صاحب عزاے ماتم کربوبلا بيا
تنها اميدخلق جهان يابن فاطمه
بيش از هزارسال تو خون گريه ڪردهاے
اے خـون جـگر ز قامـت زينـب بيـا بيـا
اللهم عجل لوليک الفرج
بحق سيدتنا الزينب علیها السلام
ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🏴
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج_و
#الهی_عظم_البلاء
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بَـعـد روضـه، عـجـيـب مي چَسبَـد
دو سـه تـا حَبّـه
قـنـد و چـاي حسـيـن💔
تلخیِ روزگار امانم نمیدهد ؛
خوبم! ولی به مرحمت #چای روضهات
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🖤@zeinabion98🖤
امشب هشتمین شب مراسممون بود...
خدایا شـــــکرت🤲
نفس کشیدیم در محرمـت😭
💔💔💔💔
ثواب این عزاداریها رو تقدیم میکنیم به:
امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش خصوصا باب الحوائج حضرت ابالفضل العباس علیه السلام و روح پرفتوح امام خمینی ره و شهدای اسلام خصوصا شهید منزوی و شهید امینی
التماس دعا داریم ازشما بزرگواران
در این شبها مارو هم مخاطب دعاهاتون
قرار بدین..
@zeinabion98
#فرنگیس
قسمت سیام
فصل پنجم
شب آرامآرام از راه میرسید. همه کنار هم، پشت صخرهها کز کرده بودیم. کسی نای حرف زدن نداشت. نمیدانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. علیمردان، داییام، پدرم و تعدادی از مردها هنوز با ما بودند. آنها هم آرام و قرار نداشتند. میخواستند برگردند ده. عدهای از زنها نگذاشتند. با یک دنیا ترس میگفتند: «اقلکم شما بمانید. ما اینجا تنها هستیم. اگر یکهو عراقیها تا اینجا جلو بیایند، دستتنها چه کنیم؟»
در دل شب، صدای زنجیر تانکها و انفجار توپ و خمپاره لحظهای قطع نمیشد. از سمت گیلانغرب هم نیروهای خودمان به طرف گورسفید توپ و بمب پرتاب میکردند. آوهزین و گورسفید، شده بود خط مقدم جبهه!
توی تاریکی شب، بچهها وحشتزده به آتش گلولهها نگاه میکردند و میلرزیدند. زنهای روستا، کمکم یک جا جمع شدیم. کنار هم نشسته بودیم که یکی از زنها گریهکنان گفت: «این چه بلایی بود سرمان آمد؟ چه گناهی کردهایم که باید تقاصش را پس بدهیم؟»
با ناراحتی برگشتم طرفش و گفتم: «این حرفها چیه؟ مگر قرار است گناهی کرده باشیم؟ یک خدانشناس به ما حمله کرده. جنگ است، جنگ. باید مقاومت کنیم تا پیروز بشویم.»
زن، با دستمال روی سرش، اشکهایش را پاک کرد و گفت: «با دست خالی؟ با این همه توپ و تانک که دارند، کی میتوانیم جلوشان را بگیریم؟»
به زنها که نگاه کردم، دیدم همهشان ناامید و ناراحتاند. آخر شب، مردها طاقتشان تمام شد. بلند شدند و گفتند: «ما میرویم!»
زنها هول کردند. چند تاشان داد و بیداد کردند و گفتند «نروید؛ شما بروید، ما چه کار کنیم؟»
مردها تصمیمشان را گرفته بودند. فقط پیرمردها ماندند و بقیه راه افتادند. وقت رفتن، داییاحمد دست روی شانهام گذاشت و گفت: «فرنگیس، تو غیرت مردها را داری. حواست به بقیه باشد.»
دلم لرزید. داییاحمد و علیمردان و بقیه، خداحافظی مختصری کردند و با هم رفتند پایین.
تا نزدیک صبح، چشم روی چشم نگذاشتیم. نزدیک صبح، دیدم که تانکها و سربازها رو به گورسفید برمیگردند. همهاش از خودمان میپرسیدیم چه شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ خبری هم از نیروهای خودمان نبود. مدتی که گذشت، داییحشمت را دیدم که از تپههای سمت گیلانغرب بالا میآید. وقتی رسید، در حالی که نفسنفس میزد، دستش را به زانویش گرفت و تفنگش را زمین گذاشت. همه دورش جمع شدیم و منتظر بودیم کلامی بگوید. داییحشمت وقتی قیافههای منتظر ما را دید، خندید و گفت: «مردم جلوی ارتش عراق را گرفتند و نگذاشتند وارد گیلانغرب بشوند. اِهکی، عراق گفته بود میخواهد بیست روزه برسد تهران. ندانسته بودند با کی طرف هستند! مگر ما مرده باشیم. فعلاً که توی گورسفید فلج شدهاند.»
یکی با تعجب پرسید: «چطور؟ چطوری عراقیها را عقب زدند؟»
دایی با حوصلۀ تمام نشست روی یک تختهسنگ و انگار که بخواهد حرفش را تمام و کمال بفهمیم، کمی طول داد و بعد گفت: «با ماشته و دستمال!»
همه به هم نگاه کردیم. با تعجب پرسیدم: «با ماشته؟!»
اصرار کردیم تعریف کند که چه شده. گفت: «جاتان خالی. مردم گیلانغرب، زن و مرد کنار رودخانه گورسفید جمع شدند و عراقیها را زنها با روسریهاشان عقب راندند.»
با تعجب پرسیدم: «با روسری؟! چطور میشود؟»
دایی پایش را روی پایش گذاشت و ادامه داد: «اول گونیهایی را که داشتند، پر از خاک کردند و جلوی رودخانه گذاشتند. بعد زنها رفتند و از خانههاشان، هر چی روسری داشتند، آوردند و پر از خاک کردند و جلوی آب رودخانه گذاشتند. به خاطر روسریهای پر از خاک، مسیر رودخانه عوض شد و آب به طرف عراقیها برگشت. تمام زمینهای کشاورزی، پر شد از آب! همه جا گِل شد. تانکها و ماشینهاشان که میآمدند از زمینهای کشاورزی رد شوند، در گل میماندند.
#ادامه_دارد
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@zeinabion98