
@zarrhbin
💢شناسایی ۹۰۰۰ مسافر مشکوک به کرونا در جادهها
رئیس سازمان جوانان هلال احمر:
❗️برخلاف تمام تمهیداتی که تاکنون صورت گرفته خیل عظیمی از مسافران در استانهای کشور را شاهد هستیم که زحمات چندین ماهه تیمهای پزشکی، جهادی، امدادی را نادیده گرفته و ضمن به خطر انداختن جان خود و خانوادههایشان، مردم سایر شهرهای استان را در معرض خطر ابتلاء به این بیماری قرار میدهند.
❗️تاکنون نزدیک ۱۱ میلیون نفر از هموطنان در مبادی ورودی شهرهای کشور غربالگری شده است
@zarrhbin
☑️ ۲۰۰ هزار قمی پس از بازگشت از سفر درصورت نیاز قرنطینه میشوند
🔸رییس دانشگاه علوم پزشکی قم: ۲۰۰ هزار تن از مردم قم در ایام عید به مسافرت رفته و از استان خارج شدهاند و باید تمام این افراد درلحظه برگشت از سفر مورد ارزیابی و پایش قرارگرفته و درصورت نیاز قرنطینه شوند.
@zarrhbin
📚 #تلنگر
✅داستان کاملا واقعی، در کازرون
بعد از 60 سال پادویی و زحمت، تو این دنیا 4 دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان
با همسرم تنها زندگی میکنم و 4 فرزندم، زندگی تشکیل داده اند. دوتا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوه ی شیرین زبان
یکی از مغازه ها را خودم میچرخانم و بقیه را اجاره داده ام . اوایل شروع کرونا همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم چون با مشتری های زیادی سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم .
همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه، همه ی بچه ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود .
من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیر وقت رسیدم خونه . دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و...
پرسیدم چی شده مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟
گفت بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف میکنم .
بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچه ها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره درِ مغازه با این همه آدم سروکار داره می ترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیایید شام خونه ما ببینیم راضیش میکنیم نره مغازه، اما همشون به بهانه های مختلف زنگ زدن و گفتن نمی تونیم بیایم .
گفتم اینکه ناراحتی نداره حتما کار داشتند.
گفت چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن.
راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و ...
به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچه ها رفتیم کیش. بعد از چند روز یکی از پسرا زنگ زد که بگه مادر بزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم. ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت :
تو به فکر مادربزرگ زنت هستی ، نمی پرسی بابات کجاست و حالش چطوره ؟ پسره گفت چطور مگه . همسرم گفت راستش بابات گرونا گرفته الان چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالا یکی دو روز دیگه هم زنده نیست.
پسره مثلا ناراحت شد و گفت نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم باید چکار کنیم؟ همسرم گفت هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه و ...
منهم کلی خندیم و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری بهشون گفتی، ببینیم چه کار میکنند .
ما حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم. البته تو این مدت بچه ها باز هم زنگ زدند و احوال منو از مادرشون پرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت که من فوت کردم و مشغول کارهای قانویش برا دفن هست.
آخرین باری که بچه ها به مادرشون زنگ زدند همه می گفتند احتمالا تو هم گرفتی ، آزمایش دادی؟ ایشون هم گفت نه، ممکنه، چون همش پیش باباتون بودم. بهمین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت: نترسید آزمایش دادم ، من ندارم ، اومدن خونه رو هم ضد عفونی کردن .
گفتن پس شب میاییم پیشت. قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم .
وقتی بچه ها اومدن، پس از کمی ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و... یکی از عروسا گفت: خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود، خوب شد بچه ها نیومدن که بگیرن.
یکی از دامادا گفت: خدا رحمت کنه، حمید دیر وقته اون برگه ها را نشون مامان بدید . یکی از دخترا ناراحت شد و گفت حالا چه وقت این کاره و ...
هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازه ها را تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی بین خودشون امضا کرده بودند و حالا سراغ سند ها را میگرفتند .
همسرم گفت بذارید کفنش خشک بشه و ... از اتاق اومدم بیرون و کلی سرشون دادم زدم و ...
وقتی دیدم به جای 4 تا فرزند، «چهارتا کرونا» بزرگ کردم، همانجا تصمیم گرفتم مغازه ها و آپارتمان را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهدا کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم، دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره .
امیرستار نصیریانی، نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون، اهدا کرد.
@zarrhbin
#قرارمان_باشد_بعداز_شکست_کرونا
🚨 از میزبانی مسافران نوروزی معذوریم.🚗
@zarrhbin
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجیب اما واقعی!
🔹ناامیدکننده مثل مردمی که جان خود و دیگران برایشان مهم نیست! تصاویر عجیب در ارتباط تصویری زنده بخش خبری ساعت ۱۸:۳۰ شبکه تهران با پارک چیتگر قسمتی از حقیقت را نشان میدهد.
🔹درب پارک چیتگر بسته است و پلیس اجازه ورود به پارک را نمیدهد اما تعدادی از مردم نشستهاند و قلیان میکشند😐
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️صحنهی عجیبی از چپ کردن یک سمند در خیابان خالی!
@zarrhbib
❣یک دقیقه مطالعه
نویسندهای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
"سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند.
مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.
در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقهم از دستم رفت.
سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد.
مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!"
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.
بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
"سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.
سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم.
حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.
" و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!"
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد.
@zarrhbin