شعر طنز 😂😂😂
بی پول کس نصیبی، از این جهان ندارد
"هر کس که این ندارد، حقّا که آن ندارد"
هر کس رفیق خوبی ، در بانک اگر که دارد
دیگر نیاز چندان ، بر دیگران ندارد
میگفت دوش قصّاب در گوش کارمندی:
بی سیم و زر نصیبی، جز استخوان ندارد
دارو اگر که خواهی، دفترچه را نهان کن
کاین بیمه کاربردی، در این زمان ندارد
دلّال خوش بتازد، بی فکر مالیاتی
کاو دکّه و دکان و نام و نشان ندارد
بگو بخند با حافظ، ص ۱۱۷.
#شعر_طنز
شعر طنز ، شوخی باشعرحافظ
😂😂😂
"ای صبا نِکهتی از خاک رهِ یار بیار"
کم نیاری، دو سه تُن یا دو سه خروار بیار
"وعدهدانم" شده فرسوده، مده وعدهی کار
مژدهی کار، برای منِ بیکار بیار
رنج بیمسکنی و دربهدری پیرم کرد
همچنان عهدِ حَجَر، مژدهی یک غار بیار
پُستها را به رفیقان عزیزت مسپار
آن مدیری که بوَد لایق و غمخوار بیار
ای که پُز میدهی از جوری جنسِ بازار
همتی کن، کمی انصاف به بازار بیار
ای طبیبی که حساب عملت میلیونهاست
رحم بر جیب پر از خالیِ بیمار بیار...
بگو بخند با حافظ، دکتر بهرهور، ص ۱۸۷.
#شعر_طنز
شعر طنز 😂😂😂
"خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است؟"
بیپول را به ماندن دنیا چه حاجت است؟
آن را که لَنگِ نان و پنیر است روز و شب
حرف کباب و مرغ و مُسمّا چه حاجت است؟
در قیمت بلیط اتوبوس ماندهایم
ما را به نرخ بنز و تویوتا چه حاجت است؟
وقتی کسی به دردِ دل ما نمیرسد
این انتقاد و حرف و تقاضا چه حاجت است؟
چون این همه دویدن ما بینتیجه است
دیگر به کفش آهنی و پا چه حاجت است؟
باید به سَبکِ موش، به سوراخ لانه کرد
با این کرایه خانه، دگر جا چه حاجت است؟
مجنون که لَنگ خرج عروسی و خانه است
او را به ناز و غمزهی لیلا چه حاجت است؟
از حرفهای بیعمل و وعده، کر شدیم
ما را به طوطیانِ شکرخا چه حاجت است؟...
بگو بخند با حافظ، دکتر بهرهور، ص ۷۴.
#شعر_طنز
شعر طنزی از مرتضی فرجیان😂😂😂
از گرانی
از گرانی ، آدمی خُل میشود
سفت هم باشد اگر ، شُل میشود
از گرانی میپرد از کلّه هوش
از گرانی میشود هر گربه، موش
از گرانی چاق ، لاغر میشود
اسب سرکش ، عینهو خر میشود
از گرانی کلّه گردد منگِ منگ
کلّه گردد منگ ، پاها لنگِ لنگ
از گرانی جیب خالی میشود
قامت آدم هلالی میشود
از گرانی پیر آدم در مییاد
چشم آدم میشود خیلی گشاد
از گرانی خنده ، گریه میشود
آمپر آمپر برق ، از سر میپرد
از گرانی کارمند کمحقوق
میکند هی ناله و هی نق و نوق
از گرانی آدمی گردد گدا
میرود آن گه سوی دارِ فنا
شکرپاش ۱ ، ص ۷۶ و ۷۷.
#شعر_طنز
#گرانی
شعر طنزی از سعید طلایی😂😂
بهبه، چه نمازی!
فکرم همه جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجّادهی زردوز که محراب دعا نیست
گفتند: سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشهی سیّال من ای دوست، کجا نیست؟
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست
از کمّیت کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذرّه فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعت من، حائز عنوان جهانیست
این سجدهی سَهو است و یا رکعت آخر؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست...
بیدغدغه یک سجدهی راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند، دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهرهی بانکی است، ربا نیست!
از بس که پیِ نیم وجب نان حلالیم
در سجدهی ما رونق اگر هست، صفا نیست
بهبه، چه نمازی است! همین است که گویند:
راه شعرا، دور ز راه عرفا نیست!
شکرپاش ۲، ص ۶۰ و ۶۱.
#شعر_طنز
شعر طنزی از محمدرضا ستوده😂😂
شاعران
دنیا چرا با شاعران کاری ندارد؟
قصد رفاقت یا سرِ یاری ندارد؟
آثار سعدی، پشت او همچون تریلی
ماشین ولو، یک وانت باری ندارد
دار و ندار شاعری را چون بگردی
مال و منالی جز بدهکاری ندارد
از بس که وضع مالی شاعر خراب است
در زنده بودن، هیچ اصراری ندارد
فردا اگر از شاعران، فردی بمیرد
ختمی اگر باشد، یقین قاری ندارد
وجهی اگر دستی تو میخواهی بگیری
شاعر اگر باشد، نگو داری؟ ... ندارد
در انتهای آرزوهای بزرگش
چیزی به غیر از مرغ سوخاری ندارد
شاعر یقیناً بعد یک مدت بگندد
چون او حساب بانکی جاری ندارد
با وزن شعرش دائماً در جنگ و دعوا
اما دگر قصد کتککاری ندارد
انسان اگر شاعر شود، تا آخر عمر
در چهرهاش، از خنده آثاری ندارد
پروردگارش چون به او گوید بمیرد
او نیتی جز قصد همکاری ندارد
شکرپاش ۲،مجموعهی شعر طنز مطبوعاتی، ص ۴۶ و ۴۷.
#شعر_طنز
فرض محال😂😂😂
از علی بام رفیع
دستی که بر این گردن بشکسته وبال است
دستی است که بیماری او، ضعف ریال است
یک عمر پیِ نان و خورش، مُفت دویدیم
گر فرض کنی سیر شدم، فرض محال است
از بس که دویدم کف کفشم شده سوراخ
بنشستن در بنز، مرا خواب و خیال است
گر قسمت همسایهی من، سیب و گلابی است
سهم منِ بیچاره، فقط چوب بلال است
بیپولم و مستأجر و بیکار و بدهکار
خوشبختیام امروز، به سرحدّ کمال است
با سیلی جانانه کنم صورت خود سرخ
تا خلق بگویند که یارو سرِحال است
سی سال دویدیم و به جایی نرسیدیم
این بهرهی خوشخدمتی و کار حلال است
طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، ص ۱۱۳.
#شعر_طنز
#کار_حلال
بازار😂😂
از محمد معتمد
هرگز تو مرو به سوی بازار، ای دوست
بیهوده دل خویش میازار، ای دوست
گر همره تو نیست دو گونی پر پول
بازار ز روی توست بیزار، ای دوست
طنز ۱۴۰۰، معتمد، ص ۴۹.
#شعر_طنز
سخنان پدر دختر به خواستگار😂😂
از دکتر عباس احمدی
گر تو خواهی دخترم را ای جوان
بگذری باید تو از این هفت خوان
خوان اول، مدرک لیسانس توست
لاتَطَوَّلتَ که تنها شانس توست
خوان دوم، کارت پایان خدمت است
زود اجرا کن که این یک سنت است
خوان سوم، در ره آمال تو
هست یک ماشین و ترجیحاً پژو
خوان چارم، ای جوانِ تابدار
کار و باری چرب و نان و آبدار
خوان پنجم، در وصال این عروس
خانه و ویلایی اندر کندلوس
ای جوانک، خوان شیشم مهریهست
مهریه، در حکم خون و ارثیهست
خوان هفتم هم که اصل زندگی است
سربهزیری و اطاعت، بندگی است...
سرنوشت خواستگار
دیدم اینهایی که گفت این خوشدهان!
رستم دستان نیارد تاب آن
در گلویم بسته شد راه نفس
تار شد چشمان و غش کردم سپس
چون گشودم چشم، بنده مثل ماست
داد کردم: من کیام؟ این جا کجاست؟
تخت آمالم ولی بر باد بود
رُک بگم، آن جا امینآباد بود
ای برادر، این چنین من خُل شدم
عشق از کف رفت و من مُنگُل شدم...
قهوهی قندپهلو، گزیدهی شعر طنز امروز، گردآورنده امید مهدینژاد، ص ۳۷و ۳۸.
#شعر_طنز
هدایت شده از شاعرانه
طنز انتخاباتی دوره ی چهاردهم ریاست جمهوری...
🌸🌺🌟💫💐🌺🌸
چک برگشتی ام کرده حساب بانک را مسدود
ریالی نیست دیگر در حساب خالی ام موجود
برای من که تعطیل است کل کاسبی هایم
چه فرقی می کند <باقر>شود پیروز یا<مسعود>
اگرچه ارتباطی نیست با ایشان ولی حتمن
شوم از ازدحام رای در صندوق ها خشنود
به عشق مملکت هر بار می آیم مصمم تر
چرا که هست من را اعتلای این وطن مقصود
هواداران نامزدها خوشند از قول نامزدها
چنان که بُرد برخی را به اوج کهکشان <محمود>
چنان که شد سبیل عدّه ای چرب از <حسن> وقتی
که برجام بلا یک آفت سنگین و ممتد بود
نخند از من که دست من ز لطف این و آن خالیست
علیرغم وفاداری ، از این و آن ندیدم سود
نه پُستی، نه مقامی، نه پرستیژی ، نه ماوایی
گرانی بیشتر آمد شدم از این و آن مطرود
خدا رحمت کند هردم رجایی و رئیسی را
عروج سختشان غم را به درد سخت ما افزود
هم از چپ فاجعه دیدند هم از راست چندین بار
جفا دیدند و کوچیدند از این خاک ِ فسق آلود
رها کن باند بازی را، کسی را برگزین کز وی
خدا از کارها راضی، وطن از حجمه ها آسود
کسی از لافهای باند چپ یا راست خوشدل نیست
خوشا بر آنکه بیرون زد از این باند و جناحی زود
خوشا بر آنکه وقتی رای آورد و به پاستور رفت
به میدان عمل هرگز نگردد فاسد و مردود
#محمدجعفر_زارع_خوشدل #انتخابات #شعر #شعر_طنز
📜 @sheraneh_eitaa