#گشتی_در_گلستان....🍃
#ظالمی را حکایت کنند که هیزمِ درویشان خریدی بحیف(بهای کم و اندک) و توانگران را دادی بطرح(به اقساط دادن)
#صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت:
ماری تو که هر کِرا ببینی، بِزَنی
یا بوم که هر کجا نشینی، بِکَنی
🌺🌺🌺🌺
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوندِ غیبدان نرود
زورمندی مکن بر اهلِ زمین
تا دعائی بر آسمان نرود
حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحت او درهم کشید و بر او التفات نکرد، تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت وز بسترِ نرمش به خاکسترِ گرم نشاند. اتفاقاً همان شخص بر او بگذشت و دیدش که با یاران همی گفت: ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد. گفت: از دلِ درویشان
حذر کن ز دردِ درونهای ریش
که ریش درون عاقبت سر کند
به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند
بر تاجِ #کیخسرو نبشته بود:
چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت
چنانکه دست به دست آمده است ملک به ما
به دستهای دگر همچنین بخواهد رفت
📚 گلستان سعدی
🌿 باب اول، در سیرت پادشاهان، حکایت ۳۶
📖
@zarrhbin
۱۲ خرداد ۱۳۹۸