📌 #پاپلییزدی_در_برزیل
💠یوهان آردو والسیوا
دانشگاه ریودوژانیرو برزیل
📝 بخوانید ادامه داستان پرماجرای #پاپلییزدی در برزیل
⚜ در #رسیف دکترپاپلی میخواست به محلههایی برود که 《خوزه دو کاسترو》 در کتاب انسانها و خرچنگها از آنها یاد کرده است. میخواست به ساحل اقیانوس ، به جزیرهای بزرگ واقع در چند کیلومتری ساحل برود . اما آنجا ساحلی فقیرنشین و جرمخیز است . برگزارکنندگان سمینار همان شب به افتخار مهمانان یک شبنشینی مفصل را در هتل پنجستارهی شهر ترتیب داده بودند . استاد گفت :" مهمانی در هتلهای پنجستاره در همهجای دنیا یکجور و یکشکل است. ولی سواحل فقیرنشین رسیف جایی است که من از بیستسالگی میخواستم آنجا را ببینم."
⚜ او سرانجام ما را از شبنشینی در هتل و غذای بسیارعالی آن محروم کرد تا در ساحل اقیانوس اطلس ، در یک رستوران کوچک خوراک خرچنگ بخوریم ، خاطرهی کتاب انسانها و خرچنگها را زنده و با مردم محلی صحبت کنیم. او در رسیف آدرس و تلفن شخصی را داشت که فرانسه میدانست . آن شخص مردی بود که بیش از پانزده سال از عمرش را در زندان گذرانده بود . همه ما شام دعوت آن مرد بودیم .
⚜ اما ماجرای اصلی مسافرت ما بعد از رسیف آغاز شد.《ژولیوس》مقداری وجه نقد در اختیار من گذاشته بود تا هزینهها را بپردازم . میخواستم یک ماشین کرایه کنم و از #رسیف عازم #بلم شویم . درعینحال ، برای این مسافرت نگران بودم. علاوه بر شرایط آبوهوایی نامساعد ، شرایط اجتماعی و امنیتی این مسیر بسیار نگران کننده بود. افزون بر این ، شرایط بهداشتی در خط استوا هیچوقت رضایتبخش نبوده است. 《گابریلا》 برادر آنجلو _دوستی که پروفسور پاپلی پیدا کرده بود _ زبان فرانسه را بسیار بد حرف میزد و از قیافهاش معلوم بود آدم خلافکار و ماجراجویی است. قرار شد او با ماشین خودش ما را تا شهر سائولوئیس ببرد؛ یعنی حدود ۱۵۰۰کیلومتر راه !
به استاد گفتم :《در برزیل نباید به افراد ناشناس #اعتماد کرد!》
اما پروفسور پاپلی گفت :《 گابریل ناشناس نیست . اگرچه گابریلا چهارده سال از عمرش را بهخاطر شرارت و جنایت در زندان بوده، مرد مطمئن و بامعرفتی است . به علاوه ، در مسیری که ما میخواهیم برویم ، ممکن است به اشخاص شرور بخوریم. آدمی مثل گابریل باید راهنما و حامی ما باشد تا بتوانیم از عهدهی شرورهای محلی برآییم. 》
⚜گابریلا برادر آنجلو بود .آنجلو همان صاحبخانهای بود که ما در حلبیآباد حاشیهی ریودوژانیرو ، دوشب مهمان او بودیم. آنجلو آدرس و تلفن برادرش را به دکتر پاپلی داده بود . استاد گفت :《 آنجلو سفارش ما را کرده است . او ساکن سائولوئیس است و نهتنها ما را تا آنجا مجانی و صحیح و سالم خواهد برد ، بلکه در راه از ما پذیرایی هم خواهد کرد و ما کاملا در امنیت خواهیم بود.》
⚜ما سه نفر خیلی نگران بودیم. من بیش از همه میترسیدم ؛ زیرا اولا مقدار زیادی پول نقد همراه داشتم که مخارج راه بود ، راه دیگری نبود . در منطقهای که میرفتیم ، هنوز نظامبانکی آنقدر گسترده نبود که بتوان همهجا به بانک دسترسی داشت. همراه داشتن پول در این مناطق و بهخصوص محلهایی که قرار بود برویم ، برابر بود با خودکشی!
به علاوه ، من تنها برزیلیِ گروه و عملا راهنما و مسئول جمع بودم. تازه ما میخواستیم به یک منطقه دورافتاده با شرایط بسیار بدِ محیطی و اجتماعی مسافرت کنیم.
این استاد ناآشنا با منطقه میگفت :" امنترین وسیله ایناست که خود را در پناه یک آدم #جنایتکار قراردهیم !"
⚜سرانجام با دلهره و نگرانی راه افتادیم. باید اعتراف کنم اگر واقعا رابطه استاد شاگردی نبود ، پیشنهاد دکترپاپلی را نمیپذیرفتم. دستِکم من که برزیلی بودم و مسئولیت حفظ جاناستاد و دو دوست اهل کشور پرو و شیلی را برعهده داشتم، محال بود که بپذیرم با ماشین یک جنایتکار مسافرت کنیم.
⚜حدود هفتاد کیلومتر که از شهر دور شدیم ، تازه متوجه شدیم #گابریلا مسلّح است. او یک قبضه هفتتیر و یک قبضه تفنگ شکاری بسیار قدرتمندِ دورزن همراه خود داشت.
《اوجداواب》 وقتی فهمید گابریل مسلح است ، گفت :" من در اولین فرصت برمیگردم!"
《ماریو ردرس》 هم #صلیبی را روی سینهاشرسم کرد و خودش را به #خدا سپرد . فقط به زبان پرتغالی گفت:" خداوندا ما را در همراهی با این آدمماجراجو حفظ کند !"
دکتر پاپلی به ما گفت :" نترسید !مطمئن باشید خدا ما را حفظ میکند!"
ما همه #یکّه خوردیم که مگر استاد زبان پرتغالی میداند ؟ مثل اینکه خود دکتر هم متوجه شد . گفت :" من زبان پرتغالی نمیدانم ، ولی لغاتی که ماریو بهکار برد ریشهی لاتین آنها با زبان فرانسه یکی است ." سپس ادامه داد:" سعی کنید نترسید."
⚜من خیلی شرمنده شدم . از آن لحظه سعی کردم بیشتر با #گابریلا صحبت کنم و عملا ابتکار عمل را در دست بگیرم؛ زیرا آن دو دوست ما نیز اسپانیول زبان بودند و تسلط چندانی به زبان پرتغالی نداشتند.
👇