eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روز این دل‌ها، همانند بدن‌ها خسته می‌شود، برای نشاط آن، به سخنان حکیمانه روی آورید. اقتباسی از حکمت ۱۹۷ نهج البلاغه @zeinabion98
😯 😯 متن سوال: به چه کسی کثیرالشک می گویند؟ چه زمانی از کثیرالشک بودن خارج می شود؟    💟امام خمینی (رحمة الله علیه)) اگر کسی در یک نماز سه مرتبه شک کند یا در سه نماز پشت سر هم مثلا در نماز صبح، ظهر و عصر شک کند، کثیرالشک است و تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند. تحریرالوسیله، ج1، ص207، م1 🔅🔅🔅🔅 ✴️آیت الله بهجت (رحمة الله علیه)) اگر کسی در یک نماز سه مرتبه شک کند یا در سه نماز پشت سر هم مثلا در نماز صبح، ظهر و عصر شک کند، کثیرالشک است و تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند. توضیح المسائل، ص192، ک973 و 976 🔅🔅🔅🔅 🅾آیت الله خامنه ای (دام ظله العالی)) اگر کسی در یک نماز سه مرتبه شک کند یا در سه نماز پشت سر هم شک کند (برای مثال در نماز صبح، ظهر و عصر) کثیرالشک است. کثیرالشک تا وقتی یقین نکند به حالت عادی (حال عمومی مردم) برگشته، نباید به شک خود اعتنا کند. آموزش مصور احکام، احکام عبادات، ص289 و 290 🔅🔅🔅🔅 ✅آیت الله سیستانی (دام ظله العالی)) چنانچه کسی در یک نماز سه بار شک کند یا در سه نماز پشت سر هم در هر نماز یک بار شک کند، این مقدار برای کثیرالشک شدن کافی نیست مگر اینکه این امر به اندازه ای ادامه پیدا کند و شک تکرار شود که عرف او را کثیرالشک محسوب نمایند. تا وقتی یقین یا اطمینان نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند. توضیح المسائل جامع، ج1، م1449 و 145 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸حکم خواندن زیارت عاشورا در زمان حیض 🌸 📥پرسش کاربر در گروه: سلام آيا در زمان عادت ماهيانه خواندن زيارت عاشورا و انجام سجده آن اشكال دارد؟ 📤پاسخ: از نظر همه مراجع خواندن زیارت عاشورا و انجام سجده آن اشكالی ندارد.‌ آن چیزی که در زمان حیض حرام است، از نظر برخی مراجع عظام خواندن آیاتی است که سجده واجب دارند و از نظر برخی دیگر خواندن سوره هایی است که در آن سجده واجب وجود دارد. نکته:👌 فقط در چهار سوره نجم ، سجده، فصلت و علق سجده واجب وجود دارد. در بقیه سوره ها که سجده مستحبی است و همچنین زیارت عاشورا که سجده مستحبی است، خواندن آیه سجده دار یا سوره آن و خواندن زیارت عاشورا و انجام سجده هیچ اشکالی ندارد. 📚 منبع: توضيح المسائل مراجع، م 355 و 450. @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت بیست و پنجم مرد راننده، سر و صورتش خاکی بود. به نظر می‌آمد قیافه‌اش درهم و دمغ است. وقتی قیافه‌اش را دیدم، نفس در سینه‌ام حبس شد. جلو دویدم و سلام و علیک کردم. مرد فقط سری تکان داد. دایی دیگرم حشمت جلو آمد و گفت: «بگو چه شده، مرد؟ تو بی‌خود این‌ طرف‌ها نیامده‌ای؟ بگو زودتر و خلاصمان کن.» راننده آمبولانس با ناراحتی گفت: «خبر بدی دارم!» وقتی این را شنیدم، پاهایم سست شد. همه با دلهره به راننده نگاه می‌کردیم. راننده ادامه داد: «شنیدم یک عده از شما رفته بودند دنبال جوان‌های ده...» مرد سکوت کرد. دایی‌حشمتم تندی گفت: «ها، رفته بودند. همه منتظرشان هستیم، ولی هنوز خبری ازشان نرسیده.» مرد چشم دوخت توی تخم چشم‌های دایی‌حشمت و این بار آرام‌تر از قبل ادامه داد: «همۀ آن‌ها که رفته بودند... به ماشینشان که به طرف خسروی می‌رفته، بمب خورده و همگی توی ماشین شهید شده‌اند.» هنوز حرفش تمام نشده بود که شیون و واویلا برپا شد. دنیا دور سرم چرخید. مردم حالشان از من هم بدتر بود. خاک ده به آسمان بلند شد. هر کس مشتی خاک برداشته بود و به سر می‌ریخت. زن‌ها با صدای بلند فریاد می‌زدند: «هی وا... هی وا...» مردها دست‌هاشان را جلوی صورت‌ها گرفته بودند و یکی‌یکی روی زمین می‌نشستند. زن‌ها روبه‌روی هم ایستاد بودیم و توی صورتمان می‌زدیم و شیون می‌کردیم: «هی وا... هی وا...» هشت نفر از ده ما رفته بودند و حالا توی آن تنگ غروب، شیون بود و واویلا. شیونی به راه افتاد که سابقه نداشت. مردها و زن‌ها صورت‌هاشان را می‌خراشیدند. موها را می‌کندند و دور‌ دست‌ها حلقه می‌کردند. از صورت همۀ زن‌ها خون به راه افتاده بود. صورت بچه‌ها هم خیس اشک بود. تمام مردم روستا، کنار چشمه، مثل ابر بهار گریه می‌کردند. شانه‌های پدرم را گرفتم و کنار دیوار خانه نشاندم. دست‌های مادرم را گرفتم و گفتم: «مادر به قربانت... مادر به فدای قلب مجروحت... خالوی عزیزم...» صورتم را چنگ می‌انداختم. به سینه می‌کوبیدم و حسین حسین می‌گفتم. انگار شب عاشورا بود. مردهای روستا کم‌کم به خود آمدند و بلند شدند. کدخدا رو به بقیه کرد و گفت: «باید برویم و جنازه‌هاشان را بیاوریم.» کدخدا اسمش مشهدی الهی مرجانی بود. مردم روستا خیلی قبولش داشتند. از صبح تا شب صدای قرآن خواندنش از خانه بلند بود. همیشه سعی می‌کرد با وضو باشد. برادرش هم بین مردهایی بود که رفته بودند. یکی از مردهای ده گفت: «هر کس برود، کشته می‌شود...» هنوز حرف از دهانش خارج نشده بود که دایی‌ام حشمت، با ناراحتی بر سرش فریاد کشید: «اگر همه‌مان را هم بکشند، باید جنازه‌هاشان را برگردانیم.» عده‌ای از عزیزانمان توی جبهه بودند و ما از آن‌ها بی‌خبر بودیم. عده‌ای از پاره‌های تنمان کشته شده بودند و قرار بود عدۀ دیگری بروند تا جنازه‌هاشان را بیاورند. خدایا، این چه مصیبتی بود که گرفتارش شده بودیم. روستای ما یک‌باره داغدار شده بود. انگار دشمن آمده بود تا فقط آوه‌زین و گورسفید را نابود کند. خواب به چشم کسی نمی‌آمد. شب، مردم ده جمع شده بودند کنار هم. هیچ ‌کس آن شب غذا نخورد. همه در رفت و آمد بودند. وسیلۀ زیادی نبود. فقط گاهی ماشین‌های عبوری بودند، یا تراکتور. مردم نمی‌دانستند باید چه ‌کار کنند. مردها دوباره شور گرفتند. گروه اول که رفته بودند بجنگند، گروه دوم که همه کشته شده بودند و حالا گروه سوم هم می‌خواست برود. بعضی از مردها می‌گفتند: «تا حالا جنازه‌ها دست دشمن افتاده، چون دشمن پیشروی کرده، چطور می‌شود جنازه‌ها را آورد؟ بگذاریم شاید نیروهای خودی، جنازه‌ها را آوردند.» اما دایی‌ام حشمت و چند نفر دیگر می‌گفتند باید برویم دنبال جنازه‌ها، یا مثل آن‌ها می‌میریم یا با جنا‌زۀ آن‌ها برمی‌گردیم. دایی‌ام می‌گفت: «می‌روم و جنازه‌ها را می‌آورم. برای ما ننگ است جنازۀ عزیزانمان روی زمین بماند و دشمن به ما بخندد. برای ما بد است. خواب شب، خجالتی روز است.» حرف‌های کدخدا و دایی‌حشمت اثر خودش را کرد. چند مرد، با یک تراکتور راه افتادند. پشت سرشان، صدای صلوات و دعای مردم توی دل شب بلند شد. دل داغدارمان دوباره منتظر شد. همۀ مردم، کنار خانه‌ها به انتظار نشستند. همه جا تاریک بود. یک مدت سروصدای بچه‌ها بلند بود، اما کم‌کم صدای آن‌ها هم خوابید. بچه‌ها همان‌جا روی زمین و کنار دیوارها به خواب رفتند. در میان سکوت، باز هم گاه‌گاهی، صدای روله روله و شیون و واویلا بلند می‌شد و انگار مردم دوباره یادشان افتاده باشد که چه بلایی سرشان آمده، همه شروع به شیون و زاری می‌کردند. @zeinabion98
بَـعـد روضـه، عـجـيـب مي چَسبَـد دو سـه تـا حَبّـه قـنـد و چـاي حسـيـن تـا مُـحَـرم مـرا نـگـه داريـد دل مـن لـك زده بـراي حسـيـن... ✨ شبت حسینی بانو🌙 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤 🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا