بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان یادداشت: #بادکنک_سخنگو
🔻سوار تاکسی شدم. اولین نفری بودم که عقب نشستم. متوجه شدم که دو خانوم و یک دختر بچه ای کوچک هم میخواهند عقب بنشینند.
🔻 دیدم اول این دختر کوچولوی 3 یا 4ساله اومد داخل. خیلی خوشحال بود. چون دستش یه بادکنکی بود که فکر میکنم از قد خودش بزرگتر بود.
🔻حالا تصور کنید فضای تاکسی و سایز اون بادکنک رو. احسنت! چیزی نگذشت که بادکنک به گوشه ای بگرفت و هوایش همی خارج گشت. لازم به ذکر هست این امر به دست مادر محترمه صورت گرفت.
🔻واکنش بعدی هم جیغ و گریه های دخترونه ای بود که بلند شد و میگفت : «مامان بد... بادکنکم رو سوراخ کردی... دوسش داشتم».
🔻 مادرش در کمال آرامش، سعی میکرد آرامش کنه و میگفت چیزی نیست... یکی دیگه...
🔰دیدم انگار این اتفاق میخواد چیزهایی رو بهم بگه.
🗣 تو اندازه ی همون چیزهایی هستی که دوستشون داری. درست مثل یه بچه که دنیاش قد بادکنکش هست!
🗣 ببین رفتن و از دست دادن چیا تو زندگی ات جیغت رو در میاره، بدون همون قدریا، بیخود خودت رو گول نزن!
🗣 هرچی بزرگتر میشیم بادکنک مون هم بزرگتر میشه، اینقدر بزرگ میشه تا میشه قد کل کره ی زمین!
🗣 اگه همه عالم بشه بادکنک تو دست تو ، بازم نمی ارزه تو خرجش بشی، آخه اون در مقایسه با تو خیلی خیلی خیلی کمه!
🗣گاهی خدا این بادکنک های زندگی مارو میترکونه تا یکم به خودمون بیاییم و حرکتی کنیم، اما ما به جاش فقط ناراحت میشیم و غر میزنیم.
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 @zeekra
🆔 http://zeekra.blog.ir/