eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.1هزار دنبال‌کننده
60.8هزار عکس
9.5هزار ویدیو
188 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ ❇️ ؛!!! «۱» می خواهم گوشه ای از داستان به حوزه آمدن شخصیتی را با مداد برایتان به نقاشی بکشم. شخصیتی که شاید به هر چیزی فکر می کرد به جز حوزه آمدن. مسیر قدم هایش بیشتر بین دبیرستان و مسجد محلّه شان بود. به یاد می آورم که یکی دوبار، به یکی از روحانیون محترم هم حتّی بی ادبی کرده بود. اگر کسی خدایی ناکرده به آخوندی هم توهین میکرد به نشانه تایید به تمسخر میخندید. امّا، همانگونه که آدم ها به هر بهانه ای فوت می کنند؛ عامل اصلی را حضرت عزرائیل می دانیم؛ بچه نوجوان ها و جوان ها هم به هر دلیلی وقتی پا به عرصه طلبگی میگذارند؛ باید عامل اصلی را امام زمان علیه السلام بدانیم. بهانه آمدن این دوست خوبمان هم ... ادامه دارد... ✍محمدطلایی. 🗓بهار/۱۴۰۰ @zarrhbin
۱۳ تیر ۱۴۰۰
🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ ❇️ ؛!!! «۱» می خواهم گوشه ای از داستان به حوزه آمدن شخصیتی را با مداد برایتان به نقاشی بکشم. شخصیتی که شاید به هر چیزی فکر می کرد به جز حوزه آمدن. مسیر قدم هایش بیشتر بین دبیرستان و مسجد محلّه شان بود. به یاد می آورم که یکی دوبار، به یکی از روحانیون محترم هم حتّی بی ادبی کرده بود. اگر کسی خدایی ناکرده به آخوندی هم توهین میکرد به نشانه تایید به تمسخر میخندید. امّا، همانگونه که آدم ها به هر بهانه ای فوت می کنند؛ عامل اصلی را حضرت عزرائیل می دانیم؛ بچه نوجوان ها و جوان ها هم به هر دلیلی وقتی پا به عرصه طلبگی میگذارند؛ باید عامل اصلی را امام زمان علیه السلام بدانیم. بهانه آمدن این دوست خوبمان هم ... ادامه دارد... ✍محمدطلایی. 🗓بهار/۱۴۰۰
۱۴ تیر ۱۴۰۰
🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ ❇️؛!!! «۲» بهانه به حوزه آمدن این دوست خوبمان هم؛ دو یادگار و دو رفیق خوب از دبستان بود. داستان کوچکی دارد. اگر دوستدارِ شنیدن آن هستید باید چند دقیقه ای را در کنارم باشید. قصّه آن بر میگردد به چند سال پیش. در نزدیکی های محله دیلُم. در یک شبی، یکدیگر را جلوی درب یکی از مساجد میبینند. بعد از سلام و احوال پرسی، از همدیگر جداشده و به مسیر خود ادامه می دهند. امّا بعد از آن، یک جرقه ای به ذهن شخصیت اوّل این داستان می اُفتد. جرقه ای که زندگی اش را زیرو و رو کرد. متوجه تصمیم آنها شده بود. آنها قرار بود در یک مسیر متفاوتی قدم بگذارند. بعد از این شبِ شیرین، راه می اُفتد به سمت تحقیق و مشورت برای آمدن به این پادگان. الآن هم که دارید این متن را می خوانید؛ ایشان چند سالی از حوزه را گذارنده اند. یکی دیگر از رفقای طلبه می گفتند: من با یک دانه... وارد این مسیر شدم... ادامه دارد... قسمت بعدی رو از دست ندید😉 ✍ محمد طلایی. 🗓 بهار/۱۴۰۰ @zarrhbin
۱۴ تیر ۱۴۰۰