eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️کارخانه ی نساجی سیدالشهدا یکی از نخستین کارخانه های نساجی کشور در شهرستان اردکان است که در روزهای نه چندان دور و در اوج بی تدبیری وبی مدیریتی می رفت تا از چرخه ی صنعت کشور خارج شود♂ 📝آنچه می خوانید ما حصل گزارش کانال از این کارخانه است؛ 🔸کارخانه نساجی سیدالشهدا اردکان جزو صنعت های قدیمی وکهنه کار با سابقه ای طولانی در شهرستان‌ بوده است و تولیدات این کارخانه در داخل و خارج از ایران زبانزد عام و خاص بود وهمیشه مشتری های خاص خودش را داشت👍 🔹قابل ذکر است، کشور مقصد بیشترین صادرات پارچه های این کارخانه بود. 🔸بد نیست بدانید در روزهای اوج وشکوفاییِ کارخانه اگر می خواستید برای کار به آنجا وارد شوید باید با هزاران رابطه و پارتی و نامه از بزرگان، راه ورود به کارخانه را پیدا می کردی... اما چه بر سر این کارخانه آمده بود که فرصت طلبان ازهیچ تلاشی برای به تعطیلی کشاندن آن کوتاهی نمی‌کردند!!! 🔹با همه ی این تفاسیر مدتی بود که این کارخانه ی نامیِ شهرمان باضعف مدیریتی تمام در یک فراز و نشیب نسبتاً خطرناک وحتی در حال ورشکستگی قرار گرفت! که در برخی موارد برای پرداختیها روبه پول نزولی آورده بودند !!! ❌بدهی های کلان ،ریخت و پاش های بی حد و اندازه ،عدم مدیریت ،استخدام نیروهای مازاد و بعضاً ،نبود نظارت بر کار تولید و خرید و فروش ، تهیه مواد اولیه نامرغوب وبه طبع آن از رده خارج کردن برخی از دستگاهها ،ساخت و سازهای بی رویه وچندین دلیل دیگر سبب شد تا کارخانه ی نامیِ نساجی سیدالشهدا رو به انزوا رود. 📛بی برنامگی ها در حدی بود که بعضی از نیروها خود شده بودند !!!🤔 🔸وقتی کیسه هایی که به عنوان ضایعات فروخته شده بود را تخلیه می کردی با کمال تعجب شاهد پارچه هایی داخل کیسه بودی که یک درصد هم در حد ضایعات نبودند واز نوع پارچه های درجه یک کارخانه بود که با عنوان به فروش می رفت!!!! ♂ 🔹زیاد شدن دست در داخل خود کارخانه وضعف مدیریت ازیک سو ونیروهای ناکارآمد و دستگاه هایی که روز به روز از چرخه کار خارج می شد ازسوی دیگر باعث کارخانه شده بودند. 🔸 قسمتی از سالن را دیدیم که علناً در آنجا موادِ استعمال می شد...واین‌نشان از سومدیریت آنجا بود😞 🔹به هر حال تمام این موارد دست در دست هم داده بود که عده ای به نان و نوایی برسند و کارخانه رو به برود... 🔸تا اینکه هیئت مدیره تصمیم گرفت تا با که سابقه و تجربه ای طولانی در مدیریت این صنعت درسطح کشور داشت و چندین شهر و حتی خود نساجی سیدالشهدا را نیز در همان سالهای ابتدایی با همراهی ایشان به موفقیت دست یافته بود را دوباره به عنوان مدیر مجموعه انتخاب کند؛👍 🔹مدیر کهنه کار صنعت نساجی در حالی مدیریت کارخانه سیدالشهدا را برعهده گرفت که تمام اتفاقات ذکر شده در حال رخ دادن بود وحتی کارخانه در چند قدمی ورشکستگی قرار داشت با آمدن مهندس حمزه لو انگار جان تازه ای در رگهای حیاتی کارخانه سید الشهدا دمیده شد. ✅برخورد جدی با متخلفان و کوتاه کردن دست دلالان داخل و خارج کارخانه یکی پس از دیگری ✅اخراج نیروهای ناکارآمد و بعضاً متخلف ✅جلوگیری از هدررفت سرمایه و ممانعت از کوچکترین هزینه های اضافی ✅پرداخت معوقه هایِ ۵۰ نفر از افرادی که در شُرف بازنشستگی بودند اما به خاطر نبود در حال انتظار به سر می بردند. ✅بازگرداندن اعتبار مجدد به کارخانه و بازار، ✅خرید و فروش بابرنامه، هرچند که اوضاع اقتصادی هم با این مدیر کهنه کار یار نبود.... 🔸علی ای الحال تمام این اقدامات برای برخی که گران‌ تمام میشد و به قولی نان آنها شده بود، پس اقدام به تخریب چهره ی کردند؛ولی تنها جلودار سختیهای پیش روی وی بود . 🔹و امروزه تمام کارگران و خانواده هایی که در این کارخانه مشغول به کار هستند از خود گذشتگی و بالای مهندس حمزه لو میباشند. 🔸وگرنه با آن شرایطی که برای این مجموعه بوجود آورده بودند کارخانه کاملا تعطیل و تمام کارگران که بیشتر آنها هم می باشند می بایست دنبال یافتن شغل وپیشه جدید می بودند. 🔹امیدواریم همانگونه که و و حضوراً پای دردِ دل مجرب نشسته و از نزدیک شاهد وجود مشکلات این کارخانه بودند، دیگر مسئولین شهرستان و استان بویژه ی شهر در مجلس شورای اسلامی هم به کمک مدیر کهنه کار، باتجربه و پرانگیزه این مجموعه آمده تا با دلگرمی و انگیزه ای بالاتر بتواند با مشکلات پیش روی کارخانه مبارزه کرده و آن را از پیش روی بردارد. ☑️یادمان نرود این ، که حق آب و گِل در این شهر دارد منتظر حمایت همه جانبه ی مسئولان می باشد. 🙏 ✍ @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
#اندکی تامل صدها فرشته بوسه برآن دست میزنند کز کار خلق یک گره بسته وا کنند 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
❌قابل توجه مسئولین همیشه محترم ،پاسخگو ومردمی شهرستان؛👇👇👇👇👇👇 حضرت امام خمینی (قدس سره ) ⭕️قشرهای محروم و کسانی که مشکلات بیشتری دارند نه تنها در بخش‌های اقتصادی بلکه در انواع و اقسام خدمات باید در اولویت قرار گیرند. حضرت امام خامنه ای (مد‌ظله‌العالی) ⭕️ دستگاه دولتی باید به صورت اساسی به مسایل بازنشستگان ، بخصوص کسانی که در پوشش سازمان تأمین اجتماعی وسازمانهای دولتی بیمه و تأمین هستند ، توجه و به صورت ویژه به آنها رسیدگی کند. 📩محضر مسئولین محترم شهرستان اردکان سلام علیکم 🔹مقدمتا معروض میدارد تعداد کارگران بازنشسته و مستمری بگیران تأمین اجتماعی شهرستان اردکان حدود 4000 نفر است که تا سال قبل مرکزیتی برای خدمت رسانی به آنها در شهرما وجود نداشت و این عزیزان برای دریافت خدمات ناچار بودند به مرکز استان عزیمت نمایند . 🔸 از آبان 1396 بدنبال درخواست جمعی از بازنشستگان وتلاشهای مسئولین کانون بازنشستگان استان و همکاری قابل تقدیر ریاست محترم تأمین اجتماعی ، کانون بازنشستگان اردکان تأسیس و بلافاصله با ثبت نام بیمه تکمیلی مشغول خدمت رسانی به مراجعه کنندگان محترم گردید . 🔹اعزام بازنشستگان به مشهد مقدس در قالب طرح کرامت رضوی ، پرداخت وام کم بهره وعقد قرارداد با فروشگاههای بزرک واماکن ورزشی ازدیگر فعالیت های کانون از زمان شکل گیری است . 🔸 مهمترین نیاز ما برای افزایش سطح خدمات و تکریم هرچه بیشتر ارباب رجوع ، تملک دفتری مناسب ودرخور شأن بازنشستگان محترم است که به علت وام بسیار ناچیز کانون عالی و قیمت های بسیار بالای زمین و ساختمان از توان مالی کانون شهرستان خارج و نیازمند مساعدت مسئولان محترم است . 🔹از بدو تأسیس کانون به کرات از مسئولین محترم شهر شفاهی وکتبی درخواست کرده ایم حداقل زمانی برای مطرح کردن مشکلات ویافتن راه حل به ما اختصاص دهند اما تاکنون توفیق شرفیابی به محضرشان را نیافته ایم ومکاتبات بی نتیجه مانده است . 🔸گرچه اعتقاددارم که مکاتبات به اصطلاح سرگشاده محل طرح مطالبات و توقعات اقشار جامعه نیست اما چاره ای جز این ندیدم تا بدین روش یاد آوری نمایم جامعه آماری بازنشستگان اردکان لیاقت توجه بیشتری دارد . بخصوص که ...... ✅صدها فرشته بر آن دست بوسه می‌زنند / کز کار خلق یک گره بسته وا کند ✍مصطفی عابدی اردکانی – مسئول کانون بازنشستگان اردکان @zarrhbin
باسلام وتشکرازکانال خوبتون دراین روزهای سخت و پر از استرس که همه دست به دست هم دادیم تا کرونا را شکست دهیم چرا باید عده ای اندک با دورهمی های خانوادگی و دوستانه خود با جان و سلامتی مردم بازی کنند و زحمات مردم وکسبه و بازاریان و همچنین کادرپزشکی وستادمبارزه با کرونا را دستخوش سهل انگاری وخوش گذرانی ودورهمی های خودشان کنند. یامثلابعضی ازدستفروشان محلات هنوز توجیه نیستند و به عمق فاجعه پی نبرده اندو امروز با پهن کردن بساط دستفروشی خود در شهرک فجر باعث تجمع مردم وخدای ناکرده شیوع وگسترش ویروس کرونا میشوند. @zarrhbin
🔖این روزها حالم اصلا خوب نیست. البته حال کی خوبه؟ 🔺دکتر علیرضا صداقت رییس بخش icu درمان کرونا بیمارستان امام رضا مشهد ▪️مرگ بیماران بسیار جوان مبتلا به کرونا تبدیل به یک عادت روزانه شده و این عادی شدن خیلی غم انگیزه. گریه و شیون خانواده ها پشت در اورژانس عدالتیان و راهروهای ۶۱۰ و پشت درهای آی سی یوها تبدیل به موسیقی متن بیمارستان امام رضا شده. التماس پدرها و مادرها برای دیدن فرزنداشون روی تخت آی سی یو حکایت هر روزه. اشکهای فرزندان در آخرین روزهای زندگی پدرها و مادرهای بیمارشون دیگر رمقی برای من و همکارام نگذاشته. ▪️نگرانی من و همکارانم برای سلامت خانواده هامون تبدیل به یک وسواس جانکاه شده و در صورت بیمار شدن هریک از افراد خانواده به شدت خودمون رو مقصر میدونیم. ▪️بغل نکردن و نبوسیدن تنها دخترم پنج ماهه شد و نگرانم که به یکسال وحتی چندسال هم برسه. کابوس بیمار شدن دخترم و همسرم و سایر عزیزانم دست از سرم بر نمیداره. ▪️شلوغی خیابانها و مغازه ها و دیدن مردم در حال تردد در خیابانها و اونهم بدون ماسک واقعا برام زجرآوره. سرو صدای مهمونیها که از تو خونه ها به گوش میرسه مثل پتک تو سرم فرود میاد. وقتی فکر میکنم که بیمار جوون شدیدا بدحالم که داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه احتمالا دو هفته قبل بدون ماسک در حال خرید در یک مغازه ۶ متری بوده و یا تو مهمونی بدون ماسک با دوستاش خوش میگذرونده!! ترس تمام وجودمو میگیره؛ آخه من و همکارام دیگه اونقدر جووون نداریم که بتونیم تمام این افرادی رو که دارن بدون ماسک تو مغازه ۶ متری خرید میکنن درمان کنیم. آخه الان تقریبا یک سوم پرسنلم کرونا گرفتند و چندتاشون بستری هستن.دیگه اونقدر تخت و دارو و تجهیزات نداریم که بتونیم اون هموطنان ناآگاهی رو که الان دارن تو مهمونیها و عروسیها مثلا خوش میگذرونن رو بستری کنیم. ▪️حالم واقعا خوب نیست. پدری رو فرستادم که پالس اکسیمتر و اکسیژن ساز برای مریضش که در خونه بستری بود تهیه کنه. نصف روز گشت و آخرش با خوشحالی بهم زنگ زد که تونسته وسایل رو تهیه کنه ولی با پنج برابر قیمت قبل. نمیدونم چقدرش مربوط به اوضاع نابسامان ارز و دلاره ولی میدونم قسمتیش مربوط به وجدان غافل و خودخواهی و سودجویی بعضی آدماست که حتی بدبختی عده ای، برای اونها یه جور خوشبختیه!! ▪️حالم اصلا خوب نیست، چون امروز یکی دیگه از همکارامو که ۲۵ روز در آی سی یو بستری بود خودم CPR کردم و دیروز هم یکی دیگه از دوستامو خودم گواهی فوتشو نوشتم. ▪️حالم بده، چون کاری از دستم برنمیاد. از سیاه نمایی بعضی افرادی که حتی از دور هم دستی بر آتش ندارن و از خوش بینی و ساده انگاری بعضی مسوولین دلم گرفته..... ▪️حالم خوب نیست چون دارم بیمار شدن مظلومانه همکارام رو میبینم ، فرسوده شدن روحی روانی هم قطارامو میبینم. رزیدنتام همه مریض شدن.. حالم خوب نیست، چون انگار قرار نیست تمام این کابوسها تموم بشه، حتی میترسم تازه شروعش باشه. ▪️ولی وقتی به انرژی و توان و انگیزه دوستام و همکارام فکر میکنم حالم بهتر میشه. وقتی به این فکر میکنم که در ۵ ماه قبل چه جانفشانیها و چه دلاوریها کردند و چه جانهایی رو نجات دادند حالم بهتر میشه....واقعا به داشتن اینچنین همکاران شرافتمند و ایثارگر و از خودگذشته ای افتخار می کنم. @zarrhbin
👌 *بیایید کرونا را غافل گیر کنیم تا غافل گیرمان نکرده* سلام هم میهنی عزیز من یک کارشناس بهداشت محیط هستم من نیز مانند میلیون‌ها سربازدیگر در سنگر بهداشت و درمان وپیشگیری از شیوع کرونا انجام وظیفه می‌کنم از نظارت بر کار و فعالیت مراکز تهیه و توزیع تا نظارت بر ساعت کار و رعایت پروتکل های بهداشتی مصوب در این روزهای کرونایی، که صدالبته همکاری نیروی محترم انتظامی، اصناف، شهرداری وسازمان آرامستانها، سپاه پاسداران وبسیج و..... نیز در این راستا ستودنی وقابل تقدیر است. ولی یکی از وظایف وکار بهداشت محیط در این روزها واحوال کرونایی نظارت بر تدفین اموات کرونایی بوده وهست. این روزها خیلی چیزها دیده ام، دیدم امواتی که حتی یک نفر برای تدفین آن‌ها نیامد و دیدیم موادری را که جمعیت زیادی برای تدفین وهمدردی آمدند، هر چند نه این درست است که در این احوال با تجمع بیش از حد و رفتار غیر هوشمندانه ما شاید در این روزها باعث غم و اندوه دیگران شویم ونه آن بی احترامی و بی خیالی نسبت به کسی که تا دیروز غمخوار و دلداده ما بود. دیدم زیاد برادر و پدر دیدم زیاد خواهر و برادر برادر وبرادر زاده و خیلی از وابستگانی که به علت عدم رعایت موازین بهداشتی وانتقال ویروس کرونا طی چند روز فوت نمودند و خاندانی را عزادار کردند. ولی امروز شاهد یک اتفاق عجیب وعبرت آموز بودم امروزشاهد فوت مادر و پسری بودم که در یک روز فوت کرده بودند و در یکجا و در یک زمان به خاک سپرده می شدند. برای تدفین آنها همه آمده بودند. برادر بود، خواهر بود، پدر هم بود، برادری گاهی کنار قبر مادر گریه می گردد و ناله و افغان و گاهی کنار قبر برادر گاهی می گفت مادر چرا برادرم راباخودبردی و گاهی می گفت برادر چرا مادرم را با خود بردی، همسر گاهی کنار قبر همسر گریه میکرد و گاهی کنار قبر پسر خواهر داغدار مادر بودوبرادر، همه گیج ومبهوت بودند که برای که گریه کنند در داغ کدام یک از عزیزشان بسوزند و بسازند. آری دوستان اگر این روزها بخواهیم برخلاف آنچه که قانون و عرف و موازین بهداشتی مقرر کرده رفتار کنیم دیر یا زود ما هم به این مصیبت گرفتار می‌شویم. ما هم گیج ومبهوت میشویم ونمی دانیم، برای کدام عزیزمان گریه کنیم یا نمی فهمیم کدام عزیز برای عزاداری و گریه ما آمد وکدام یک نیامد. هم میهن، همشهری، همه وهمه خطابم به شما هست بیایید در این وانفسایی که کرونا نفس همه را بریده است وعده کثیری در سوز فقدان عزیزانشان می سوزند و یا گرفتار این کرونای لعنتی هستند، کمی به خود بیاییم و با رعایت اصول، موازین وقوانین بهداشتی باعث نشویم تا خود و اطرافیانمان به گیجی و مبهوتی گرفتار شویم. بیایید در این باره فضایی که کرونا نفس همه را به شماره انداخته نفسش را بگیریم . او را در دم خفه نماییم. بیایید قطع کننده زنجیره انتقال و زنجیره قتل‌عام این کرونای لعنتی باشیم. امید که با این چند سطر کوتاه توانسته باشم به عظمت و ابهت این روزها و گرفتاری هایش پی برده باشید. خدایا ما را هدایت کن تا چشممان به روی واقعیت بازگردد و مجری قانون وواقعیت باشیم. *ناصر باقیان کارشناس بهداشت محیط مرکز بهداشت شهرستان یزد* @zarrhbin
🌱خواجه‌‏اى غلامش را ميوه‌‏اى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام میخورد. خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى نيمه‌‏اى از آن ميوه را خود می‌‏خوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه شيرين و مرغوب باشد. پس به غلام گفت: یک نيمه از آن به من ده كه بس خوش میخورى. غلام نيمه‌‏اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار "تلخ يافت." روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوه‏اى را بدين تلخى، چون خوش می‌خورى. غلام گفت: اى خواجه! بس "ميوه شيرين" كه از دست تو گرفته‌‏ام و خورده‌‏ام. اكنون كه ميوه‌‏اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط "جوانمردى و بندگى" اين نيست. "صبر" بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينی‌هاى بسيارى است كه از تو ديده‌‏ام و خواهم ديد. ✍همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک آجر از دیوار بردار بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی !👌 @zarrhbin
✍️یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییم در حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است... ✍️یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند ... ✍️یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم، شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد ... ✍️یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع ... شاید کسی در حسرتش روزها را میگذراند... ✍️یاد بگیریم آهسته تر بخندیم، شاید کسی غمی پنهان دارد که فقط خدا میداند.. @zarrhbin
🌿 ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می‌گذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌آمد، ﺷﯿﺮ را می‌خورد ﻭ سکه‌اﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ می‌انداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش می‌کنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.» ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ...👌 @zarrhbin
🍃 کسایی که با درس خوندن به جای خوبی رسیدن؛ میگن کنکور مهمه! ‏کسایی که با درس خوندن به جایی نرسیدن؛میگن کنکور مهم نیست و اتلاف عمر و وقته! اونایی که با هنر به جای رسیدن؛ میگن خیلی خوشحالن که مسیر قلبشون رو رفتن و اونایی که هیچوقت بهش نرسیدن میگن تو هنر پول نیست! کسی که رابطه موفقی داره میگه همراه داشتن خوبه، و اونی که حس خوبی رو از رابطه نگرفته اینو نمیگه! ‏هر کسی نسبت به تجربیات و فکر خودش در هر حیطه ای نظر میده پس واضحه که باید هر کسی نسخه زندگیشو خودش بپیچه! پس همیشه نیاز نیست به حرف دیگران گوش بدی!👌 @zarrhbin ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌برخی والدین امروزی، خود نیاز به تربیت دارند !!! در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام میداد بودم زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون‌زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کردم آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد هر چه برایتان بیاورد هدیه است، وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم قنددان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود..... ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...👌 @zarrhbin
📌دهن بینی ! مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد ... به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود بیاد. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی. پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است. آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند. @zarrhbin
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند. آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاه‌پوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند ! و ظرف غذایش را که دست‌ نخورده و روی آن یکی میز مانده است.!! توضیح پائولو کوئلیو: من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند. چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌ آموخته به او اجازه داد از غذايش بخورد . : زمين بهشت مي شود... روزيكه مردم بفهمند هيچ چيز عيب نيست جز قضاوت ومسخره كردن ديگران...! هيچ چيز گناه نيست جز حق الناس..! هيچ چيز ثواب نيست جز خدمت به ديگران. ...! هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت...! هيچ دينى با ارزشتر از انسانيت نيست...! هيچ چيز جاودانه نمي ماند جز عشق...! هيچ چيز ماندگار نيست جز خوبى ... ✍پائولو کوئیلو @zarrhbin
🌿یه ضرب المثل هست که میگه اونایی که شنا بلدن تو دریا غرق میشن چون کسی که شنا بلد نباشه تو دریا نمیره ... حکایت ما ادماست هرچی بیشتر تو زندگی غرق میشی هرچی بیشتر به حکمت هستی فکر میکنی بیشتر قابل ضربه خوردن توسط سرنوشت میشی ... هرچی عاشق تر باشی تصمیمای احساسی تر میگیری و بیشتر غرق میشی ... هرچی سوادت بیشتر میشه بیشتر فکر میکنی و مغزت بیشتر هنگ میکنه... هرچی بیشتر ادما رو میشناسی بیشتر ازشون فرار میکنی ... میگن باید به عقاید همه احترام گذاشت ،کسی که قصد کشتن تو رو داره نمیتونی به عقیدش احترام بزاری ... اکثر پدرانمون باور های پدرانشان رو بی معنی میدونستن همونطور بیشتر ما باور های پدرانمون رو ... و شاید پسرانمون باور های مارو بی معنی بدونن ... به قول صادق هدایت:کاش احمق میماندم و زجر پوچی ابدی دنیا را نمیچشیدم . @zarrhbin
١- اگه میخوای راحت باشی، کمتر بدون؛ و اگه میخوای خوشبخت باشی، بیشتر بخون. ٢- تا پایان کار، از موفقیت در آن، با کسی صحبت نکن. ٣- قبل از عاشق شدن، ابتدا فکر کن، که آیا طاقت دوری، جدایی و سختى رو دارى يا نه؟ ٤- برای حضور در جلسات، حتی یک دقيقه هم تأخير نكن. ٥- "سکوت" تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد. ٦- نصیحت کردن، فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.( در بين جمع كسى را نصيحت نكن ) ٧- در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن، نه مثبت نه منفی. ٨- نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش. ٩- در اختلاف خانوادگی حتی اگر حق با تو است، شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهی کن. ١٠- برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر. ١١- نه آنقدر کم بخور که ضعیف شوی، و نه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی. ١٢- بدترین شکل دل تنگی آن است، که در میان جمع باشی و تنها باشی. ١٣- شخص محترمی باش، و بدون اطلاع به خانه و محل کار کسی نرو. ١٤- هوشیار باش، استفاده از مشروبات و نوشیدنی الکلی تو را گرفتار خواهد کرد. ١٥- وجدانت را گول نزن، چون درستی و نادرستی کارت را به تو اعلام می کند. ١٦- موقع عطسه کردن، حتما از دیگران فاصله بگیر و از دستمال استفاده کن. ولی با تمام وجود عطسه کن. ١٧- عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی. ١٨- کثیف نکن، اگر حوصله تمیز کردن نداری. ١٩- بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است، تجربه کردنش را به تو پیشنهاد می کنم. ٢٠- همه جا از همسرت تعریف و تمجید کن، حتی در جهنم. ٢١- با کارمندانت مهربان، ولی قاطع باش. ٢٢- غرور کسی رو نشکن، چون مثل شیشه ی شکسته برای تو، خطر آفرین است. ٢٣- عمل خلاف را، نه تجربه کن، نه تکرار. ٢٤- در جايى كه اشتباهى ازت سر زد ، با شجاعت اقرار کن که اشتباه کردی. ٢٥- هنر نواختن را یاد بگیر، نواختن موسیقی در هیچ کشوری گدایی نیست. ٢٦- هنگام صحبت کردن با دیگران، به چشم آنها نگاه کن تا پیام و کلام تو را درک کنند. ٢٧- با دندان، میخ نکش. ٢٨- کسی را که به تو امیدوار است، نا امید نکن. ٢٩- برای کسی که دوستش داری، در روز تولدش پیام تبریک ارسال کن. ٣٠- اولین خیّر باش. ٣١- با داشتن همسری خوب و خوش اخلاق، همه کس و همه چیز را یکجا داری. ٣٢- در دفتر و منزل، گل های زیبا داشته باش. ٣٣- حسابداری و روشهای آنرا یاد بگیر. ٣٤- تزریق سرم وآمپول را یاد بگیر. ٣٥- وارد سیاست نشو. ٣٦- به سفر و همسفر فکر کن. ٣٧- تا ندانی، نمی توانی؛ پس بدان، تا بتوانی. 📚 چکیده ای از کتاب این کارو نکن، این کارو بکن @zarrhbin ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌۶ توصیه قدرتمند از مولانا که نگرشت به زندگی رو تغییر میده: ۱. هر زمانی که تنها هستی، به خودت یادآور شو که خداوند همه را از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او. ۲.انسان با هر دست بدهد با همان دست پس میگیرد و همیشه میان داد و ستد زندگی، موازنه ی کامل برقرار است. ۳. کار تو نیست که به دنبال عشق باشی، بلکه این است که موانع درون خودت که در برابر عشق سد شده اند را پیدا کنی ۴. هنر دانستن این است که؛ بدانی چه چیزهایی را نادیده بگیری. ۵.دیروز، باهوش بودم و می خواستم دنیا را تغییر دهم. امروز، خردمند هستم بنابراین می خواهم خودم را تغییر دهم ۶. همواره به خاطر داشته باش که تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری، قوی تر از چیزی هستی که به نظر می رسد، هوشمند تر از چیزی هستی که فکر می کنی و دو چندان زیباتر از چیزی هستی که تصور می کنی! @zarrhbin
🌱هنر رها کردن به موقع را بیاموزیم تا به خود و دیگران لطمه نزنیم رها نکردن به موقع از وابستگی ناایمن خبر می‌دهد. پسرتان را رها کنید اولویت او باید همسرش باشد. دخترتان را رها کنید اولویت او همسر و زندگی‌اش هست با شام و ناهار هر روزه او را پیش خود نگه ندارید. نوه‌ها شیرین هستند اما آن‌ها را رها کنید قرار نیست نقش فرزندان شما را بازی کنند بگذارید در کنار پدر و مادرشان بزرگ شوند. عشق‌تان را رها کنید، اگر دوست‌اش دارید و او به کس دیگری علاقه دارد. کارتان را رها کنید اگر دوست‌اش ندارید و مدام در کارتان تحقیر می‌شوید و شما را در محل کار نمی‌خواهند. لباس‌هایی که مدتی ست نمی‌پوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید. کینه خواهر و برادر را رها کنید در شرایط ناگوار آن‌ها به داد شما خواهند رسید. باورهای غلط را رها کنید تا جایی برای افکار و ایده‌های خوب باز شود. کسی را که دوست دارید رها کنید تا آزادانه در کنار شما بماند. "پرنده زیبا در قفس خواهد مرد" چسبیدن مدام شما به کسی یا چیزی که دوست‌اش دارید شما و رابطه‌تان را از بین خواهد برد. ✍مهراب حیدری @zarrhbin
💟چطوری به خودمون احترام بگذاریم؟! 💛اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده! 💛در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته! 💛هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیج وقت! 💛در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن؛به خودت احترام بگذار! 💛هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار؛ رویاهای تو خیلی ارزشمندن! 💛 راحت نه بگو و از نه گفتن نترس!از بله گفتن هم نترس! 💛با خودت مهربون باش؛تو موجود خوبی هستی و لایق مهر و محبت و توجه خودت هستی! 💛اگه نمی‌تونی چیزی رو کنترل کنی، اونو به حال خودش بزار! @zarrhbin
مادربزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود. هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به هیئت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش. سال ها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدم ها متفاوت معنی میشه... یکی از هیئت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند اینا همشون برای من آدم های محترمی هستن سال ها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدم ها گیر بدم چون آدم ها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن... لطفا به دلخوشی دیگران احترام بگذارید! @zarrhbin
یه معلم ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ خیلی ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻕ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭه ﯼ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ داشتنی... ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﮕﯿﻤﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ناراحتیش رو ببینیم ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﺮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ. ﺑﻠﺪ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻡ مطالعه میکنم جواب میدم. ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻀﯿﻪ ﯼ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻛﺮﻳﺎﻯ ﺭﺍﺯﻯ قصد ساختنش را داشتند. ﺯﮐﺮﯾﺎﯼ ﺭﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻘﻄﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ، ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪ هماﻧﺠﺎ ﺩﺭماﻧﮕﺎه ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﻻﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ: بچه ها : ﺳﮕﺎ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ؟ معلم: ﻧﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩه. ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ! بچه ها : ﺩﺯﺩﺍ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻧﺒﺮﺩﻥ؟ معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩه. بچه ها : ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺑﺮﺍ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ، ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﺒﻮﺩ؟ معلم: ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎه، ﭼﻬﺎﺭ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭه ﻛﻪ ﻓﺎﺳﺪ بشه. بچه ها : ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪه ﺑﺎﺷﻦ، ﮐﺠﺎ ﺩﺭﻣﻮﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ میسازند؟ معلم: ﺳﻮﺍﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺻﺒﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﻴﻜﻪ ﮔﻮﺷﺖ زودتر فاسد میشود. بچه ها : ﺍﻭﻥ ﮔﻮﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪ ﺭﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﻣﻴﺨﻮﺭﻧﺪ؟ معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ﺩﻳﮕﻪ. ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺯ ﺟﺎیش بلند شد… ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺭﺍه ﺭﻓﺖ در ﮐﻼﺱ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻛﻪ آراﻡ ﺷﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﻭﺭه ﯼ ﺧﺪﻣﺘﻢ تماﻡ میشود، ﺑﻪ آﺧﺮ ﻋﻤﺮﻡ ﻫﻢ ﺯﯾﺎﺩ نمانده… ﻭﻟﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮﺯد ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻤﻠﮑﺘﻢ ﮐﻪ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮑﺶ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺶ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﮔﻮشت ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ یک نفر ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎه ﭼﻰ ﺷﺪ؟ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ؟ ﻧﺸﺪ؟ ﺍﺻﻼ ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎه ﻣﯿﺴﺎﺯﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﺮ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﭘﺮ ﺷﺪه، ﺟﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻭ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪه ﯼ ﻭﻃﻦ نمیماند. ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺨﻮﺭد ﺳﺮﺵ ﺭا ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭاﻡ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ. ﻭﻟﻰ ﻣﺎ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﭼﯽ ﺷﺪ. ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺳﺎﮐﺖ ﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﺭﻭ ﻧﮕﺎه ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺗﺎ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ…! @zarrhbin
🌱 من زندگی کردن را یاد گرفته ام ... برای یک زندگیِ خوب ، نباید به هیچ چیز و هیچ کس وابسته شد ... وابستگی فقط درد دارد ! آدمِ وابسته ، جایگاه و ارزش و شخصیتش یادش می‌رود ... آدمِ وابسته ، با دستانِ خودش تحقیر می‌شود ... وابسته که باشی ؛ محدود می‌شوی ، از قطارِ موفقیت جا می‌مانی ... زندگی یعنی بپذیری بعضی‌ها شعار نمی‌دهند و واقعا بخاطرِ خودت می‌روند ... بپذیری بعضی از دست دادن ها به نفعِ توست ... در این دایرهٔ سرگردان ، "عشق" به کارِ آدم نمی آید ... دنبالِ واقعیت‌ها باش ... گام‌هایِ موفقیتت را محکم‌تر بردار ... حس می‌کنم از دور بهتر می‌شود هوایِ کسی را داشت ! حس می‌کنم ، بعضی نداشتن‌ها ؛ با ارزش‌ترین داشته‌هایِ آدم است ... ! @zarrhbin