_خوب باید بگم که دقیقا همین چند متر پارچه به اضافه حیا و عفت در رفتار، نشان دهنده ی یک سری #فرق ها در #عقاید #زن_محجبه با سایر #زنان است!
زنان با #حجاب کامل دو تا فرق با دیگران دارند:
1⃣زن #کالای_جنسی نیست تا با اندام و رفتارش برای بعضی مردهای مریض #سرگرمی و #لذت بیافریند.
2⃣مردم دیگر حق #آرامش دارند، هیچ کس حق ندارد با جلوه گری در مقابل مردانی که همسر و یا پدر و یا پسر یک خانواده هستند، آرامش خانواده ها را سلب کند.
☘این دو فرق را در دو کلمه می شه خلاصه کرد: احترام به خود و دیگران.
🌸زنان با حجاب، مانند هر زن دیگر #زیبایی های خاص خود را دارند، اما با توجه به این دو اصل، ترجیح می دهند همه زیبایی های خود را چه ظاهری و چه عشوه های رفتاری و گفتاری خود را #پنهان کنند و فقط برای محرم خود نمایان سازند.
🌹@zeinabion98🌹
سلام دوستان.🌹
امروز نظرات موافقین و مخالفین حجاب رو شنیدیم.🙂
انشاالله شنبه ی هفته بعد، نظرات رو با هم بررسی می کنیم.
التماس دعا. 💞💞💞
🐣@zeinabion98🐣
#فرنگیس
قسمت شصت و هشتم
پیراهن سیما خونی و تکه تکه بود. ران و پشتش زخمی شده بود. نزدیک بود از حال بروم. سبزهها و گل های ریز اطراف، از خون سرخ شده بودند. تکههای مینی که منفجر شده بود، روی زمین پخش بود. لباس پدرم هم پر از خون بود.
فریاد زدم:《 نترسید، چیزی نیست. همه بروید کنار.》
مردم پس نشستند. وحشت زده فقط به سیما نگاه می کردند. سیما وقتی مردم را با آن قیافه ها دید که چطور نگاهش می کنند، صدای گریه اش بلندتر شد. تکانش دادم و گفتم:《 سیما، آرام باش، به من نگاه کن.》
وحشت زده نگاهم کرد. گفتم:《 چیزی نیست، فقط کمی زخمی شدی. الان تو را می برم دکتر.》
مردم فریاد می زدند:《 در راه خدا، ماشینی پیدا کنید.》
چند مرد، از تپه شروع کردند به دویدن تا ماشینی بیاورند. سیما را بغل کردم. صدای جیغش بلند شد. فهمیدم ران و پشتش زخمی شده. با احتیاط، دست هایم را پایینتر آوردم و زیر زانویش را گرفتم. با یک دست هم پشتش را گرفتم. از پدرم پرسیدم:《 چی شده؟》
نالید و گفت:《 داشتم نماز می خواندم. اصلا نفهمیدم چطور شد. تا روی زمین نشست، چیزی ترکید. مین بوده، مین.》
باز هم مین. لعنت بر مین!
سیما را بغل کردم و از روی تپه، شروع کردم به دویدن و پایین آمدن. خون از بدن سیما چکهچکه روی لباسهایم و زمین می ریخت. سیما سبک بود و راحت تا توی ده دویدم. به محض اینکه رسیدیم، ماشینی از راه رسید. سیما را بردم توی ماشین.
مادرم پای ماشین از حال رفت. فقط نالید و گفت:《 خدایا این چه بلایی بود که نازل شد؟》
به پدر و مادرم گفتم:《شماها بمانید. من با سیما میروم.》
مادرم جیغ میزد و بر سرش می کوبید. رو به مادر زبان بسته ام کردم و گفتم:《مواظب دخترم باش تا برگردم.》
مادرم یقه اش را رو به آسمان گرفت و نالید. رو به آسمان فریاد زد: 《اووو... 》
اینطور میخواست صدام را نفرین کند.
پدرم روی زمین نشسته بود و بر سر میزند. ماشین که راه افتاد، انگار کوهی را روی شانههایم گذاشتند.
تمام راه، توی ماشین بالا و پایین میافتادم. سیما می نالید و من مرتب دلداریش میدادم. آرام پرسید:《 فرنگیس چی شده؟ تو را به خدا بگو پشتم چی شده؟》
او را دمر روی پاهایم دراز کرده بودم. گفتم:《چیزی نیست، لباست یک کم خونی است.زخمت کم است، خوب می شوی. میرویم دکتر.》
شروع کرد به گریه کردن. مرتب می گفت:《میترسم بهم آمپول بزنند.》
بغض کرده بود. گفت:《 به خدا حواسم نبود. بابا داشت نماز می خواند. دستمال غذا را روی زمین گذاشتم. خودم هم روی زمین نشستم که انگار چیزی زیرم ترکید.》
من هم اشک هایم راه گرفت. زیر لب دعا می خواندم:《 خدایا سیما زنده بماند. خدایا زیاد صدمه ندیده باشد. خدایا سیما دختر است، به او رحم کن!》
انگار جاده انتها نداشت. سر جاده اصلی، کسی به طرف ماشین می دوید. رحیم بود. نفس نفس می زد و دستش را بلند کرد و سوار شد. نگاه به خواهرش کرد و گفت:《 براگم سیما، چی شده؟ برادرت بمیرد، چه بر سرت آمده؟》
چشمش که به من افتاد، فریاد زد:《 تو کجا بودی؟ مگر نسپرده بودم مواظب بچه ها باشی؟ فرنگیس، به خدا نمی بخشمت.》
توی ماشین دعوایمان شد. فریاد میزد و میگفت:《 چرا گذاشتی که این خواهر هم برود روی مین؟ مگر نگفته بودم مواظب باش بیرون نرود؟ این بچه چهارم است. چرا اجازه دادی برود مواظب گوسفند ها باشد؟ آفرین فرنگیس، دستت درد نکند. چطور گذاشتی سیما هم برود روی مین؟ داغ بقیه کم نبود، این داغ را هم تو روی دلمان گذاشتی فرنگیس.》
شروع کرد به گریه و ادامه داد:《 جمعه بس نبود که آن طور با مین تکه تکه شد؟ جبار بس نبود که دستش را مین برید؟ ستار وصل نبود که انگشتش را مین قطع کرد و بدنش پر ترکش است؟ سیما را هم به کشتن دادی فرنگیس. تقصیر توست. آفرین فرنگیس...》
فریاد زدم:《 چه کنم، برادر... چه کار باید میکردم؟ تا کی نگذارم بیرون بروند. بچهاند. بعد هم، رفت برای پدرمان غذا ببرد. تقصیر من چیست؟》
راننده که از دعوای ما دو تا سرسام گرفته بود، گفت:《تو را به خدا، بس کنید. رحیم، بس کن. تقصیر فرنگیس بیچاره چیست؟ خدا بزرگ است و به امید خدا، بچه خوب می شود.》
برادرم توی راه دیگر با من حرفی نزد. ناراحت بود و مرتب گریه می کرد. سیما که دید من و رحیم با هم حرفمان شده، صدای گریه اش بلندتر شده بود. رو به رحیم گفتم:《 الان دیگه حرف نزن بچه میترسه. اگر دلت با کشتن من خنک میشود، این کار را بکن. به خدا حاضرم مرا بکشی.》
برادرم صورتش را توی دست هایش قایم کرد، چفیه را روی سر کشید و تا گیلانغرب نالید. وقتی به درمانگاه رسیدیم، سیما را روی تخت گذاشتیم و دویدیم تو.
دکتر با دیدن سیما وحشت کرده بود. نمی دانست چه باید بکند. قسمتی از ران خواهرم کنده شده بود. نمیدانست چه باید بکند. قسمتی از ران خواهرم کنده شده بود. به پرستار دستوری داد. یکسری وسایل برایش آوردند. هول شده بود. رو به من کرد و گفت:《 بیا کمک... شلوارش را قیچی کن.》
#ادامه_دارد
@zeinabion98☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
🌴زندگی به تلاشهای ما پاسخ میده
نه به تنبلی و وقت تلف کردن ها...
زندگیت رو خودت میسازی
با انتخاب ها و عملکردت...
پس دوست خوبم😉
به ثانیه ها بی توجه نباش
#زندگی_موفق
سلام صبحتون بخیر نیکی
ممنون که امروزم مارو با موضوع همسرداری دنبال میکنید😘🌹
@zeinabion98
✅ابتدایی ترین روابط بین زن وشوهر ولی کاملا موثر در شیرین شدن زندگی
#نحوه_صدا_کردن یکدیگرهمسران است در این رابطه به چند نکته اشاره می کنم:
💝همسر خود را با لحن محبت آمیز صدا کنید.
🌷همانطور که در حدیث آمد است ‹ یدعوه باحب الاسماء الیه › او را به نامی صدا کنید که بیشتر دوست دارد
👌چه بسا مردان وزنانی باشند که از اسم خودشان خوششان نمی آید و یا اینکه از اسم دیگری بیشتر خوشش می آید وحتی امکان دارد دوست داشته باشد همسرش او را به یک نام خاصی صدا کند مثل( زیبا ، عزیزم ، خانمم و…)
☘درسیره پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که ایشان یکی از همسرانش را “حمیراء” که به معنی گل سرخ کوچک است صدا می کردند.
🌿دقت کنید که زمان انتخاب یک اسم زیبا برای همسرتان در همان اوایل زندگی است چون بعدها دیگر زن و شوهر القاب مختلفی مانند ( دکتر، مهندس، حاج آقا، حاج خانوم ، کربلایی و… ) پیدا می کنند و دیگر نمی شود آن را تغییر داد .
💞اسم همسرتان را به صورت کامل بیان کنید مبادا اسم اورا نصفه بگویید ویا اگراسم ایشان از دوبخش تشکیل شده مانند ( ابوالقاسم ) اسم او را نصفه صدا نکنید.
#زندگی_شیرین
#ترفندهای_همسرداری
♻️♻️🌹♻️♻️
@zeinabion98
#درمحضر_قرآن
🌹در آيه يازدهم سوره حجرات خطاب به مؤمنان آمده است «وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ؛ يکديگر را با القاب زشت صدا نزنيد».🌹
☘اين دستور مبين آن است که افراد در تعاملات گفتاری با يکديگر بايد از صدا زدن با آنچه که مورد پسند شخص نيست و آن را دوست نمیدارد بپرهيزند مانند اينکه به دليل ارتکاب رفتاری خاص، لقبی بد بر کسی نهند.
♻️ فرقی نمیکند که به چه دليلی فرد خطابشونده به آن لقب زشت و ناپسند معروف شده باشد.
↩️ اعم از آنکه در گذشته مرتکب گناهی شده باشد يا رفتار نامناسبی از خود ابراز کرده باشد، نباید دیگران ❌#برچسب_زنی نسبت به او داشته باشند!
🔰🔰🔰🔰🔰
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کمک_به_همسر
آقایون چطوری میتونن بهشت رو بدست بیارن با کمک کردن؟!☺️😍
خانوماگوش نکنید😉
بفرستید برای آقایون😄
@zeinabion98
❤️عزیزم جانم هایت را بلند بگو بانو❤️
🌷بگذار صدایت بپیچد در این هوای نمناک و بارانی پاییز
💞 و عطر گرم دوستی و عشق در خانه یتان بلند شود
🌷بگذار گرمای وجودت و مهر کلامت لبریز کند جان خانه را
💝وخانه از حرارت محبتت در این هوای سرد گرم شود..
بلند بگو به همسرت دوستت دارم و به داشتنت افتخار میکنم..😘❤️
✅مطمئن باش این کلمات اثر دارد مثل نفوذ آفتاب در برگهای درختان
اگر با حرارت و محبت بگویی در دل و جانش نفوذ میکند💞
#ابراز_محبت
#همسرداری
💖💖💖💖
@zeinabion98
🍀حدیث از امام صادق علیه السلام
🌸درباره #ابراز_محبت
@zeinabion98
📛هشت نوع رفتار خطرناک خانم ها برای زندگی مشترک👆
🔰کانال اگر الگو زینب است🔰
@zeinabion98
#فرنگیس
قسمت شصت و نهم
یکروز رحیم و ابراهیم و چند تا از مرد های ده، سرچشمه جمع شدند. همه را خبر کردند و جمع شدیم. انگار خبری بود.
مردها شروع کردند به چوب و سنگ و خاک آوردن. از رحیم پرسیدم:《 چه خبر است؟ می خواهید چه کار کنید؟》
لبخندی زد و گفت:《 میخواهیم برای مردم ده سنگر درست کنیم.》
پرسیدم:《 اینجا؟! کنار چشمه؟》
یکی از پاسدار هایی که مشغول به کار بود، گفت:《 برای اینکه کنار چشمه بهتر است. تازگیها این خدانشناسها بمب شیمیایی میاندازند. مردم باید موقع بمباران شیمیایی خودشان را به آب چشمه برسانند. گازهای تاولزا میزنند و باید زود شستوشو کرد. به همین خاطر، اینجا بهتر است.》
اول چالهای بزرگ کندند و بعد روی آن را با آهن و ایرانیت پوشاندند. سنگر را خوب استتار کردند، طوری که دیده نشود. آخرسر، وقتی وارد سنگر شدیم، از چیزی که مردها ساخته بودند، حیرت کردیم. جای خیلی خوبی درست کرده بودند. سنگر، جای هشتاد نفر را داشت و مردم همه میتوانستند داخل آن بروند. حالا دیگر خیال مردم ده راحت بود.
وقتی بمباران میشد، همه به طرف سنگر کنار چشمه می دویدند. وقتی توی سنگر بودیم و بیرون بمباران میشد، سنگر میلرزید، اما مردها میگفتند این سنگر بهتر از بیرون است که بیپناه باشیم. هواپیماها طوری میآمدند و بمباران میکردند و میرفتند که یک نفر زنده نماند، اما سنگر چشمه باعث می شد که زنده بمانیم.
دیگر به این که هر روز هواپیماها بیایند و بمباران کنند، عادت کرده بودیم. اول هواپیماهای سفید می آمدند. توی آسمان چرخ میزدند و میرفتند. اینجور وقتها رو به زنها میکردم و میگفتم:《 خیر به دنبالش است!》 یعنی موشک به دنبالش است.
میدانستیم بعد از آمدن هواپیماهای سفید، موشک می آید. بعد از هواپیماهای سفید، گاهی هم هواپیماهای سیاه می آمدند که غرش میکردند و ما جیغ میزدیم و دستمان را روی گوشمان می گذاشتیم و فکر میکردیم کاغذ می ریزند، اما بمب خوشهای میریختند. بیشتر، بمبهای خوشه ای میانداختند. بمبهایی که اول بزرگ بود و از آسمان که پایین میآمد، نزدیک زمین مثل چتر باز می شد و دهها بمب از آن به زمین می ریخت. بعد خدانشناسها با تیربارشان مردم را تیرباران میکردند.
یک روز که میخواستیم درو کنیم، هواپیماها آمدند. خوب که نگاه کردم، دیدم آن طرفتر را کوبیدند. نزدیک روستای دیره بود. یک ربع ساعت نگذشته بود که خبر آمد روستای دیره را شیمیایی کردهاند. جیغ و شیون و واویلا بلند شد. بعضیها فامیلهاشان توی روستای دیره بودند.
روی جاده، ماشینها میآمدند و میرفتند. همه میگفتند بمباران شیمیایی شده. رحیم و ابراهیم با عجله به روستا آمدند و گفتند چند روزی بیرون بروید، اینجا خطرناک است. عجله کنید.
بعد از بمباران دیره، همهاش نگران بودیم که روستای ما هم شیمیایی شود. مردها میگفتند:《 اگر بمباران شد، به کوه بزنید یا همگی نزدیک چشمه باشید تا اگر شیمیایی زدند، بتوانید داخل آب بروید.》
پیرزنی بود به نام کوکب میری که وقتی هواپیماها میآمدند و ما فرار میکردیم، روی سنگی کنار خانهاش مینشست و تکان نمیخورد. ما از ترس بمبهای شیمیایی، خودمان را توی چشمه میانداختیم. وقتی بمباران تمام میشد و بر میگشتیم، میدیدیم کوکب همانطور روی سنگ نشسته و به ما میخندد. می پرسیدیم:《 چرا نیامدی توی چشمه؟》میخندید و میگفت:《 این خلبان که سوار هواپیماست، همقطار پسرم است و رفیق علیشاه! هر وقت برای بمباران میآید، میگوید همان جا که هستی، بنشین و نترس؛ کاری به تو ندارم. تو را نمیخواهیم بزنیم. من میخواهم آنهایی را که به چشمه میروند، بمباران کنم و بکشم!》
بچهها که حرف او را میشنیدند، باور می کردند و میپرسیدند:《راست میگوید؟!》
آنقدر جدی حرف میزد که بچهها حرفش را باور میکردند. من میگفتم:《 نه، شوخی می کند.》
طوری بمباران را مسخره میکرد که آدم دلش قرص میشد. او میخواست به ما بگوید عمر دست خداست و تصمیم گرفته بود خودش را به خدا بسپارد.
#ادامه_دارد
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
# احکام
📚مسائلی پیرامون غسل ۱
🔹برای انجام غسل، بدن باید پاک باشد، البته در غسل ترتیبی، پاک بودن تمام بدن لازم نیست و همینکه در هنگام شستن یک قسمت، همان قسمت پاک باشد، کافی است.
🔸عرق جُنب از حرام نجس نیست و کسی که از حرام جُنب شده، اگر در اثر غسل با آب گرم عرق کند، غسلش صحیح است.
🔹در غسل باید تمام اعضای بدن شسته شود؛ پس اگر انسان بداند، مقدار کمی از اعضایش هم شسته نشده، غسلش صحیح نیست.
🔸شستن جاهایی از بدن که دیده نمیشود، مثل داخل گوش و بینی، واجب نیست؛ پس اگر سوراخی که گوشواره در آن قرار میگیرد و مانند آن، به قدری بزرگ باشد که داخل آن دیده شود، باید آنرا شُست و در غیر این صورت، شستن داخل آن لازم نیست.
#احکام
#احکام_غسل
🌸مرکز پاسخـ۱۸۰۲ـگویی
@zeinabion98
📚 مسائلی پیرامون غسل ۲
🔹اگر در بدن، چیزی که مانع رسیدن آب است وجود داشته باشد، باید قبل از غسل برطرف شود؛ پس اگر فرد پیش از آنکه یقین کند آن مانع برطرف شده، غسل نماید، غسلش باطل است.
🔸اگر فرد هنگام غسل، شک کند و احتمال عقلائی دهد، چیزی که مانع از رسیدن آب است در بدنش وجود دارد، باید وارسی کند تا مطمئن شود مانعی وجود ندارد.
🔹در غسل، باید موهای کوتاهی که جزو بدن شمرده میشود نیز شسته شود.
🔸شرایطی که برای وضو گفته شد - مانند پاک و مباح بودن آب - در غسل هم شرط است، ولی در غسل، لازم نیست بدن از بالا به پایین شسته شود و نیز در غسلِ ترتیبی، موالات شرط نیست؛ یعنی لازم نیست بعد از شستن هر قسمت، فوراً قسمت دیگر شسته شود، مگر در مورد زن مستحاضه یا کسی که نمیتواند ادرار و مدفوع خود را کنترل کند که باید اعضای غسل را پشت سر هم شسته و فوراً نماز بخواند.
#احکام
#احکام_غسل
🌸مرکز پاسخـ۱۸۰۲ـگویی
@zeinabion98