آخدا امشب هر چی قرار بریزی تو جیب بچهخوشگلای برگزیدت!
برا ما هم همونا اره لطفا ❤️
خدایا از کرامت شما که کم نمیشه... کرامت شما بیانتهاست...
به جوونها یه مسکنی که محل رفت و آمد فرشتههاست عطا فرما🤲🏻
#پارت611
💕اوج نفرت💕
_نگار گریت از دلتنگی یا نگرانی؟
نفس سنگینی کشیدم
_هر دو
_خواهش میکنم نگران نباش. بهت قول میدم که برسیم تهران شرایط رو فقط برای تو فراهم میکنم. کم تر از دو ماه دیگه علیرضا میاد ولی اگه احساس دلتنگی کنی قول میدم بیارمت شیراز ببینیش.
حرف هاش دلگرمی قشنگی بود سر چرخوندم و نگاهش کردم
_قول میدی؟
_اره عزیزم.به جان خودت اگه همین الان هم بگی برت میگردونم.
اشکم رو پاک کردم و با لبخند غمگینی بهش خیره شدم.
_نگار میخوام یه اعتراف بکنم. از روزی که فهمیدم دوستت دارم. بغضت دنیام رو بهم ریخت. اینو میگم که کمتر بغض کنی چون با گریت فقط چشم های خودت قرمز نمیشن. قلب منم آتیش میگیره. فکر نکنی دارم سو استفاده نمیکنم که هوای قلبم رو داشته باشی فقط میخوام بدونی حضورت کنارم بهترین درمان برای قلب خستم. قلب من قبل بیماری از خستگی رنج میبره. من چهار ساله از کابوس هایی که میبینم یه خواب اروم ندارم. گاهی میترسیدم از خوابیدن. انقدر خواب بد دیدم که آرزو میکردم دیگه هیچ وقت خوابم نره. تو پایان کابوس های منی.
سر چرخوند و عاشقانه نگاهم کرد
_ من حواسم بهت هست فرشته ی نجات.
ترک غم رو از روی لبخندم حس کردم. این بار اشک ریختم ولی از خوشحالی حرف های دلگرم کننده احمدرضا.
_ممنون بابت این همه حرف های قشنگ
لبخند ریزی گوشه ی لب هاش نشست.
_یعنی تو همه شرایط دلبری کردن رو بلدی. خانم یه رحمی بکن پشت فرمونم.
با چشم های گرد نگاهش کردم
_من کی دلبری کردم
ابرو هاش رو بالا داد
_همین الان که چشم هات دو اونجوری کردی.
اخم نمایشی کرد تن صداش رو عوض کرد
_دیگه نبینم چشم هات رو تو خیابون اینجورب کنی ها، ضعیفه.
خنده ی صداداری کردم
_صدای خندت رو هیچ کس نباس بشنوه بانو
_چی شد از ضعیفه به بانو ارتقا پیدا کردم؟
دیگه وقتی دل من رو دستت میگیری با هر نگاه عاشق ترم میکنی کم کم باید منتظر کلمه ی سرورم هم باشی.
با خنده نگاهم رو ازش برداشتم کمی به سقف دادم و به روبرو خیره شدم.
_یه وقت تو از این حرف ها نزنی ها! شاید پرو شم
_چرا پرو ؟
_من میگم خوشت میاد فقط میخندی بعد ساکت میشی طبیعیش اینه که تو هم بگی. هر چند تو زیاد طبیعی نیستی انتظارم بیجا بود. ببخشید.
متعجب نگاهم رو بهش دادم.
_یعنی چی طبیعی نیستم.
نمایشی سرش رو خاروند و نیم نگاهی بهم انداخت
_خب هستی خوبه
بعد هم با صدای بلند خندید اروم مشتی به بازوش زدم
_خیلی بیشعوری
بازوش رو کمی ماساژ داد و چهره ی درد رو به خودش گرفت رو به آسمون گفت
_خدا اخه این چه دنیاییه من تعریفش رو میکنم این من رو میزنه.
از اینکه کنارشم خوشحالم. خیلی راحت تونست من رو از اون فضای غمگین بیرون بیاره. نگاهی به دستش که روی دنده ماشین بود انداختم و دستم رو روی دستش گذاشتم. لبخند رضایت بخشی روی لب هاش نشست. انگشت سبابش رو از زیر دستم بیرون اورد دور انگشت سبابه ی من قفل کرد و به رانندگی ادامه داد.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕