فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_تصویری
❌التماس دعا فقط در مادیات باشد یا...❓
🌷آیت الله مرتضی تهرانی(ره)
✅بسیار عالی از دست ندید💯
♻️♻️♻️♻️♻️
@zeinabion98
حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) میفرمایند:
«فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک؛
همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.»
طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۲۱۸
@zeinabion98
💞یکی از کارهای مهمی که باید در طول زندگی مشترک انجام دهیم:
💞مطالعه و یادآوری نکات همسرداری از نظر اسلام است.
💞اسلام دو نوع توصیه به همسران دارد:
1. حقوق و وظایف واجب همسران نسبت به یکدیگر
اینگونه توصیه ها چهارچوب زندگی زناشویی به حساب می آیند.
2. رعایت اخلاق در زندگی و مستحبات همسرداری
اینگونه توصیه ها برای محکم تر و شیرین تر شدن زندگی می باشد.
💞💞💞💞💞💞
@zeinabion98
🌸معرفی یک مقاله برای مطالعه:
همسرداري نمونه در اسلام
http://nahad.nit.ac.ir/fa/index.php/2015-10-18-06-36-28/2015-10-18-06-42-20/30-2015-10-19-04-56-33
این مقاله به طور خلاصه وظایف همسران را نسبت به یکدیگر از نظر اسلام بیان می کند.
💞@zeinabion98💞
#فرنگیس
قسمت چهل و ششم
یک روز نگاه کردم و دیدم قطرهای نفت نداریم. سوز سردی میآمد. توی کوه، سرما تن را میسوزاند. با خودم فکر کردم چه کار کنم. نمیخواستم از کسی هم نفت قرض بگیرم. نفت برای همه مهم بود و در آن سرما حکم کیمیا را داشت. رفتم سمت کوه. پارچهای دور دستم پیچیدم و بنا کردم به کندن چیلی. صبح بود و هوا سرد. علیمردان را فرستادم تا منقلی از روستای نزدیک بخرد. تا برگشت، چیلیها را دسته کردم. چوبها را آتش زدم و زغال که شدند، آنها را ریختم توی منقل و بردم توی چادر گذاشتم. چادر گرمِ گرم شد. کمی که چادر دم گرفت، علیمردان گفت: «حالا چه کار کنیم؟ گازِ زغال، ما را میگیرد.»
خندیدم و گفتم: «برای آن هم فکری دارم!»
کمی نمک روی آتش ریختم تا گاز ما را نگیرد. علیمردان که این وضع محقرانه آزارش میداد، با ناراحتی و خجالت گفت: «فرنگیس، ببخش!»
بلند شدم و گفتم: «این چه حرفی است که میزنی؟ اینجا که خانۀ خودمان نیست. باید خودمان چاره کنیم. ما آوارهایم.»
خیلی تلخ بود، اما باید تحمل میکردیم.
رفتم بیرون و جلوی در چادر نشستم. توی سرما، دستهایم را بغل کردم و به رود دولابی که تا ته دره میرفت، نگاه کردم. بارها از دولابی رد شده بودم، اما فکر نمیکردم یک روز دولابی خانهام شود. رودخانه از بالا مثل ماری بود که میخزید و میفت. همان هم برای مردم نعمت بود. هم از آبش میخوردیم، هم وسایلمان را توی آب میشستیم و هم در آن حمام میکردیم.
این طرف و آن طرف رودخانه، کوه و تپه بود. همه جا پر بود از چادر آوارهها. مردم از صبح تا شب کنار هم مینشستند و حرف میزدند و رفت و آمد ماشینها را تماشا میکردند. هر وقت رفت و آمدها بیشتر میشد، میدانستیم که نیروهای خودی دارند حمله میکنند. و ما از روی همان کوهها برایشان دعا میکردیم.
بیشتر وقتها به فکر خانوادهام بودم که رفته بودند به روستایی نزدیک ماهیدشت. دلم برایشان تنگ شده بود و خبری از آنها نداشتم. دائم فکر میکردم جمعه و لیلا و ستار و جبار و سیما چه میکنند؟ آن دو برادرم رحیم و ابراهیم که در جبهه بودند، چه میکردند؟ از همهشان بیخبر بودم.
یک شب که توی چادر نشسته بودیم، صدای فریاد زنی بلند شد. جماعت از چادرها زدند بیرون. زنی که توی چادرِ نزدیک ما بود، جیغ میکشید و میگفت: «عقرب... عقرب.»
دویدم رفتم ببینم چه خبر است. عقرب توی پتوهای زن بیچاره رفته بود و زن دنبال عقرب میگشت و فریاد میکشید. کمک کردیم و عقرب را با تکه سنگی کشتیم.
در آنجا، عقرب و مار و مارمولکهایی که ما به آنها کولنجی میگفتیم، مردم را میگزیدند. مار و عقرب فراوان بود. هر شب عقربها چند نفر را نیش میزدند. تمام کوه، پر بود از لانۀ عقربها. یک روز از حرصم آفتابهای دست گرفتم و اطراف چادرها گشتم. لانۀ عقربها و مارها را میشناختم. از وقتی بچه بودم، یاد گرفته بودم که از آب بدشان میآید. توی لانۀ عقربها آب ریختم. عقربها یکییکی از زیر خاک بیرون میآمدند. با پا و سنگ عقربها را کشتم. هر کدام از این عقربهای سیاه، میتوانستند بچۀ بیگناهی را بکشند. پس از آن، کار خاصی نداشتم، به جز اینکه هر روز تا آنجا که میتوانم، عقرب بکشم.
یواشیواش هواپیماها هم از بالا به جانمان افتادند. جایمان را پیدا کرده بودند و روزی نبود که به ما سری نزنند. میآمدند و صدای وحشتناکی میدادند که بعدها از رزمندگان شنیدیم به آن دیوار صوتی شکستن میگویند. وقتی دیوار صوتی را میشکستند، تمام کوه پر از صدا میشد. کوه صدای هواپیماها را چند برابر میکرد. حاضر بودیم بمباران شویم و این همه صدا توی گوش بچههامان نپیچد.
هواپیماها از بالا بمباران میکردند و حیوانات وحشتناک هم از روی زمین امانمان را بریده بودند. زمستان و برف، با هم از راه رسیدند. مجبور بودیم در دولابی بمانیم. سرما تا مغز استخوانمان را میسوزاند. چراغهای علاءالدین نمیتوانستند چادر را گرم کنند. از سرما میلرزیدیم و دست و پامان سرخ میشد. توی آن سرما، حیوانات وحشی هم به ما نزدیک میشدند. هر خانوادهای با خودش تفنگ داشت تا اگر گرگ یا حیوان درندهای به طرفشان آمد، بتوانند دفاع کنند.
@zeinabion98
هدایت شده از اگر الگو زینب "س" است...💞💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@zeinabion98
حکم کاشت ناخن و اکستنشن مژه
کاشت یا اکستنشن مژه تکنیکی است که در آن هر تار مژه مصنوعی با چسب مخصوص به مژه ها چسبیده می شود و با شستشو از بین نمی رود. با اینکه این روش به خودی خود اشکال ندارد، اما اگر مانع رسیدن آب به مژه ها هر چند کم شودو جدا کردن آن در هنگام وضو یا غسل امکان نداشته و با سختی و مشقت همراه شود، انجام آن جایز نیست.اما اگر چسب در انتهای مژه نبوده و روی پوست نریزد، غسل و وضو بدون اشکال خواهد بود.البته این فرض بسیار نادر است.
@zeinabion98
👈 آیا کاشتن ناخن یا اکستنشن مژه از نظر اسلام اشکال دارد یا خیر؟
طبق نظر اکثر فقها صرف کاشت ناخن، مژه و سایر روش های آرایشی برای اعضای بدن فی نفسه دارای اشکال فقهی نیست و این مسئله در مورد کاشت ناخن و مژه نیز صدق می کند. اما در مورد کاشتن ناخن و مژه، باید به این مسئله توجه داشت که:
طبق نظر اغلب مراجع تقلید و فقها، اگر کاشت ناخن زینت محسوب شود باید دست ها را از دید نامحرم پوشاند. البته علما زینت بودن یا نبودن کاشت ناخن ها را به تشخیص عرف جامعه واگذار کرده اند. با توجه به این که در حال حاضر افراد کاشت ناخن را به جز مواردی که پزشک برای رفع مشکل و بیماری حاد تشخیص می دهد، برای زیباتر شدن ناخن ها استفاده می کنند و طبق نظر همه ناخن های کاشته شده از ناخن های کوتاه و بدون حالت زیباتر است، به همین دلیل نوعی زیبایی به شمار می رود و باید از دید نامحرم پوشانده شود.
@zeinabion98
👈 آیا وضو، غسل و نماز با ناخن کاشته شده صحیح است یا باطل ؟
🌹طبق نظر اکثر علمای فقیه، کاشت ناخن یا چسباندن مژه و ناخن، از روی عمد مانعی برای وضو و غسل ایجاد می کند که از رسیدن آب به ناخن و مژه ها جلوگیری می نماید و باید در اولین فرصت برای نماز برداشته شوند.در غیر اینصورت وضو و غسل و نماز باطل می شود. وضو و غسل جبیره فقط در مواردی مانند تنگی وقت نماز و یا در سفر بودن و یا به هنگام شب و سحر که امکان دسترسی به آرایشگاه و برداشتن مانع وجود ندارد صحیح است، به غیر از این موارد وضو و غسل جبیره نادرست و باطل می باشد؛ بنابراین باید در اسرع وقت اقدام به برداشتن ناخن و مژه نمائید در غیر اینصورت وضو یا غسل جبیره ای باطل می باشد درنتیجه نماز نیز باطل می شود.
برخی از علما به غیر قابل برداشت بودن ناخن و مژه پرداخته اند که باید نظر مرجع تقلید خود را به طور کامل بررسی نمود تا هیچ تردیدی در انجام وضو یا غسل و نماز باقی نماند. متاسفانه برخی از افراد با ساده انگاشتن مسائل، این برداشت را از حکم مراجع دارند که چون برداشتن ناخن ها سخت است و خود علما نیز وضو و غسل جبیره را برای این امر قرا دادند، پس به راحتی می توان با کاشت ناخن و مژه، وضو، غسل و نماز را انجام داد، در صورتی عده ای از افراد با اشتباه و تحلیل غلط از احکام الهی ، اسباب باطل شدن وضو، غسل و نماز دیگران را نیز فراهم می کنند.
@zeinabion98
امشب دو ماتم بر دل زهرا نشست
گاه می گوید پدر
گاه می گوید پسر
شهادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی«صلی الله علیه و آله» و سبطاکبر ایشان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بر همه ی مسلمانان تسلیت باد🏴🌴
@zeinabion98
به تو دل خوش کردم_۲۰۲۱_۱۰_۰۴_۱۸_۵۸_۱۰_۹۷۴.mp3
12.77M
حسین میگہ حسن..
زینب میگہ حسن
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از کنار رنجهای رسول خدا ساده نگذریم!
◾️چطور مظلومیتهای امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیتهای پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟!
#تصویری
@Panahian_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴 اگر عزت واقعی میخواهیم باید در راه پیامبر قدم بگذاریم
▫️ تبرک جستن مردم از آب وضوی پیامبر و اعتراف ابوسفیان به عزت واقعی ایشان
📝 رهبرانقلاب: پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله ده سال حکومت کرد، اما اگر بخواهیم عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعه پُرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمیتوانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند! اگر ما کارهای امروزمان را با آنچه که #پیغمبر انجام داد، مقایسه کنیم، آنگاه میفهمیم که پیغمبر چه کرده است. اداره آن حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیغمبر است.
💟 آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند، روزبهروز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهایشان عمیقتر شد. وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عبّاس - عموی پیغمبر - به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد، صبح دید که پیغمبر وضو میگیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شدهاند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان میچکد، از یکدیگر بربایند! گفت: من کسری و قیصر - این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا - را دیدهام؛ اما چنین عزّتی را در آنها ندیدهام.
🚩آری؛ عزّت معنوی، عزّت واقعی است؛ «وللَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»؛ مؤمنین هم اگر آن راه را بروند، عزّت دارند. ۸۰/۲/۲۸
💻 @Khamenei_ir
#فرنگیس
قسمت چهل و هفتم
دیگر فهمیده بودیم این جنگ طولانی میشود. دولابی هم زیاد بمباران میشد. دیدیم آنجا با خط مقدم تفاوتی ندارد. مدتی بعد نیروهای خودی آمدند و با بلندگو اعلام کردند کسی نباید اینجا بماند، همه باید بروند عقب.
چادرها را که جمع میکردیم، همه گریه میکردند. دوباره با علیمردان سوار ماشینها شدیم. از دولابی حرکت کردیم و یک ساعت بعد برگشتیم به گواور. گواور امن بود. در گواور، زمین بزرگی بود که سپاه آنجا را برای ما آماده کرده بود. اول چادر زدند. چادرهای زیادی آماده کرده بودند و هر خانوادهای زیر یک چادر نشست. همان وسایل اولیه زندگی را به ما دادند. پدر و مادرم و بچهها توی یکی از روستاهای اطراف ماهیدشت در امان بودند. دلم خوش بود که اقلکم جای آنها خوب است.
کمکم نیروهای کمکی هم آمدند و شروع کردند به خانه ساختن. نیروهای جهادی بودند و از استانهای دیگر آمده بودند. خانهها ساخته شدند؛ خانههایی ساده، مخصوص زمان جنگ. خانههایی با یک یا دو اتاق کوتاه و ساده، فقط برای اینکه سرپناهی داشته باشیم و توی سرما و گرما زجر نکشیم. خانهای که برای من ساختند، یک اتاق دراز داشت و یک اتاق کوچک. با سنگ و گل ساخته بودند. وقتی خانهام را میساختند، جلوی خانه مینشستم و با خودم میگفتم: «فرنگ، این یعنی اینکه جنگ مدتها طول میکشد و حالا حالاها نباید فکر کنی که به خانهات برمیگردی.»
آرامآرام شهرکی درست شد و شهرک گواور نام گرفت. وقتی خانهها را تحویل خانوادهای میدادند، ما شیون میکردیم. وقتی برای کسی خانه میسازند، باید خوشحال باشد، اما توی گواور، این خانه ساختن از مرگ بدتر بود. میفهمیدیم حالا حالاها باید از خانههامان دور باشیم. دیگر فهمیدیم جنگ طول میکشد و باید سختیهای زیادی را تحمل کنیم. زنها که با هم حرف میزدیم، میگفتیم حتماً دولت میداند جنگ خیلی طول میکشد، وگرنه ما را زیر همان چادرها پناه میداد. من و علیمردان در شهرک گواور ماندگار شدیم.
روزها مینشستم و گریه میکردم. بعد هم اتفاقی فهمیدم که باردار بودهام و سقط کردم. بیست سالم بود. دو ماهه باردار بودم و خودم نمیدانستم.
این هم ضربۀ بدتری شد. زانوی غم بغل میکردم و توی خانهام تک و تنها مینشستم و ناله میکردم. آنقدر کنارم بمب ترکیده بود که بچهام را از دست دادم. در آن روزها، علیمردان سعی میکرد دلداریام بدهد. میگفت: «خدا اگر بخواهد، دوباره به ما فرزند میدهد. به خدا توکل کن و کم غصه بخور.»
نگران برادرهایم ابراهیم و رحیم بودم. مدتها بود از آنها بیخبر بودم. نگران خانوادهام بودم که در روستای دیگر چه میکنند. به فکر خانهام بودم که در دست عراقیها به چه شکلی درآمده بود. روزها و شبها به این چیزها فکر میکردم.
یک روز جلوی خانهام نشسته بودم و به آسمان نگاه میکردم که دیدم کلاغهای دشمن از راه رسیدند. با نگرانی از جا بلند شدم. صدای آژیر قرمز توی کوه و دشت پیچید. هنوز آژیر تمام نشده، هواپیماها بنا کردند به بمباران شهرک. همه فکر میکردیم مثل همیشه میخواهند بروند کرمانشاه را بمباران کنند و برگردند، اما این بار آمده بودند سراغ ما.
از دیدن چیزی که میدیدم، داشتم دیوانه میشدم. هواپیماها خیلی نزدیک زمین بودند و ما اصلاً آماده نبودیم. هر کس از طرفی شروع کرد به دویدن. ضدهواییها تیراندازی میکردند و صدایشان بیشتر دلهامان را میلرزاند.
اردوگاه را که بمباران کردند، رفتند. شیون و داد و فریاد همه جا را گرفت.
به طرف زخمیها دویدیم. چند نفر روی زمین افتاده بودند. بعضیهاشان ناله میکردند و بعضی دیگر صدایی نداشتند. چند نفر کشته شده بودند. زنها بالاسر مجروحین و کشته شدهها، صورتهاشان را میخراشیدند و بچهها گریه میکردند.
ماشینها که رسیدند، کمک کردم و زنهای زخمی را توی ماشینها گذاشتیم. دست و لباسهایم همه خونی شده بودند. بچهای که مادرش را از دست داده بود، دستش در دست زنی دیگر بود و گریه میکرد. این صحنه را هیچ وقت از یاد نمیبرم دیگر آنجا هم امن نبود. نیروهای صدام، هر وقت میتوانستند، اردوگاه را بمباران میکردند. تا آژیر میزدند، میدیدیم هواپیماها بالای سرمان هستند.
در شهرک، امکانات کم بود. بچهها که مریض میشدند، آبنمک درست میکردیم و آنها را پاشویه میدادیم. وسیلهای نداشتیم بچهها را برسانیم دکتر. بزرگترین مشکلمان، ماشین و وسیله برای نقل و انتقال بود. بعد برایمان دکتر آوردند. دکتر پاکستانی بود. چهرهای سیاه داشت و فارسی سخت حرف میزد. اما به کارش وارد بود.
#ادامه_دارد
@zeinabion98
♦️یکی از القاب امام حسن مجتبی علیه السلام کریم است.
♦️ کریم به چه معناست؟
♦️برای روشن شدن معنی کریم سراغ روایات می رویم:
♦️امام علی علیه السلام فرمود : الکریم یشکر القلیل واللئیم یکفر الجزیل؛ انسان کریم بر چیز اندک هم شکر میکند و آدم پست با وجود نعمت زیاد باز هم کفران نعمت مینماید.
♦️ طبق روایت یکی از ویژگی های کریم، شکر است،
♦️جالب است ردپای شکر در اکثر سجایای اخلاقی دیده می شود!
♦️شاید به همین دلیل است که شیطان هم شکر را نشانه رفته و تمام تلاشش این است که انسانها را ناشکر کند!
#امام_حسن علیه السلام
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#شکر
.......... 🍃.........
@zeinabion98