eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 اَلسَلامُ عَلیک یا ابالحَسَن یا ....🌹 🔘 دستگيری امام هشتم عليهم السلام از زائران در راه مانده... 🍃 رضوان الله عليه نقل مي‌كند : يكی از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبی كه نوبت خدمت من بود، در رواقی كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم . 🍃 ناگاه در خواب ديدم كه درِ حرم مطهر باز شد خودِ حضرتِ از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند: « برخيز و بگو مشعلي فروزان بالای گلدسته ببرند، زيرا جماعتی از به زيارت من می‌آيند و اكنون در اطرافِ "طرق" ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كرده‌اند برو به ميرزا شاه نقی متولی بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمایی آنان حركت كنند .» 🍃 آن می‌گويد: از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتی برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالی كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلی روی گلدسته روشن كرد آنگاه با عده‌ای از خدام حرم به خانه‌ي متولی رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهی مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به رسيديم . آنان در هواي سرد و برفی ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نمی‌توانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پای ما از كار افتاد و خود را آماده‌ی نموديم. 🍃 از مركب‌ها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرش‌هايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به متوسل شديم . در ميان مسافران مردی صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود : 🍃 « برخيز ! كه دستور داده‌ام چراغ‌ها را بالای مناره‌ها روشن كنند. شما به طرف چراغ‌ها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغ‌ها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم .» 📚 دارالسلام ✍ {رحمة الله‌ علیه} 🌸 🍃 🎉 @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... ✅ همانا را در روی زمین، "بندگانی" است که در راه می‌کوشند، آنان در "روزِ قیامت"، ایمن و ؛ و هر کس که بر دل مؤمنی وارد کند، خداوند در "روزِ قیامت"، قلبش را می‌سازد. 📚 اصول کافی، جلد۲، صفحه۱۹۷ ✍ @zarrhbin
به مأمون: قدرت‌نمایی در خارج از مرزها، اما ناکامی در داخل؟! 💠 روزی مأمون با نامه‌ی درازى نزدِ امام رضا آمد و آن را خواند، معلوم شد در باره‌ی فتح يكى از شهرهاى كابل است. چون خواندن نامه که مأمون با حرارت خاصی می خواند، پايان يافت؛ به او گفت: آيا گشوده شدن روستايى از روستاهاى شرك تو را خرسند ساخته است؟ مأمون گفت: آيا اين مايه شادى نيست؟ 💠 گفت: درباره‌ی امت محمّد و حكومتى كه بر ايشان دارى از خدا بترس! زیرا تو امور مسلمانان را تباه كرده‏‌اى، و كار را به دست كسانى سپرده‏‌اى كه به غير حكم خداى عزّوجل داورى می‌كنند، و خود در اين سرزمين(مرو) ماندگار شده و خانه هجرت و محل فرود آمدن وحى را ترك كرده‏‌اى، و بر مهاجران و انصار با نبودن تو ستم می‌رود، و سوگند و پيمان هيچ مؤمنى را نگاه نمی‌دارند، و روزگار بر مظلومان به سختى می‌گذرد و آنان براى زندگى به هزينه‏‌اى دسترسى ندارند، و كسى را نمی‌یابند كه شكايت نزد او برند. 📚 عیون اخبار الرضا، جلد۲، صفحه‌ی۱۶۰ ✍ @zarrhbin
💠 وقتی پیشنهاد مأمون را پذیرفت... مردم درباره دین سخن زیاد می‌گویند، اما زمانی که مصالح و منافعشان با دین در تعارض باشد، دینداران اندکند. اینجا دین از غیر دین تشخیص داده می‌شود. امام می‌دانست این مردمی که از او تعریف و تمجید می‌کنند توان تحمل حکومت حق را ندارند، حتی مأمون نیز چنین تحملی ندارد. مأمون در مقام امتحان امام به او گفت: مایلم امامت نماز عید را بپذیری. امام ابتدا عذر خواست، اما به دنبال اصرار مأمون پذیرفت و فرمود: امامت را به این شرط می‌پذیرم که آن را به شیوه‌ی اقامه ‌کنم. مأمون پذیرفت. در نتیجه، اعلام شد که امام نماز عید را در خارج شهر اقامه خواهد کرد. سپاهیان به حسب عادت خویش در زمان‌هایی که خلیفه می‌خواست نماز عید بخواند، لباس‌های فاخر خویش را به تن کردند و بر اسبان قیمتی خویش سوار شدند و آماده جلوی در منزل امام ایستادند. پس از مدت زمانی در باز شد و امام پا برهنه از خانه بیرون آمد، در حالی که عبای خویش را وارونه پوشیده بود و خاشعانه حرکت می‌کرد و پشت سر وی غلامان نیز پابرهنه و خاشع به سوی جایگاه اقامه نماز حرکت می‌کردند. امام الله اکبر می‌گفت و غلامان نیز به تبعیت از وی شعار الله اکبر سر می‌دادند. وقتی سپاهیان، امام را با این حالت دیدند، از اسب‌های خویش پیاده شدند و کفش‌های خود را کندند. اگر فردی از آنان چاقو به همراه داشت، با آن بند کفش‌های خود را پاره می‌کرد. همه پابرهنه شدند و پشت سر امام به راه افتادند. امام الله‌اکبر می‌گفت و غلامان و سپاهیان بانگ الله‌اکبر سر می‌دادند. راوی حدیث می‌گوید: «گویا آسمان و زمین و کوه و دشت و همه‌ اشیا بانگ الله‌اکبر می‌زدند. گویی رسول خدا هنگام حرکت برای نماز عید در برابر ما ظاهر شد.» این چنین، عظمت نواده پیامبر ظاهر گشت. خبر به مأمون رسید. وزیر او فضل به وی گفت: یا امیرالمؤمنین، اگر می‌خواهی خلافت پایدار بماند باید را به خانه‌اش بازگردانی. در غیر این صورت، اگر با این حال نماز بخواند، مردم مجذوب او خواهند شد. مأمون به دنبال امام دوید و گفت: پسر عمو، تو خود را به زحمت انداخته‌ای، من راضی به زحمت شما نیستم، از شما می‌خواهم که به خانه باز گردید. 📚 گام به گام با امام، جلد اول ✍ 🌹 @zarrhbin