eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
✍من از اربعین یک چیز فهمیدم اربعین یعنی: تمرینِ صبر در صف های طولانی غذا صبر بر کمبود جای خواب صبر بر خستگی راه صبر بر صبر صبر بر همه ی سختی ها و در عین حال راضی بودن... همه با اختیار به پیاده روی رفتیم.. این صبر از کجا می آید؟ محبت اهل بیت، صبر هم می آورد. هیچ کدام از ما در حالت عادی دوس نداریم روی خاک با شکم گرسنه و بدن خسته و حمام نرفته بخوابیم اما محبت (ع) انسان را صبور میکند اربعینی ها که به ایران بازگشتند، صبر را ادامه دهند ان الله مع الصابرین خداوند با صبرکنندگان است...👌 @zarrhbin
حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟ چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام حكيم گفت: خلاصه دانش‌ها چیست؟ چوپان گفت: پنج چیز است: ۱ تا راست تمام نشده دروغ نگویم ۲ تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم ۳ تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. ۴ تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم. ۵ تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم حكيم گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده @zarrhbin
در گفتگو با یکی از تاجران مشهور در یکی از کشورهای اسلامی از شگفت ترین خاطره زندگیش سوال کردند؟ ـ مرد تاجر گفت : در یکی از شبها دچار دلتنگی عجیبی شدم و احساس کردم به هوای آزاد نیاز دارم. و به هنگام پیاده روی در بازار  گذرم به مسجدی افتاد که درب آن باز بود با خود گفتم: چرا نروم و در این مسجد دو رکعت نماز بخوانم شاید آرامشی بیابم ! با وارد شدن به مسجد متوجه شخصی شدم که رو به قبله با دستان باز و بلند با جدیت و ملتمسانه خدا را فرا میخواند! از التماس و و اصرارش متوجه درماندگی و نیازمندیش شدم! منتظر ماندم تا مناجاتش را به پایان رساند ، به وی گفتم: ای برادر؛ به نظر می‌رسد مشکل و ناراحتی طاقت فرسایی داری! به من بگو؛ چی شده و مشکلت چیست؟! گفت: ای برادر! به خدا سوگند بدهکارم و بدهی مرا نگران و اندوهگین کرده و چاره‌ام را بریده است! گفتم: بدهی‌ات چند است؟ گفت چهار هزار ( پول رایج کشورش) میگوید: از جیبم چهارهزار بیرون آوردم و به او دادم ، آنقدر خوشحال شد که نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند و بسیار تشکر کرد و مرا دعا کرد! سپس کارت ویزیتی در آوردم که شماره تماس و آدرس محل کارم روی آن نوشته بود و گفتم : ای برادر! این کارت را بگیر و هرگاه نیازی داشتی بدون درنگ و تردید تماس بگیر یا به دفتر کارم تشریف بیاور ... با خود گفتم از پیشنهاد و مردانگی‌ام خیلی خوشحال میشود ، اما در کمال ناباوری جواب داد ... میدانید چه گفت؟! گفت: خدا پاداش نیکتان دهد ، به کارت ویزیتتان نیازی ندارم و هرگاه محتاج و نیازمند شدم نماز میخوانم و پروردگارم را میخوانم و دستم را بسوی او دراز میکنم و حاجتم را از او می طلبم و خداوند به آسانی و خیلی زود حاجتم را بر آورد میکند ، همچنانکه این بار چنین کرد.. این داستان ، حدیث صحیح پیامبر عزیزمان (ص) را به یاد می آورد که میفرماید: اگر شما چنانکه شایسته است بر خدا توکل نمایید روزی شما مانند پرندگان که صبحگاهان گرسنه از لانه خارج میشوند و شبانگاهان با شکم سیر به لانه بر میگردند ، نصیبتان میشود. ( یعنی اینکه پرندگان صبح را با گرسنگی آغاز کرده ولی در آخر روز و به هنگام شبانگاه به لانه بر نمیگردند مگر اینکه شکمشان پر و سیر شده است. خداوندا  نیک توکل کردن و نیک واگذار کردن نیازهایمان را به ما بنمایان . @zarrhbin
✍علامه امینی صاحب الغدیر هر سال بعدازماه محرم وصفر که میشد مرحوم علامه امینی خطاب به عزاداران سید الشهدا(ع) میفرمودند: کبوتر بازها وقتی یه کبوتر از بازار میخرند ، چند روزی بال و پرش رو میبندند ، روی پشت بام خونه بهش آب و دونه میدن ، بعد چند روز بال و پرش رو باز می کنند ، و پروازش میدن، اگه اون کبوتر رفت و مجددأ برگشت روی همون پشت بام نشست ، میگن هنر داره و رگه داره ، اما اگه برنگشت و رفت روی پشت بام کس دیگه‌ای نشست ، میگن بی هنر و بی رگ بود ! آهای مردم محرم و صفر گذشت و توی این دو ماه امام حسین(ع) ماها رو خرید ، بال وپرمون رو بست پیش خودش نگه داشت در این دو ماه میهمان امام حسین(ع) بودیم و هر جا دعوتمون کردند به احترام امام حسین(ع) بود و در واقع از آب و نان امام حسین(ع) خوردیم ، حالا بعد دو ماه بال و پرمون رو باز کرده که پرواز کنیم ، نکنه که بی‌هنر و بی‌رگ باشیم ،بریم روی بام کس دیگه بشینیم، نکنه نان و نمک بخوریم و نمکدون بشکنیم ، بیایید به امام حسین(ع) یه قول بدیم، قول بدیم که تا ماه محرم سال دیگه فقط کبوتر امام حسین(ع) باشیم وفقط واسه اون پرواز کنیم، وفقط روی پشت بام اون بشینیم. 🤚 @zarrhbin
👌 رسم است وقتی میان دو حیوان یا گله از حيوانات نزاع درمی‌گیرد، کفتارها دورتر می‌ایستند و نظاره می‌کنند، طوری که خطر متوجه آن‌ها نباشد. آن‌ها به تماشا نشسته و پایان جنگ را انتظار می‌کشند... و هر چه این نزاع به پایانش نزدیکتر شده و تکلیف طرفین مشخص‌تر می‌شود، کفتارها به میدان نبرد نزدیکتر می‌شوند تا با اتمام نزاع، غنیمت خود را از لاشه ها بردارند... لطفا کفتار نباشیم! @zarrhbin ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌۸ توصیه ی پیرمرد ۱۰۰ ساله که تمام دنیا را گشت: ۱.هرچقدر کمتر حرف بزنی کلامت ارزش بیشتری پیدا می کند. ۲.اگر روی مشکلات تمرکز کنی مشکلات بیشتری نصیبت میشه وقتی روی احتمالات تمرکز کنی موفقیتهای بیشتری نصیبت میشه. ۳.هرچه قدر سنت بالاتر میره به آدمهای کمتری اعتماد میکنی. ۴.مهم نیست که الان زندگی چقدر سخته، روزی به عقب نگاه می کنی و می فهمی که همهی تلاش هایی که کردی و سختی هایی که کشیدی باعث رشد تو و بهتر شدن زندگیت شدن. ۵.سعی نکن همه کارها رو به تنهایی انجام بدی و خودت رو خسته کنی و در آخر بگی تنهایی انجامش دادم. مهم انجام دادن کاره، چه تنهایی چه گروهی. ۶. بعضی از مسیرها رو باید تنها بری بدون دوست، بدون خانواده، بدون شریک. گاهی اوقات مجبوری، گاهی اوقات نیازه. ۷. تا انرژی و انگیزه داری برای خودت وقت صرف کن، آموزش ببین، مهارت کسب کن. مادیات به سمت کسی میره که براش آماده شده باشه. ۸.به دنبال یک زندگی راحت نباش، بلکه به دنبال قدرتی باش که بتوانی از پس یک زندگی سخت برآیی. @zarrhbin ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌از هر ۱۰ نفر در اروپا ۹ نفر خواب مناسب ندارند! پژوهشی روی هفت هزار نفر در اروپا در سالهای اخیر انجام‌ شده و میگه ۹۰ درصد مردم خوب نمی‌خوابند! همین باعث مشکلات عدیده قلبی و عروقی در سالمندی میشه. از طرفی حدود ۳۰۰ نفر رو در ۶۰ سالگی بررسی کردن و فهمیدن سالم بودن مردم در این سن تا حدی زیادی وابسته به خواب خوبه! البته اینها عوامل مختلف رو در خواب بررسی کردن. از ساعت شروع و پایان خواب گرفته تا نوع تنفس کردن در خواب! پژوهشگران میگن با توجه به استرس شغلی و نوع سبک زندگی مردم در اوضاع فعلی ممکنه در آینده کلی سالمند با مشکلات سلامتی و قلبی و عروقی داشته باشند! احتمالا در ایران هم اوضاع همینه. تازه استرس‌های دیگه‌ای هم ما داریم که اوضاع رو بدتر می‌کنه. خلاصه به عادت‌های خوابتون خیلی توجه کنید و تلاش کنید برای بهبودش. کاهش سروصدا و نور محیط و کاهش استفاده از شبکه‌های اجتماعی قبل خواب و اصلاح الگوی نفس کشیدن خیلی در بهبود کیفیت خواب تاثیر گذاره ✍️ مجید میرزایی @zarrhbin ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍂همگی ما عیب داریم ! مرد جوانی با دختر جوان کم سن و سالی ازدواج کرد.دریکی ازروزها جمعی از دوستانش برای دیدنش به خانه آنها آمدند مرد از دیدن دوستانش بسیار خوشحال شد و به رسم عادتشان در میهمان نوازی و بخشش ، لاشه ای گوشت تهیه و از همسرش خواست آن را بعنوان غذایی برای مهمانانش آماده کند. اما در كمال تعجب همسرش گفت: كه نمیداند چطور آن را بپزد وآن را در خانه پدرش یاد نگرفته است. مرد بسیار ناراحت و آزرده خاطر شد و بر همسرش خشم گرفت و از او خواست خودش را آماده کند تا او را به خانه پدرش باز گرداند ، چرا که او بلد نبود گوشت را بپزد و به او گفت: كه شايستگی اين را نداردکه همسرش باشد. زمانیکه به خانه خانواده همسرش رسیدند ، مرد به پدر زنش گفت: این کالایتان است که به شما بازگردانده شده است دخترتان بلد نیست چگونه گوشت بپزد من نیازی به او ندارم مگر اینکه اصول آشپزی و پخت و پز را به او یاد دهید. پدر حکیمانه و عاقلانه جواب داد و گفت : تا دوماه او را نزد ما بگذار در این فرصت، آنچه نمیداند به او یاد خواهیم دادوبعدازآن میتوانی همسرت را برگردانی. زن به مدت دو ماه در خانه پدرش ماند.در موعد مقرر مرد آمد تا مجددا همسرش را برگرداند چونکه اموزش پخت و پز را به اتمام رسانده بود و بعد از اینکه پدر زنش به او گفت الان دخترش در هنر آشپزی بخصوص در پختن گوشت بسیارماهر شده است گفت: پس در این صورت اجازه دهید ما به خانه مان بر گردیم. اما پدر زنش مانع رفتنشان شد واصرار كردكه شوهر دخترش بايد قبل از رفتنشان ببيند كه همسرش پخت گوشت را بخوبی ياد گرفته پس بلند شد و گوسفند زنده ای را آورد و به شوهر دخترش گفت : این را سر ببُرتا حقیقتا ببینیم دخترمان پختن گوشت را  یاد گرفته است. مرد گفت : اما من که بلد نیستم گوسفند سر ببرم پدر زنش به او گفت : بسیار خوب!! پس نزد خانواده ات برو تا مردانگی را به تو یاد دهند ، هر وقت یاد گرفتی بیا و همسرت را ببر. هیچوقت تحت هیچ شرایطی از همسرت عیب نگیر و اگر خواستی عیبی از همسرت بگیری ، اول به خودت نگاه کن. از یکی از حکیمان پرسیده شد: ندیده ایم هیچوقت از کسی عیب بگیری ، گفت: کامل نیستم که بخواهم از کسی عیب بگیرم. @zarrhbin
📌 تکنیک 5-4-3-2-1  را در مواقعی که آشفته هستید اجرا کنید: 5 – به اطراف نگاه کنید و پنج موردی را که می توانید ببینید در حال حاضر از جایی که در آن هستید نام ببرید. 4 – چهار موردی را که می شنوید گوش دهید و نام ببرید. 3 – سه مورد را لمس كنید، مانند صفحات كتاب یا احساس پاهایتان روی فرش. 2 – دو مورد را بو کنید. مانند بوی صفحات یک کتاب یا رایحه مرکبات شمعی که روشن کرده اید را تنفس کنید. 1 – سرانجام، چیزی را بنویسید که می توانید طعم آن را بچشید. یک جرعه آب سرد یا حتی فقط طعم دهان خود را مزه مزه کنید. این یک تیر با دو نشان است. اول، تمرکز شما را به حواس خود و از همه مهم تر لحظه فعلی جلب می کند. دوم، پیگیری شمارش و کار کردن از طریق حواس خود باعث قطع شدن تفکرات منفی که با آنها تحت فشار هستید می شود. این یک لحظه کوچک ذهن آگاهیست که شما را نجات خواهد داد. ⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣@zarrhbin
📌۳۰ ویژگی افراد توانا 1-وقت ندارند  علیه کسی، کاری انجام دهند 2-وقت ندارند پشت سر دیگران صحبت کنند 3-وقت ندارند در وقایع گذشته، متوقف شوند 4-وقت ندارند که دروغ بگویند 5-بسیار انتخاب می کنند چون ذهن اولویت‌بندی شده دارند 6-تفاوت‌های انسانها را می‌ستایند 7-بدنبال این نیستند کسی را مانند خود کنند 8-حجم و کیفیت غذای خود را با دقت زیر نظر دارند 9-بد بودن بعضی انسانها را، عادی می‌دانند 10-با دو زبان مهم، آشنایی ندارند بلکه بر آنها مسلط‌ اند 11-در فهم رفتار انسانها، اول منافع آنها را می شکافند 12-کارآمدی را بر مساوات ترجیح می‌دهند زیرا که مساوات خود نتیجه کارآمدی است 13-کارآمدی را نتیجۀ رقابت می‌دانند 14-راستگو هستند چون منافع دراز مدت دارند 15-حتی در استفاده از حروف اضافه دقت می کنند تا اعتماد دیگران را حفظ کنند 16-از افراد توانا، با مهارت و باهوش، هراسی ندارند 17-دائما در حال گسترش شعاع شبکه‌های ارتباطی خود هستند 18-بعد از شش ماه که آنها را می‌بینید، بهتر شدن آنها را متوجه می‌شوید 19-اطرافشان، مملو از افراد تواناست 20-میلی‌متری مراقب سخنانشان هستند 21-مبنای تواناییهایشان، قدرت نرم است 22-یک تا صد هر مسئله ای را، دقیق طراحی و مانیتور می‌کنند 23-به ندرت از کسی، درخواستی داشته باشند 24-اگر لازم باشد، ظرفیت تنها ماندن را دارند 25-آنقدر تلاش می‌کنند، درخواب هم اغلب، مسئله حل می‌کنند 26-با هر فردی، دوست نمی‌شوند 27-وقتی با فردی آشنا می‌شوند می‌پرسند: چه کتابی این روزها می‌خوانید؟ 28-سلول‌های مغزشان، فرصت استراحت ندارند 29-شناخت عمیقی از طبع بشر دارند 30-سؤالاتشان از پاسخ‌هایشان به مراتب مهم‌تر است. @zarrhbin
پدر مادر که باشن عجیب دلت قرصه ... اصلا از آسمونم سنگ بباره غمت نیست ... تکیه گاه روزای گرم و سردت هستن ! همونایی که اگه صد سالتم باشه بازم هوس خوابیدن رو زانوهاشون به سرت هست همونایی که با دستاشون معجزه می کنن چه وقتی رو به آسمون برات دعا می کنن یا لای موهات نوازش می کنن تن احساس تو همونایی که همیشه دلواپسن، همیشه منتظرن ، همیشه دوست دارن همیشه بچه ای براشون آره همیشه بچه ای همونایی که تب کنی ، مردن برات بی ادعا می بخشن، بی منت بزرگت می کنن ، کلا عشق شون خواستنی تره و یه جوره دیگه به دل می شینه همونایی که لقمه کم باشه سر سفره حتما اونی که سیره پدر مادرن مامان بابان دیگه ... مامان و بابا مگه چندنفرن ؟! یه لحظه نباشن غریب می شی و بدون اونا هیچی نیستی ... @zarrhbin
📌يكی از  اشتباه‌ترين و آسيب زننده‌ترين حرف‌ها اينه كه بگيد: من كه بهت گفته بودم! وقتی به كسی می‌گيد من كه گفته بودم يعنی: 1⃣ تو نمی‌فمهی 2⃣ من از تو بيشتر می‌فهمم 3⃣ از اين به بعد به حرف من گوش كن حق اشتباه نداری 4⃣ من خوشحالم به حرف من رسيدی 5⃣ حقت هست كه به دردسر افتادی كه به مرور فرد رو دچار احساس گناه و خشم فرو خورده می‌كنه. در حالی كه پيام ما بايد اين باشه: 1⃣ همه اشتباه می‌كنند 2⃣ هر اتفاقی بيفته من كنارتم 3⃣ كمكت می‌کنم نگران نباش 👈شكست و اشتباه معنیش این نيست كه تو نمی‌فهمی يا انسان بدی هستی. @zarrhbin
🍁چایت را بنوش نگران فردا مباش، دکتر نیستم ، اما برایت ده دقیقه راه رفتن، روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم، تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست، اما دیوانگى قشنگ تر است.. برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم، به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم که شاد باشى! خورشید هر روز صبح، بخاطر زنده بودن ما طلوع میکند! هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش. سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر. نگران نباش . چایت را بنوش و همیشه شاد باش. @zarrhbin
‍ گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌! پرسیدن : چه می‌کنی؟ پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم… گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد. گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا می‌پرسد زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟ پاسخ می‌دهم: + هر آنچه از من بر می‌آمد !🕊 ‌@zarrhbin
🍂باید قوی بود ، باید از سخت ترین ضربه ها ، پله ساخت و بالاتر رفت ، باید از بی انصافی ها ، درسِ انصاف گرفت و رویِ تمامِ بی مهری ها ، چشم بست ! نمی توان جلویِ سازهایِ ناکوکِ زمانه را گرفت ، اما می توان مسیرِ درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود ... می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه ، حالتِ بهتری گرفت ، نه اینکه دلسرد و نا امید شد ، نه اینکه جا زد و کنار کشید ... تا بوده ، همین بوده ؛ هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی ، باد و طوفان و زمین و زمانه ، سخت تر می گیرد ! من برایِ عبور ، منتظر نمی نشینم تا تمامِ آب هایِ جهان ، خشک شود ... دل را به دریا می زنم و شنا می کنم ! و برایِ پرواز ، در انتظارِ اثباتِ نظریه ی تکاملیِ داروین ، نمی مانم ... آسمان را به خانه ام می برم ! کامل نیستم ، اما کامل می شوم   با توکـــل برخدا💚 @zarrhbin
👌 ✍این سوالات رو از دیگران نپرسیم گاهی پرسیدن سوال از دیگران باعث می‌شه تا ما وارد حریم خصوصی‌شون بشیم و ناخواسته اونا رو برنجونیم. باید یاد بگیریم که سوالاتی نپرسیم که باعث ناراحتی کسی بشه. 1️⃣ هرگز از کسی نپرسیم چرا ازدواج نمی‌کنی و دیگه داره وقتت می‌گذره یاد بگیریم و درک کنیم این کار واقعا یک امر خصوصیه و شخص با هزاران دلیل شاید نمی‌تونه ازدواج کنه و با این سوال ناراحت میشه. 2️⃣ کی می‌خوای بچه‌دار شی پس. دیگه بچت باید بهت بگه مامان بزرگ که نباید از کسی بپرسیم و بدونیم هر زوجی اگه به نتیجه برسند که شرایط واسشون محیاست قطعا دوست دارند بچه‌دار بشن. 3️⃣ حقوقت و خرجیت چقدره؟ هزینه‌هاتو چطوری مدیریت می‌کنی؟ این موضوع هم دقیقا یک موضوع خصوصیه و لازم نیست ما ازش خبردار بشیم. بجای این جملات سعی کنیم اگه می‌تونیم باری از دوشش برداریم. 4️⃣ چرا انقدر چاق شدی، چقدر مسافرت و دید و بازدید می‌رید، چرا از همسرت جدا شدی، رابطه‌ات با خانوادت چطوره؟ اینا و هر سوالی که فکر می‌کنیم اگه بپرسیم وارد حریم خصوصی افراد می‌شیم رو باید ترک کنیم. @zarrhbin
👌 ✍برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم بیرون بیمارستان غُلغله بود چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید. پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا لِه شود آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود. ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟ @zarrhbin
👌 ✍قرار بود پارچه کت و شلواری اهدايی به مدرسه، ميان شاگردان قرعه کشی شود ! معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنويسد تا قرعه کشی کنند ، وقتی نام حسن در آمد ، خود معلم هم خوشحال شد. چرا که حسن به تازگی شده و وضع مالی اش اصلا خوب نبود وقتی معلم به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد، روی همه آنها نوشته شده بود: حسن… “کودکان، چه صادقانه مهربانند” همچون کودکان باشید ولی بزرگ زندگی کنید @zarrhbin
👌 ✍‌‌ مردی 30ساله، نزد پزشكی به نام "ريچارد كراولی" رفت و شكايت كرد كه: نمی توانم عادت مكيدن شصتم را ترك كنم. كراولی گفت: زياد در موردش نگران نباش؛ فقط سعی كن هرروز انگشتی غير از انگشت ديروزی را بمكی. مرد كوشيد تا آنگونه كه به او دستور داده شده بود عمل كند. اما هربار كه انگشتش را به سمت دهانش ميبرد، ميبايست آگاهانه تصميم ميگرفت كه امروز كدام انگشت را بايد هدف عادتش قرار دهد! قبل از آنكه هفته به آخر برسد عادت او رفع شده بود. ريچارد ميگويد: وقتی عمل ناپسندی عادت ميشود، كنار آمدن با آن مشكل ميشود. اما وقتی بخواهيم رفتارهای جديدی به اين عادت اضافه كنيم، آگاه ميشويم كه به زحمتش نمی ارزد. /پائولو كوئیلو @zarrhbin🕊
👌 🔹نزدیک عید، پدر و مادرم ما را به کفش ملی می بردند. خودشون از پشت ویترین انتخاب می کردند و به فروشنده می گفتند اندازه سایز پای ما بیاورد و اصلا سوال نمی کردند که این کفش را دوست دارید یا نه؟ فقط همیشه می گفتند این ﻛﻔﺸﻬﺎ ﻣﺮﮒ ﻧﺪاﺭﻧﺪ! 🔹اما ما عاشق عید بودیم، بوی عید را دوست داشتیم. بوی شیرینی ها، بوی عود و بوی سبزی پلو ماهی مادر و مادربزرگ و سفره ای که اولین روز عید پهن می شد و همه فامیل دور آن می نشستند... 🔹چرا فکر نمی کردیم شاید این روزها تمام شوند؟ چرا آنقدر خاطرمان جمع بود؟ چرا مواظب لحظه ها نبودیم؟ چرا خوشبختی را عمیق نفس نکشیدیم؟ که امروز مجبور نباشیم فقط چنگ بیندازیم به گذشته ها؟ خیره شویم به آن و زندگی کنیم با آن؟ 🔹از کودکی به نوجوانی و جوانی راهی نیست اما همراهانت همیشگی نیستند. در فراز و فرود راه، خیلی ها را از دست می دهی... چند نفر از آن‌ها حالا کنار و همراه ما هستند؟ 🔹ما در همین از دست دادن ها بزرگ شدیم، پخته شدیم، ساخته شدیم ♦️ﻣﺎﺩﺭ و ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ و من امروز بعد از گذشت این سال‌ها می خواهم بنویسم فقط کفش ملی نیست که مرگ ندارد! عشق هم مرگ ندارد، بعضی خاطرات هم مرگ ندارد بعضی قلبها و بعضی آدم‌ها❤️ ‍ ‌@zarrhbin🕊
✍عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا *خدا را زیارت کند* تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به ‌صیام و شب به قیام. زاری و تضرع به درگاه او شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر *برو خدا را ز یارت خواهی کرد* عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت... می‌گوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، *قصد فروش آنرا داشت...* به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی *پیرزن می گفت:نمیشه۶ریال بخرید؟* مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. *بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.* مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم، خرید دارید؟ *مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟* پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، *امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!* پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. *من که ناظر ماجرا بودم* و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند *آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!!* مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!! *من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...* از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که *ندایی با صدای بلند گفت:* با *چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!!* *دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد* 🙏🏻‌🙏🏻🙏🏻🙏🏻 *گر دست فتاده ای بگیری...مردی* @zarrhbin🕊
🌱 از این پس هرگز ؛ - از بچه ها نپرسیم پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت؟ - از بچه های فامیل راجع به معدل درسی‌شان نپرسیم. - سرزده به خانه کسی نرویم. - وقتی برایمان مهمان می آید تلویزیون را خاموش کنیم . - از عروس و داماد خود به فرزندانمان بدگویی نکنیم. - وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده جلوی بچه طرفداری بچه را نکنیم. - در تربیت فرزند دیگران حتی نوه‌هایمان هیچ دخالتی نکنیم. - هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه ندهیم. - بدون اجازه همسایه مهمانی با صدای موزیک بلند در منزل نگیریم. - در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده شما ننشینید. - در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید. - موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید. - وقتی چراغ سبز میشود با بوق اعلان نکنید. - وقتی پیاده راه میروید اخم نکنید. - وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید: چقدر پیر شده ای! - باران که می آید کنار پیاده روها آهسته برانیم. - هرگز میزان حقوق ماهیانه کسی را نپرسیم. این پیام را به جهت فرهنگ سازی نشر میدهیم.👌 @zarrhbin🕊
✍گام‌های موفقیت: اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی. دومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی. سومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی. آخرین گام موفقیت این است که بتوانی به شیوه خودت موفق شوی. ماه را نشانه بگیرید، اگر به هدف نزنید، حتما یکی از ستاره ها را خواهید زد...👌 @zarrhbin🕊
▪️گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد. ▪️"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! کي مي‌داند آخر کارش به کجا مي‌رسد؟ دنيا دار ابتلاست... با هر امتحاني چهره‌اي از ما آشکار مي‌شود، چهره‌اي که گاهي خودمان را شگفت‌زده مي‌کند. چطور مي‌شود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟ مي‌گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نمي‌شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني. خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است. ▪️شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و مي‌خواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيري‌ات" را بطلبي... ‌ 👤مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی @zarrhbin🕊
مولانا در مثنوی داستان مردی را تعریف می کند؛ که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به فردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد. دزد گفت چرا داد و بیداد می‌کنی؟ مرد گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه می‌کند؟ دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم می‌کنی. مرد پرسید: پس چرا الاغ را ندزدیدی؟ دزد گفت: تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپرده‌اند به آن خیانت نمی‌کنم. مولانا سپس ادامه می‌دهد که: به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به کسانی که اموال و سرنوشت خودشان را به شما سپرده‌اند خیانت نکنید.👌 @zarrhbin🕊