✅ #مراقب_باطری_زندگیات_باش....
سال ها پیش پدربزرگ از مکه آمده بود و برایمان #سوغاتی آورده بود،
برای من یک تفنگ آورده بود که با باطری کار میکرد. هم نور پخش میکرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت.
آنقدر دوستش داشتم که صبح تا شب با خودم تفنگ بازی میکردم،
همه را کلافه کرده بودم.
میگفتند: آنقدر صدایش را در نیار،
آنقدر تفنگبازی نکن؛
#باطریاش تمام میشود.
یادم میآید می خندیدم و میگفتم:
خوب تمام شود میروم باطری میخرم و باز بازی میکنم.
چند روزی گذشت تا برایمان مهمان آمد؛
وسط تفنگبازی با پسر مهمان دقیقاً جایی که #حساسترین نقطه ی بازی بود باطریِ تفنگم تمام شد.
دیگر نه نور داشت و نه آژیر،
نمیتوانستم شلیک کنم و #بازی را باختم.
امروز به این فکر می کنم که چقدر شبیه کودکیم هست این روزها،
تمامِ #انرژیام را بیهوده هدر دادم،
برای انسان هایی که نبودند یا نماندند،
برای کارهایی که مهم نبودند؛
حالا که همه چیز مهم و جدی است.
حالا که #مهمترین قسمتِ بازی است،
انرژیام تمام شده.
بعضی وقتا نمیدانی چقدر از انرژیت باقی مانده، فکر میکنی همیشه فرصت هست، ولی #حقیقت این است گاهی هیچ فرصتی نداری....
اگر روزی صاحبِ فرزند شدم به او خواهم گفت: #مراقب_باطری_زندگیات_باش🍃
بیهوده مصرفش نکن؛
شاید جایی که به آن نیاز داری، تمام شود.
✍ #حسین_حائریان
💡
@zarrhbin