هر صبح یک آیه:
🌺اعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ۖ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ»
او کسى است که شما را از گِل آفرید. سپس مدتى مقرّر داشت (تا انسان تکامل یابد) و اجل (و مرگ) حتمى نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). سپس شما (در یگانگى و قدرت او) تردید مى کنید.
(انعام/۲)
🆔:@zeinabyavaran313
❇️ تفســــــیر❇️
گفتیم این سوره براى تحکیم پایه هاى خداپرستى و توحید در درون دل ها، نخست انسان را متوجه عالم کبیر مى سازد، و در آیه بعد انسان را به عالم صغیر (انسان) توجه مى دهد و در این مورد، به شگفت انگیزترین مسأله، یعنى آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده، مى فرماید: او است خدائى که شما را از گل آفرید (هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طین).
درست است که آفرینش ما از پدران و مادرانمان بوده است، نه از خاک، ولى چون آفرینش انسان نخستین، از خاک و گل بوده است، چنین خطابى به ما نیز درست و بى ایراد است.
آنگاه به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده، مى فرماید: پس از آن مدتى را مقرر ساخت (ثُمَّ قَضى أَجَلاً) که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند.
🌼🌼🌼
اجل در اصل، به معنى مدت معین است، و قضاء اجل به معنى تعیین مدت و یا به آخر رساندن مدت است، اما بسیار مى شود، که به آخرین فرصت نیز اجل گفته مى شود.
مثلاً مى گویند: اجلِ دَیْن فرا رسیده است، یعنى آخرین موقع پرداخت بدهى رسیده است، و این که به فرا رسیدن مرگ نیز، اجل مى گویند، به خاطر آن است که آخرین لحظه عمر انسان در آن موقع است.
سپس براى تکمیل این بحث مى فرماید: اجل مسمى در نزد خدا است (وَ أَجَلٌ مُسَمّىً عِنْدَهُ).
و بعد مى گوید: شما مشرکان درباره آفریننده اى که انسان را از این اصل بى ارزش یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرت انگیز و حیرت زا گذرانده است شک و تردید به خود راه مى دهید.
موجودات بى ارزشى همچون بت ها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید، لذا مى فرماید: با این همه تردید مى کنید (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
«تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲ سوره انعام »
🆔:@zeinabyavaran313
شما قرار نیست با خودتان ازدواج کنید!!!
تفاهم به این معنا نیست که تماماً سلایق و نظرات یکسانی داشته باشید، بلکه به این معناست که بتوانید سلایق و نظرات یکدیگر را به درستی درک کنید
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دخالت در زندگی دیگران
🔴 پیشنهاد دانلود
🆔:@zeinabyavaran313
مجتهدی سخن چینی.mp3
2.88M
آیت الله مجتهدی تهرانی : سخن چینی....
🆔:@zeinabyavaran313
👈 ثواب عظیم خدمت به زائران اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
🔸 خدمت به زائران اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) در راهپیمایی پرشکوه اربعین یکی از جلوههای زیبای معنوی را پدید آورده است. حضرت آیتالله خامنهای در دیدار موکبداران عراقی در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۹۸ فرمودند: «شما کرامت اسلامی و کرامت عربی را در رفتار خودتان و اعمال خودتان نشان دادهاید و همه به عشق سیّدالشهدا (سلام الله علیه) است، به عشق حسینبنعلی است؛ از روی عشق و علاقهای که به امام حسین دارید، پای زائر امام حسین را شستوشو میدهید، بدن او را در خستگیهای شدید کمک میکنید، مالش میدهید، به او غذا میدهید، به او جای خواب میدهید، چون زائر حسین است.»
🆔:@zeinabyavaran313
داستان جان شیعه اهل سنت(فصل اول)
قسمت ۱
صدای قرائت آیت الکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیون
و اتاقی که خالی بودنش از پنجره های بی پرده اش پیدا بود، همه حکایت از تغییر
دیگری در خانواده ما میکرد. روزهای آخر شهریور ماه سال 91 با سبک شدن آفتاب
بندر عباس، سپری میشد و محمد و همسرش عطیه، پس از یکسال از شروع
زندگی مشترکشان، آپارتمانی نوساز خریده و میخواستند طبقه بالای خانه پدری
را ترک کنند، همچنانکه ابراهیم و لعیا چند سال پیش چنین کردند. شاید به
زودی نوبت برادر کوچکترم عبدالله هم میرسید تا مثل دو پسر بزرگتر به بهانه
کمک خرج شروع زندگی هم که شده، زندگی اش را در این خانه قدیمی و زیبا شروع
کرده تا پس از مدتی بتواند زندگی مستقل را در جایی دیگر تجربه کند.از حیاط با صفای خانه که با نخلهای بلندی حاشیه بندی شده بود، گذر کرده
و وارد کوچه شدم. مادر ظرفی از شیرینی لذیذی که برای بدرقه محمد پخته بود،
ُ
برای راننده کامیون برد و در پاسخ تشکر او، سفارش کرد :»حاجی! اثاث نوعروسه.
کلی سرویس چینی و کریستال و...« که راننده با خوشرویی به میان حرفش آمدو با گفتن »خیالت تخت مادر!« در
ِ بار را بست. مادر صورت محمد را بوسید و
عطیه را گرم در آغوش گرفت که پدر با دلخوری جلو آمد و زیر گوش محمد غرّی زد که نفهمیدم. شاید رد
ّ خرابی روی دیوار اتاق دیده بود که مادر با خنده جواب
داد: »فدای سرشون! یه رنگ میزنیم عین روز اولش میشه!« محمد با صورتی در
هم کشیده از حرف پدر، سوار شد و اتومبیلش را روشن کرد که عبدالله صدا بلند
کرد: »آیت الکرسی یادتون نره!« و ماشین به راه افتاد. ابراهیم سوئیچ را از جیبش
در آورد و همچنان که به سمت ماشینش میرفت، رو به من و لعیا زیر لب زمزمه کرد: »ما که خرج نقاشی مون هم خودمون دادیم ...« لعیا دستپاچه به میان حرفش
دوید: »ابراهیم! زشته! میشنون!« اما ابراهیم دست بردار نبود و ادامه داد: »دروغ که نمیگم، خ
ُ ب محمد هم پول نقاشی رو خودش بده!« همیشه پول پرستی ابراهیم
و خساست آمیخته به اخلاق تند پدر، دستمایه اوقات تلخی میشد که یا باید با
میانجیگری مادر حل میشد یا چاره گریهای من و عبدالله. این بار هم من دست
به کار شدم و ناامید از کوتاه آمدن ابراهیم، ساجده سه ساله را بهانه کردم: »ساجده
جون! داری میری با عمه الهه خداحافظی نمیکنی؟ عمه رو بوس نمیکنی؟« و با
گفتن این جملات، او را در آغوش کشیده و به سمت مادر و پدر رفتم: »با بابابزرگ خداحافظی کن! مامان بزرگ رو بوس کن!« ولی پدر که انگار غ ر زدنهای ابراهیم
ُرا شنیده بود، اخم کرد و بدون خداحافظی به داخل حیاط بازگشت. ابراهیم هم
وارث همین تلخیهای پدر بود که بی توجه به دلخوری پدر، سوار ماشین شد. لعیا
هم فهمیده بود اوضاع به هم ریخته که ساجده را از من گرفت و خداحافظی کرد و
حرکت کردند. عبدالله خا کی که از جابجایی کارتونها روی لباسش نشسته بود، با
هر دو دستش تکاند و گفت :»مامان من برم مدرسه. ساعت ده با مدیر جلسه دارم.
باید برنامه کلا سها رو برای اول مهر مرتب کنیم.« که مادر هم به نشانه تأیید سری
تکان داد و با گفتن »برو مادر، خیر پیش!« داخل حیاط شد.....
ادامه دارد ....
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
🆔:@zeinabyavaran313💞🌸💞🌸💞🌸💞
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 با چی قراره خداوند متعال، بشریت رو نجات بده؟
#فرزندآوری
#مجاهدت_ما
استاد پناهیان
🌺 🆔:@zeinabyavaran313
برنامه دهه سوم محرم الحرام
(هيئت محبان الحسن)
شروع برنامه:
٣٠شهريورتا٨مهرماه
سخنرانان:سركارخانم پريشاني وخانم علوي
مكان:دروازه ارك به سمت مدرس موسسه قراني نورالهدايه ساعت٤:٣٠
🆔:@zeinabyavaran313
May 11