✅ "کامران" یک معجزه ی تمام عیار است. (عطاءالله امیدوار)
▫️من سال ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم. بعدها که به ایران آمدم برای ساخت مستندی به حوزه ی هنری رفتم.آنجا به من گفتند که کسی به نام #سید_مرتضی_آوینی اینجا مسئولیت دارد، اما من متوجه ی نکته ی خاصی نشدم. یک روز، مشغول مونتاژ بودم که آقایی وارد اتاق شد، همه با احترام به او سلام کردند و حاج آقا خطابش نمودند. وقتی برگشتم، چهره اش دقیقا او را به من شناساند. "کامران" بود. خیلی وقت می شد که با دوستان گذشته اش ارتباطی نداشت. سلام کردم و گفتم:"کامران، من امیدوارم!" سلام کرد و احوالپرسی. بعد هم یک روز در حیاط حوزه هنری داشت می رفت که باز جلویش را گرفتم و کمی گپ زدیم. گفت:"امیدوار! تفکر من خیلی تغییر کرده و به راه دیگری رفته ام" گفتم:" می دانم" حقیقتا در نظر من خیلی تحسین برانگیز بود.
▫️سال ۱۳۴۵، وقتی وارد دانشگاه شدم، آوینی یکسال از من بالاتر بود. من در آتلیه مرحوم ریاحی کار می کردم و آوینی در طبقه پایین در آتلیه ی مهندس سیحون. جوانی بود بسیار خوش سیما، شیک پوش و نسبت به دخترها مغرور و دقیقا مد روز. آخرین آثار ادبی را می خواند و آخرین صفحات کلاسیک جاز و پاپ را می شناخت. آن روزها "آوینی" را به نام "کامران" می شناختیم. من با او صمیمی نبودم، اما خیلی می دیدمش و درباره اش می شنیدم. "کامران آوینی" در دانشگاه شخصیتی کاملا متفاوت داشت، و با آنچه شما امروز از او می شنوید و می شناسید کاملا دیگر گونه بود. تیپی روشنفکرانه داشت و شدیدا به ادبیات و فلسفه علاقه مند. اصلا به نظرم اشتباهی به دانشکده معماری هنرهای زیبا آمده بود. چون در ادبیات و فلسفه نبوغی ویژه داشت. من هیچوقت از او کار هنر معماری، عکاسی و ... ندیدم
▫️جوانی بود بسیار مودب، دوست داشتنی، خیلی زرنگ و باهوش. در دانشگاه هیچکس از او حرف بدی نشنیده بود و با همه محترمانه برخورد می کرد؛ در دانشگاه یک گروه همفکر درست کرده بود و همه را دور خودش جمع می کرد و سعی می کرد به حالتی صحبت کند که حاوی اشاره روشنفکری باشد. بیشتر، کتابهای شعر می خواند، یا آثار "هربرت مارکوزه" و "سیبرنیک" و با آثار غربی خیلی مانوس بود.همیشه سعی می کرد مسائل را خودش پیدا کند و بفهمد و خیلی هم مصمم و پیگیر بود.
▫️او در نوشتن ید طولانی داشت و درباره ی مسائل، خوب می نوشت و اتفاقات هنری را خیلی خوب می فهمید. فقط با تیپ های هنری و ادبی ارتباط داشت. بعدها کم کم رو به فلسفه آورد و بیشتر هم روی فلسفه ی غرب کار می کرد... خلاصه "آوینی" دهه ی ۴۰، اساسا با آنچه در انقلاب و بعد از انقلاب شد، متفاوت است و مثلا هیچوقت ما در او جنبه ی اعتراضی یا انتقادی ندیدیم.
▫️به جرات می گویم که یک هنرمند روشنفکر با گرایشات کاملا غربی بر اثر رویارویی با اندیشه ی انقلاب، تبدیل شد به انسانی روشن و عمیق نسبت به انقلاب، با گرایشات فوق العاده ی دینی. این تغییر برای منی که گذشته ی او را دیده ام، تنها و تنها می تواند یک معجزه باشد و معتقدم اگر انقلاب ایران چند معجزه داشته باشد، #آوینی یک معجزه ی تمام عیار آن است. این تحولی شگفت انگیز و بی نظیر است. انقلاب اسلامی دقیقا ضد آدم های مدل "آوینی" شد. این انقلاب، علیه تیپ و تفکر و زندگی آوینی در آن دوران بود و تنها کسانی می توانستند به این اوج دست پیدا کنند که جرات ایستادن در مقابل تفکر و تز را داشتند. آوینی شاید تنها کسی بود که در این انقلاب می توانست در مقابل همه بایستد، چون اسرار همه را می دانست.
▫️آوینی، زیر و بم گروه ها و تیپ های مختلف مثل روشنفکرها، سیاسیون، نویسنده ها و دیگران را می دانست، چون از دور و نزدیک همه را کاملا تجربه کرده بود. از طرفی آدم باهوش و جسوری هم بود. اینها به همراه تجربه هایش توانست شخصیت متحول او را بسازد، چون ما کمتر آدمی را داریم که اطلاعات و تجربیاتش مثل او باشد. مثلا یک روحانی ممکن است نداند هیپی ها چه کاره اند، یا رسوم روشنفکری چیست، یا "کوبریک" و "بکت" چه کسانی هستند، اما "آوینی" همه این فضاها را تجربه کرده بود و راه حل های نقد و ایستادن در مقابلشان را می شناخت و همین است که از او یک آدم روشن و قابل و با جرات می سازد. جرات او در محیط تربیتی بسیج و جنگ شکل گرفت و این فضاها از او یک آدم پاکباخته ساخت. ولی آدم هایی مثل من با خودشان یک سری حساب وکتاب هایی دارند که دیگر توانایی و جرات مثل او را پیدا نمی کنند. "آوینی" این قبیل حساب و کتابهای هنرمندانی مثل ما را نداشت. قطعا آدم های حرفه ای بودند که "آوینی" به گرد پای آنها هم نمی رسید، اما او چیزی داشت که هیچ یک از آنها نداشتند و فرق "آوینی" همه در همین جاست.
📚 از کتاب "تکرار یک تنهایی"
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin