قهرمان پشتش را به من و شوهرم کرد و گفت خدایا چه کار کنم؟ قبول نمیکرد. بعد رو برگرداند و گفت: «اگر میخواهی، بروم از سر جاده ماشینی گیر بیاورم تا برویم کرمانشاه...»
حرفش را قطع کردم و گفتم: «کاکهقهرمان، اگر نمیکشی، به خودم بگو چه کار کنم.»
وقتی دید اصرار میکنم، دیگر چیزی نگفت. سریع رفت و گاز آورد. دستهایش میلرزید. رو به علیمردان کرد و گفت: «کمی الکل بده.»
شوهرم با دلهره و ناراحتی شیشۀ الکل را آورد. همهاش به من نگاه میکرد. قهرمان گفت: «بیا بنشین توی ایوان.»
#ادامه_دارد
@zeinabion98☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
🗓 حدیث_روز
حضرت امام على عليه السلام:
اِسمَعوا النَّصيحَةَ مِمَّن أهداها إلَيكُم، و اعقِلوها على أنفُسِكُم
نصيحت را از كسى كه آن را به شما هديه مى كند بشنويد و آن را با جان و دل بپذيريد
غررالحكم حدیث2494
@zeinabion98
#داستانک:
بااشتیاق تمام منتظراومدن ماه خوب #خدا بودم.دلم برای قرائتهای دسته جمعی قرآن تنگ شده بود.قاری قرآن رامیخواندوماآرام زیرلب زمزمه میکردیم.
ماه رمضان شروع شدومن هرروز بااشتیاق بیشتردرجلسات حاضرمیشدم. روزبیست ویکم #رمضان بودوقراربودجزء۲۱ روختم کنیم.متاسفانه من بخاطرعذرشرعی نتونستم روزه بگیرم اماخودمو به محفل قرآن رسوندم.ما چند نفر دوست بودیم که کنارهم می نشستیم.اونا متوجه شدن من روزه نیستم.مریم گفت زهرا تو که عذرداری بیشتر از هفت آیه نبایدبخونی
فاطمه هم گفت امروزآیه ی سجده دارقراره خونده بشه کاش نمیومدی چون حرامه گوش بدی.
خ ناراحت شدم که من نبایدتوجلسه ی این روزا شرکت کنم؟!؟!؟!؟!
پاسخ به احکام ذکرشده درداستان🤔🤔🤔🤔🤔🤔
۱_درسته خوندن بیشتراز هفت ایه #کراهت داره ولی این به این معنی نیست که خانم حائض قرآن نخونه بلکه به این معنیه که ثوابش کمتره.
۲_درموردشنیدن یاخواندن آیات سجده داربرای کسی که #عذر_شرعی دارد:❓❓❓❓❓❓
نظرمراجع::
آيات عظام امام، بهجت، فاضل و نورى: علاوه بر خواندن آيه سجده دار، خواندن بقيه آن سوره نيز #حرام است.
آيات عظام تبريزى، خامنه اى، سيستانى، صافى و مكارم: تنها خواندن آيه سجده دار، حرام است و خواندن بقيه سوره حرام نيست.
نکته❗️❗️❗️
باوجودعذرشرعی تنها تلاوت آیه یاسوره سجده دار(بنابرنظرمرجع) حرام است اماشنیدن آن اشکالی ندارد ولی بایدبعدازشنیدن سجده ی آن راانجام بدهد.
@zeinabion98
#احکام_شرعی
❓ حکم
گـریـه غیـر
عمـدی در نمـاز بـرای
امــام حسیــن (ع) چیــست؟
✍ آیت الله خامنه ای: احتیاطواجب در
ترک گریهبر سید الشهداء(ع)میباشـد
اما سهوا نمــاز را بــاطل نمــی کنـــد.
✍ آیت الله مکارم: جایز نیسـت و گریـه
در نماز فقط بـرای خــوف از خــدا و
عشق به مقام ربوبیت پروردگار جایز
اسـت و در مــورد اعــاده نمــازهـــای
ســابق اگــرجاهــل قاصـر بــه مسالـه
بوده نمازهــای ســابق اعــاده نــدارد.
✍ آیت الله شبیـــری زنجانــی: گریــه در
مصائب اهل بیت (ع) هر چند عمــدی
باشــد نمــاز رابـاطل نمـی کنــد ولــی
احتیاط مستحب در اتمام نماز اعــاده
آن است حتی اگر گریه بیصدا باشــد.
✍ آیت الله وحیـــد: اشـکالــــی نــــدارد.
✍ آیت الله فاضل: گریه کردن اگـر بــرای
امــام حسیــن (علیه الســلام) باشـــد
اشکال ندارد و نمـاز باطل نمـی شـود.
📚 منابع:
استـفتــاء اینتــرنتی از ســایـت آیات
خامنــهای، ســـــوال: 0A7tJJn2rs
مکــــارم، ســـــوال:9510240021.
شبیـــری، شمــاره ســـــوال: 46854
دفتر وحید. فاضل، س: 9503145.
@zeinabion98
#احکام_شرعی
🤔 نماز_با_چادر_نازک!
❓ مــن در جــایی کـــه نامـحــــرم
حضور نداشت با چادر نازک در
حالی که لباس آستیـن کوتاه از
زیر آن نمایان بود، نماز خوانـده
ام و الان فهمـیـدهام کـه نبـایـد
ایــن کــار را انجــام مــی دادم؛
تکلیف نمازهایسابقم چیسـت؟
✍ امام خامنه ای: اگــر بـا اعتقــاد
بـــه صحـــت نمــازتــان بــــوده
اســـــــــت نـــمـــــــــازهـــــــای
گـذشتـــه تان صحیـح هستـنـد.
✍ آیت الله مکـــارم: چـنــانــچــــه
حجاب زيـر چـادر، کامـل باشـد
(پوشيدهبودنبدن بهجـز گـردي
صــورت و دسـت ها تـا مـچ) و
لباستنگ و چسباننباشـد نمـاز
بـا چـادر نــازک صحيــح اســت
وگــرنــه اشکــال دارد و بنـابــر
احتیاطباید آنها رااعاده نمـایـد.
✍ آیت الله سیــستانـی: نمـازهــای
سـابـق نیـازی بــه تکـرار نـدارد.
✍ آیت الله شبیـری زنجـانـی: اگــر
پـوشـانـدن بـدن در نمــاز بــا آن
چـــادر محقــق نشـــده، بــایـــد
نمازهـایـی کـه بــه ایـن صـورت
خـوانــده ایـــد را قضـــا کنیــد.
✍ آیت اللهوحید: اگـر در یـادگیـری
مسأله کوتاهـی کرده ایـد نمـازی
که به ایـن کیفیّـت خوانـده ایـد
باطل استو بایـد قضـاءنماییـد.
✍ آیت الله فاضـل: اگر چـادر نـازک
و بــدن نمــا باشـد و زیـر چــادر
لبـاس آستیـن کوتـاه بپوشیـد و
حجـم دست از زیــر چـادر پیـدا
باشد نماز باطل است، لیکن اگـر
مـــسئلـــه را نـمـــی دانستیــــد،
نمـازهــایـــیکــه تـا حـــالا بــــه
ایــن صــــورت خــوانـــدهایـــد
صحیحاسـت، از حالابـه بعـد بـا
پـوشـش کامـل نمـاز بخـوانیــد.
📚 منابع:
استفتاء اینترنتی، سـایت آیات
خامنهای، س، JYr3Srbz0Os.
مکارم، سوال، 9508100073.
سیــسـتانی، ســوال، 548438.
شبیری،س، 34913.
وحید ، س،25127.
فــاضـل، 9502388.
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلاااااام🙋🥰
برای تمیز کردن چربی و جرم های باقی مونده پشت قابلمه و ماهیتابه تون فقط احتیاج به نمک، بیکینگ پودر، و مایع ظرفشویی،دستمال کاغذی و سرکه سفید داریم😁
۱۰ دقیقه صبر کنید تا معجزه رو ببینید!
سید رضا نریمانی_۲۰۲۱_۱۱_۰۹_۱۶_۵۲_۵۹_۸۶۰.mp3
9.31M
سرود | طره ی نسیمی عشق من از قدیمی💐💐💐
#میلاد_شاه_عبدالعظیم_حسنی🌹
#سید_رضا_نریمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱#استوری💐💐
🔹 #حضرت_عبدالعظیم(ع)
📓شفاف شد محرم و ری گشت کربلا
غصه های دنیا کم یا کوچیک نمیشن تو باید بزرگ شی...!!
استاد علی صفایی
#فرنگیس
قسمت شصت و سوم
توی ایوان نشستم. لباسم را توی شکمم جمع کردم. بیاختیار از چشمهایم اشک میریخت. قهرمان گفت: «فرنگیس، نباید تکان بخوری. دستم میلرزد.»
گفتم: «نگران نباش. تکان نمیخورم.»
رو به روشنایی کرد و سرم را به طرف روشنایی چرخاند. به شوهرم گفت چراغقوه را هم طوری بگیرد که بتواند خوب ببیند. علیمردان چراغقوه را به طرف دهانم گرفت. نور چراغقوه صورتم را روشن کرد و چشمهایم را زد. چشمهایم را بستم و فشار دادم. دهانم را باز کردم و لباسم را که توی شکمم جمع کرده بودم، چنگ زدم. با خودم گفتم: «فرنگیس، تحمل کن... تحمل کن.»
تمام بدنم از عرق خیس شده بود. قهرمان، گاز را به دندانم گیر داد و کشید. احساس کردم فکم دارد میشکند. درد توی سرم پیچید و گوشم تیر کشید. دوباره فشار داد و دنیا دور سرم چرخید. همه چیز جلوی چشمم سیاه شده بود. درد یک لحظه مرا از خود بیخود کرد. فکر کردم گوشت دهانم و فکم با دندان درآمده است. خون گرم توی دهان و روی چانهام ریخت.
قهرمان، دندان را توی دستم گذاشت و آرام گفت: «تمام شد.»
انگار خوشحال بود از اینکه دندان درآمده است و من هنوز نفس میکشم. پرسید: «خوبی؟»
سرم را تکان دادم و همانجا توی ایوان دراز شدم. علیمردان با عجله بالشی زیر سرم گذاشت و پنبهای را که گرد کرده بود، فرو کرد توی دهانم. گفت: «رویش داروی کُردی زدهام، فشار بده.»
کمی چای خشک هم توی دهانم ریخت و گفت: «بگذار جای دندانت و فشار بده.»
توی ایوان، همه جا سیاه بود. قهرمان با ترس پرسید: «فرنگیس، صدایم را میشنوی؟»
سرم را آرام تکان دادم. با ناراحتی گفت: «صدام، خدا برایت نسازد که زندگیمان را سیاه کردهای.»
کمی دراز کشیدم. علیمردان و قهرمان از ترس یک ساعتی کنارم نشستند. جای دندانم خیلی درد میکرد، اما دیگر خیالم راحت بود که دندان را کشیدهاند. بلند شدم. قهرمان خندید و گفت: «فرنگیس، راستیراستی زندهای؟!»
لبخند زدم و با زور گفتم: «میبینی که نمردهام. بچهام هم حالش خوب است.»
نزدیکیهای صبح بود. گفتم: «بروید بخوابید.»
قهرمان بلند شد و رفت. جای دندانم آرام شده بود. شوهرم کنار رحمان خوابید. توی ایوان نشستم و آرام شکمم را مالیدم. دعا کردم خدا کمک کند و بلایی سر بچهام نیاید.
از وقتی تلویزیون بلر کوچکی خریده بودیم، شبها سرگرم بودیم. جلوی تلویزیون مینشستم و جبههها را نگاه میکردم و حرص میخوردم.
آن شب هم جلوی تلویزیون نشسته بودیم و مجری برنامه در مورد جنگ حرف میزد. دستم را بالا گرفتم و گفتم: «خدایا، رزمندههای ما را در پناه خودت بگیر. ابراهیم و رحیم را هم به دست تو میسپارم. مواظبشان باش.»
علیمردان هم گفت: «باز خوب است که آنها توی همین منطقه میجنگند و هر وقت دلشان بخواهد، میآیند و سر میزنند. بیچاره رزمندههایی که چند ماه یک بار مجبورند بروند و خانوادههاشان را ببینند.»
نشسته بودیم که علیمردان پرسید: «برویم خانۀ مادرم شبنشینی؟»
گفتم: «پس صبر کن خانه را جمع و جور کنم.»
تلویزیون را خاموش کردم و کتری را از روی چراغ علاءالدین برداشتم. شوهرم، رحمان را بغل کرد و گفت: «خودم میآورمش، تو دیگر سنگین شدهای.»
خندیدم و گفتم: «چه سنگینیای! هنوز دو ماه مانده که بچه دنیا بیاید. اصلاً هم سنگین نیستم.»
علیمردان، رحمان را توی پتویی پیچید و درِ خانه را روی هم گذاشتیم و به طرف خانۀ مادرشوهرم راه افتادیم. شبِ تاریک و سردی بود. نزدیک خانۀ مادرشوهرم، صداهای زیادی شنیدم. خندیدم و گفتم: «فکر نکنم امشب برای ما جا باشد. خانهشان شلوغ است. میهمان دارند.»
علیمردان هم خندید و گفت: «بهتر که میهمان دارند.»
وارد شدیم و سلام کردیم. خانه حسابی شلوغ بود. قهرمان و خانوادهاش و یکی دو نفر از فامیلها، خانۀ مادرشوهرم بودند. ما هم نشستیم و قهرمان به شوخی گفت: «دیر آمدید، جا نیست!»
من هم با خنده گفتم: «اگر میدانید جا نیست، بفرمایید! ما تازه آمدهایم.»
تلویزیون روشن بود. مادرشوهرم از کتری و قوریِ روی علاءالدین چای ریخت. نخود و کشمش را هم جلوی من گذاشت. تلویزیون روشن بود. قهرمان گفت: «بزنید تلویزیون عراق، ببینیم این دروغگوها چه میگویند.»
گاهی وقتها تلویزیون عراق را میگرفتیم ببینیم چه میگویند. چون نزدیک مرز بودیم، میتوانستیم صاف و بدون برفک تلویزیونشان را بگیریم. همانطور که نگاه میکردیم، یکدفعه صدام توی تلویزیون ظاهر شد. تا صدام آمد، با صدای بلند بنا کردیم به لعنت و نفرین. صدام هشدار داد و گفت: «فردا از شرق تا غرب ایران را میکوبم. از همینجا اعلام میکنم که فردا روز بمباران سختی است. شهرها را ترک کنید و بروید.»
با ناراحتی گفتم: «دوباره شر این آدم ما را گرفت. وقتی صدام میگوید بمباران میکند، اول زورش به ما میرسد. اول گورسفید را میزند، بعد میرود سراغ شهرها. خدا برایش نسازد.»
قهرمان با ناراحتی گفت: «با شماها کاری ندارد، با من کار دارد. او مدعی من است. من در زندگی زیاد خواب ندیدهام، اما دیشب خواب دیدم که میمیرم.»
از حرفهای قهرمان ناراحت شدم. برگشتم و گفتم: «چرا این حرف را میزنی؟ تو که ترسو نبودی؟ این حرفها چیه؟»
زنش ریحان هم ناراحت شد و گفت: «فرنگیس، ببین چطور حرف بد میزند. بلا به دور.»
مادرشوهرم هم با ناراحتی شروع به خواندن آیهالکرسی کرد. به شوخی گفتم: «نمیرد کوه! فردا اول وقت میرویم کوه و شب برمیگردیم.»
#ادامه_دارد