🌷راه های استجابت دعا از دیدگاه امام صادق(ع)🌷
🌴شخصی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: دو آیه در قرآن است که تأویل و معنای آن را نمی دانم. یکی[ از آنها ] «ادعونی استجب لکم» است، که ما هر چه دعا می کنیم، اجابت نمی شود.
✅حضرت فرمود: «من سر عدم اجابت دعایتان را به شما می گویم. اگر تو خدا را در آن چه دستور فرموده اطاعت کنی و آن گاه او را بخوانی، دعایت را اجابت می کند، ولی تو با (دستورهای) او مخالفت کرده، نافرمانی اش می کنی. او نیز اجابت نمی کند. با این حال، اگر خدا را از راهش بخوانی - اگر چه گناهکار باشی - خدا دعایت را مستجاب می کند».
☘آن شخص پرسید: راه دعا چیست؟ فرمود:
«نماز که خواندی، ابتدا تمجید کرده، او را به بزرگی می ستایی و به هر نحو که می توانی، حمد و ستایش می کنی، سپس بر پیامبر(ص) و آلش درود می فرستی و به تبلیغ رسالتش گواهی می دهی، و بر ائمه هدی سلام می دهی، آن گاه نعمت های خدا را بر خود می شماری و او را به خاطر آن ها ستایش و شکر می کنی. بعد به گناهان خود یکایک اعتراف می کنی و هر کدام را که به یادداری، اقرار می نمایی. هر کدام را به خاطر نداری، به طور سربسته به زبان می آوری و از همه گناهان به درگاه خدا توبه می کنی و تصمیم می گیری که دیگر گناه نکنی و از روی پشیمانی و صدق نیت و خلوص، و در بیم و امید از آنهااستغفار و طلب آمرزش می کنی
🌱سپس می گویی: "اللهم انی أعتذر الیک من ذنوبی و استغفرک و أتوب الیک فأعنی علی طاعتک و وفّقنی لما اوجبت علی من کل ما یرضیک فانی لم أر أحداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک، فأنعم علی بنعمة أنال به رضوانک و الجنةَ".
🌾بعد از رعایت این مراتب، حاجت خود را بخواه، که امیدوارم خدا ناامیدت نکند و حاجتت را برآورد».
📚فلاح السائل، ص ۳۸ و ۳۹.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_تصویری
❌التماس دعا فقط در مادیات باشد یا...❓
🌷آیت الله مرتضی تهرانی(ره)
✅بسیار عالی از دست ندید💯
♻️♻️♻️♻️♻️
@zeinabion98
حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) میفرمایند:
«فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک؛
همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.»
طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۲۱۸
@zeinabion98
💞یکی از کارهای مهمی که باید در طول زندگی مشترک انجام دهیم:
💞مطالعه و یادآوری نکات همسرداری از نظر اسلام است.
💞اسلام دو نوع توصیه به همسران دارد:
1. حقوق و وظایف واجب همسران نسبت به یکدیگر
اینگونه توصیه ها چهارچوب زندگی زناشویی به حساب می آیند.
2. رعایت اخلاق در زندگی و مستحبات همسرداری
اینگونه توصیه ها برای محکم تر و شیرین تر شدن زندگی می باشد.
💞💞💞💞💞💞
@zeinabion98
🌸معرفی یک مقاله برای مطالعه:
همسرداري نمونه در اسلام
http://nahad.nit.ac.ir/fa/index.php/2015-10-18-06-36-28/2015-10-18-06-42-20/30-2015-10-19-04-56-33
این مقاله به طور خلاصه وظایف همسران را نسبت به یکدیگر از نظر اسلام بیان می کند.
💞@zeinabion98💞
#فرنگیس
قسمت چهل و ششم
یک روز نگاه کردم و دیدم قطرهای نفت نداریم. سوز سردی میآمد. توی کوه، سرما تن را میسوزاند. با خودم فکر کردم چه کار کنم. نمیخواستم از کسی هم نفت قرض بگیرم. نفت برای همه مهم بود و در آن سرما حکم کیمیا را داشت. رفتم سمت کوه. پارچهای دور دستم پیچیدم و بنا کردم به کندن چیلی. صبح بود و هوا سرد. علیمردان را فرستادم تا منقلی از روستای نزدیک بخرد. تا برگشت، چیلیها را دسته کردم. چوبها را آتش زدم و زغال که شدند، آنها را ریختم توی منقل و بردم توی چادر گذاشتم. چادر گرمِ گرم شد. کمی که چادر دم گرفت، علیمردان گفت: «حالا چه کار کنیم؟ گازِ زغال، ما را میگیرد.»
خندیدم و گفتم: «برای آن هم فکری دارم!»
کمی نمک روی آتش ریختم تا گاز ما را نگیرد. علیمردان که این وضع محقرانه آزارش میداد، با ناراحتی و خجالت گفت: «فرنگیس، ببخش!»
بلند شدم و گفتم: «این چه حرفی است که میزنی؟ اینجا که خانۀ خودمان نیست. باید خودمان چاره کنیم. ما آوارهایم.»
خیلی تلخ بود، اما باید تحمل میکردیم.
رفتم بیرون و جلوی در چادر نشستم. توی سرما، دستهایم را بغل کردم و به رود دولابی که تا ته دره میرفت، نگاه کردم. بارها از دولابی رد شده بودم، اما فکر نمیکردم یک روز دولابی خانهام شود. رودخانه از بالا مثل ماری بود که میخزید و میفت. همان هم برای مردم نعمت بود. هم از آبش میخوردیم، هم وسایلمان را توی آب میشستیم و هم در آن حمام میکردیم.
این طرف و آن طرف رودخانه، کوه و تپه بود. همه جا پر بود از چادر آوارهها. مردم از صبح تا شب کنار هم مینشستند و حرف میزدند و رفت و آمد ماشینها را تماشا میکردند. هر وقت رفت و آمدها بیشتر میشد، میدانستیم که نیروهای خودی دارند حمله میکنند. و ما از روی همان کوهها برایشان دعا میکردیم.
بیشتر وقتها به فکر خانوادهام بودم که رفته بودند به روستایی نزدیک ماهیدشت. دلم برایشان تنگ شده بود و خبری از آنها نداشتم. دائم فکر میکردم جمعه و لیلا و ستار و جبار و سیما چه میکنند؟ آن دو برادرم رحیم و ابراهیم که در جبهه بودند، چه میکردند؟ از همهشان بیخبر بودم.
یک شب که توی چادر نشسته بودیم، صدای فریاد زنی بلند شد. جماعت از چادرها زدند بیرون. زنی که توی چادرِ نزدیک ما بود، جیغ میکشید و میگفت: «عقرب... عقرب.»
دویدم رفتم ببینم چه خبر است. عقرب توی پتوهای زن بیچاره رفته بود و زن دنبال عقرب میگشت و فریاد میکشید. کمک کردیم و عقرب را با تکه سنگی کشتیم.
در آنجا، عقرب و مار و مارمولکهایی که ما به آنها کولنجی میگفتیم، مردم را میگزیدند. مار و عقرب فراوان بود. هر شب عقربها چند نفر را نیش میزدند. تمام کوه، پر بود از لانۀ عقربها. یک روز از حرصم آفتابهای دست گرفتم و اطراف چادرها گشتم. لانۀ عقربها و مارها را میشناختم. از وقتی بچه بودم، یاد گرفته بودم که از آب بدشان میآید. توی لانۀ عقربها آب ریختم. عقربها یکییکی از زیر خاک بیرون میآمدند. با پا و سنگ عقربها را کشتم. هر کدام از این عقربهای سیاه، میتوانستند بچۀ بیگناهی را بکشند. پس از آن، کار خاصی نداشتم، به جز اینکه هر روز تا آنجا که میتوانم، عقرب بکشم.
یواشیواش هواپیماها هم از بالا به جانمان افتادند. جایمان را پیدا کرده بودند و روزی نبود که به ما سری نزنند. میآمدند و صدای وحشتناکی میدادند که بعدها از رزمندگان شنیدیم به آن دیوار صوتی شکستن میگویند. وقتی دیوار صوتی را میشکستند، تمام کوه پر از صدا میشد. کوه صدای هواپیماها را چند برابر میکرد. حاضر بودیم بمباران شویم و این همه صدا توی گوش بچههامان نپیچد.
هواپیماها از بالا بمباران میکردند و حیوانات وحشتناک هم از روی زمین امانمان را بریده بودند. زمستان و برف، با هم از راه رسیدند. مجبور بودیم در دولابی بمانیم. سرما تا مغز استخوانمان را میسوزاند. چراغهای علاءالدین نمیتوانستند چادر را گرم کنند. از سرما میلرزیدیم و دست و پامان سرخ میشد. توی آن سرما، حیوانات وحشی هم به ما نزدیک میشدند. هر خانوادهای با خودش تفنگ داشت تا اگر گرگ یا حیوان درندهای به طرفشان آمد، بتوانند دفاع کنند.
@zeinabion98