#سیره ی مهربانی
پیامبر گرامی اسلام، نماز ظهر را با مردم به
جماعت برگزار و دو رکعت آخر آن را به
سرعت تمام کرد. پس از نماز، مردم گفتند:
«یا رسول اللّه! آیا در نماز حادثهای رخ داد؟»
حضرت فرمود: «چرا میپرسید؟»
گفتند: «دو رکعت آخر نماز را با سرعت خواندید.»
فرمود: «مگر صدای گریه و فریاد کودک را نشنیدید؟»
@zeinabion98
#سیره همسرداری شهدا
همسر شهید یوسف كلاهدوز میگوید: «اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست كنم. یادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سیبزمینیها را خیلی زود با گوشت ریختم. یوسف كه آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیبزمینیها له شدند. خیلی ناراحت شدم و رفتم یك گوشهای شروع كردم به گریه كردن. یوسف آمد و پرسید: چه شده؟ من هم قضیه را برایش تعریف كردم. او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را كشید و آورد با هم خوردیم. آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید كرد كه یادم رفت غذا خراب شده بود. یوسف هیچ گاه به غذا ایراد و اشكال نمیگرفت. حتی گاهی پیش میآمد كه بر اثر مشغله زیاد، دو روز غذا درست نمیكردم، ولی او خم به ابرو نمیآورد. بارها از او پرسیدم: چه دوست داری برایت درست كنم؟ میخندید و میگفت: «غذا، فقط غذا» میگفت دوست دارم راحت باشی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zeinabion98