eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله❤ صبح ها را بہ سلامے بہ تو پیوند زنم اے سر آغازترین روز خدا صبح بخیر بہ امیدی ڪہ جوابے ز شما مےآید گفتم از دور سلامے بہ شما صبح بخیر #السلام‌علۍ‌ساڪن‌ڪربلا @zarrhbin
💚 ....🌷 از مرحوم نقل شده: در ايام توقفم در "كربلا" حاج حسن نامى در بازار زينبيه، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى‌ساخت و مى‌فروخت. معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى‌فروشد. روزى در حرمِ ، حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍را برد زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه‌كنان مى‌گفت: يا اباعبدالله در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم؟ حاج حسن مزبور حاضر و متأثر شد و با همين حال تأثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه‌السلام گريه مى‌كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى‌برد به آقا گفت: از حال زائرت كه خبر دارى؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. فرمود: مگر من دزد گيرم؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت: مگر من چه دزدى كردم ؟ فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى‌فروشى و پول مى‌گيرى. اگر مال من است چرا در برابرش پول مى‌گيرى و اگر مال توست، چرا به نام من مى‌دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى‌پردازم . فرمود: پس من هم دزد را به تو نشان مى‌دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى‌شود و نزديك سقاخانه مى‌نشيند و با اين وضعيت گدايى مى‌كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى‌شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى‌شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى‌زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى‌گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت: اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. 📚 حكاياتى از عنايات حسينى، صفحه ۳۴ 🌹 @zarrhbin
👈به بهانه شب جمعه، آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند روزی که نام «بهتران» را می نوشتند نام تو را از هر کسی بهتر نوشتند آری تو را حتی میان پنج تن هم در روز خلقت گریه آورتر نوشتند این قسمت ما بوده که سردار باشیم امّا تو را در کربلا بی سر نوشتند این اشک دیده ... نه ... چراغ برزخ ماست از برکت تو اشک را گوهر نوشتند ترسی ندارم از قیامت چون شنیدم نام تو را هم شافع محشر نوشتند @zarrhbin
🌹🍃 حـسے براے گفتن شعرے جدید نیست یڪ مصرع و خُلاصـہ‌‌ دلـم‍ـ تـنگ ڪربلاست . . ‌. ‌ ❤️ 🌺 🌙 @zarrhbin