❇ تفســــــیر ❇
در آیه بعد، همین موضوع به عبارت دیگرى که توأم با استدلال بیشترى است آمده، مى فرماید: چرا از (گوشت) حیواناتى نمى خورید که نام خدا بر آنها گفته شده؟ در حالى که آنچه بر شما حرام است را خداوند شرح داده است (وَ ما لَکُمْ أَلاّ تَأْکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ).
بار دیگر خاطرنشان مى کنیم توبیخ و تأکید به خاطر ترک خوردن گوشت هاى حلال نیست، بلکه هدف این است: تنها از این گوشت ها باید بخورید و از غیر آنها استفاده نکنید.
و به تعبیر دیگر، نظر روى نقطه مقابل و مفهوم جمله است و لذا با جمله قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ: خداوند آنچه را بر شما حرام است شرح داده استدلال شده است.
سپس یک مورد از حکم تحریم گوشت ها را استثناء نموده، مى فرماید: مگر در صورتى که مجبور شوید (إِلاّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ).
خواه این اضطرار به خاطر گرفتارى در بیابان و گرسنگى شدید بوده باشد، و یا گرفتار شدن در چنگال مشرکان و اجبار کردن آنها به این موضوع.
آنگاه اضافه مى کند: بسیارى از مردم دیگران را از روى جهل و نادانى و هوا و هوس ها گمراه مى سازند (وَ إِنَّ کَثیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْم).
گر چه هواپرستى غالباً با جهل و نادانى توأم است ولى در عین حال براى تأکید بیشتر آن دو را همراه آورده، مى گوید: (بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْم).
ضمناً از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود علم حقیقى هرگز با هوا پرستى و خیال بافى سازگار نیست، و آنجا که سازگار شود جهل است نه علم!
🌼🌼🌼
لازم به تذکر است که جمله بالا مى تواند اشاره به همان پندارى باشد که در میان مشرکان عرب وجود داشت که براى خوردن گوشت هاى حیوانات مرده چنین استدلال مى کردند:
آیا ممکن است حیواناتى را که خودمان مى کشیم حلال بدانیم؟ اما آنچه را خداى ما کشته است حرام بشمریم؟!
بدیهى است این یک سفسطه و خیال واهى، بیش نبود; زیرا خداوند حیوان مرده را ذبح نکرده و سر نبریده تا با حیواناتى که ما سر بریده ایم مقایسه شود، و به همین دلیل کانون انواع بیمارى ها و گوشت آن فاسد است، لذا خداوند اجازه خوردن آن را نداده است.
در پایان آیه مى فرماید: پروردگار تو نسبت به آنها که تجاوزکارند آگاه تر است (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدینَ).
همان ها که با دلائل واهى نه تنها از راه حق منحرف مى شوند، بلکه سعى دارند دیگران را نیز منحرف سازند.
(تفســــــیر نمونه، ذیل آیه ۱۱۹ سوره مبارکه انعام)
🆔:@zeinabyavaran313
‼️معیارِ پوشش بانوان
🔷س 2400: در مورد پوشش بانوان در جامعه، چه لباسی مناسب است؟
✅ج: چادر برای بانوان، حجاب برتر اسلامی است؛ البته هر پوششی که شرایط ذیل را داشته باشد به عنوان حجاب اسلامی محسوب می شود:
🔺تمامی بدن (به جز صورت و دست ها تا مچ) را بپوشاند.
🔺هرگونه آرایش و زینت را (حتی در صورت و دست ها تا مچ) بپوشاند.
🔺به گونه ای نباشد که توجه نامحرم را جلب کند.
🔺برجستگی های بدن را ـ به شکل تحریک کننده و مفسده انگیز، آشکار نکند.
🔺موجب انگشت نما شدن در میان مردم نشود.
🔺از لباس های مخصوص مردان نباشد.
📕منبع: leader.ir
🆔:@zeinabyavaran313
﷽
#حدیث
💠امام علی(علیه السلام):
🔴ما لِأِبنِ آدَمَ وَ الفَخر؟
اَوَّلُهُ نُطفَهُ و آخِرُهُ جیفَه!
لایَرزُقُ نَفسَه! و لا یَدفَعُ حَتفَه!
🔷فرزند آدم را چه به فخر و نازیدن به خودش؟!
که اولِ او نطفۀ ناچیز و آخرِ او مُرداری بد بو است! نه خود را روزی میدهد و نه دافع مرگ خود میشود‼️
📚نهج البلاغه/حکمت۴۴۵
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 #شناخت_تفاوتها
💠 وقتی مرد، خسته از بیرون میآید به آرامش نیاز دارد و ممکن است برای فراموش کردن مشکلات، اخبار گوش کند یا روزنامه بخواند و با خود خلوت کند
💠 اینکار را بیاعتنایی به خود تلقی نکنید! به تفاوتهای روانشناختی یکدیگر احترام بگذارید!
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 هر دندانی که درد دارد نباید کشید!
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
🆔:@zeinabyavaran313
كودك بعد از چهارده ماهگي
كاملا ميفهمه شما چه كاري رو دوست نداريد اون انجام بده و
حتما انجام ميده چون ميخواد استقلال خودش رو نشون بده.
وارد لجبازی او نشوید این دوران مقطعی است.
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 پیام رهبرمعظم انقلاب به تشکلهای دانشجویی: امروز بیشتر از همیشه کشور به عنصر مومن حزباللهی احتیاج دارد
♦️در سیامین سالگرد تأسیس اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان که در دانشگاه علوم تحقیقات در حال برگزاریست، حجتالاسلام رستمی رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاههای سراسر کشور پیامی را از سوی رهبر انقلاب خطاب به تشکلهای دانشجویی قرائت کردند.
♦️در این پیام آمده است:" اولاً سلام من را به آنان برسانید، ثانیاً بگویید امروز بیشتر از همیشه کشور به عنصر مومن حزب اللهی احتیاج دارد. هرچه میتوانند برروی مبانی پافشاری کنند."
🆔:@zeinabyavaran313
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
الفبای سیاست الفبای غیرت!
رهبر معظم انقلاب از یه عده بی غیرت که بعد این همه جنایت امریکا میتازن به سمت آمریکا سخن میگوید
ذلیلانه میگویند بهشون نزدیک بشیم!!چرا یه عده ای از مدعیان سیاست نمیفهمن؟!
🆔:@zeinabyavaran313
الفبای سیاست الفبای غیرت!
رهبر معظم انقلاب از یه عده بی غیرت که بعد این همه جنایت امریکا میتازن به سمت آمریکا سخن میگوید
ذلیلانه میگویند بهشون نزدیک بشیم!!چرا یه عده ای از مدعیان سیاست نمیفهمن؟!
🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت (فصل چهارم)
قسمت 120✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
خیال کرد باز میخواهم مناظره بین شیعه و سنی راه بیندازم که به پُشتی مبل تکیه زد و با قاطعیت پاسخ داد: »خُب منم بهت جواب میدادم که همین مراسم های جشن و عزاداری خودش یه بهانه ای میشه که ما بیشتر به یاد ائمه ع باشیم و از رفتارشون تبعیت کنیم!« و بر عکس هر بار، این بار من قصد مباحثه نداشتم که از جدیت کلامش خنده ام گرفت و از همین پاسخ فاضلانه اش استفاده کردم که با هوشمندی جواب دادم: »پس اگه راست میگی بیا امشب از امام جواد ع تبعیت کن! مگه نمیگی دوستش داری و بخاطر تولدش شیرینی گرفتی، خب پس یه کاری کن که دلش شاد شه!« از لحن عاشقانه ای که خرج امامش کردم، مردمک چشمانش به لرزه افتاد و شاید باور نمی کرد که همسر اهل سنتش این چنین رابطه پُر احساسی با شخصی که قرنها پیش از دنیا رفته، برقرار کند که در سکوتی آسمانی محو چشمانم شده بود و پلکی هم نمیزد. من هنوز هم به حقیقت این مناجات پیچیده شک داشتم، ولی می دانستم با هر کار خیری که انجام میدهم، در کنار رضایت خداوند متعال، دل سایر اولیای الهی را هم خشنود میکنم که با لبخندی ملیح ادامه دادم: مگه نمیگی امام جواد ع گره های مالی رو باز میکنه، خُب تو هم امشب به خاطر امام جواد ع گره مالی یه بنده خدایی رو باز کن!« هنوز نگاهش در هاله ای از تعجب گرفتار شده بود که لبخندی زد و با حالتی متواضعانه پاسخ داد: »الهه جان من کجا و امام جواد ع کجا؟« حالا بحث به نقطه حساسی رسیده بود که به سختی از حالت خوابیده بلند شدم و همچنانکه روی کاناپه می نشستم، باز تشویقش کردم: »خدا از هر کسی به اندازه خودش انتظار داره! تو هم به اندازه ای که توانایی داری میتونی گره مالی مردم رو باز کنی!« که بالاخره خندید و با نگاهی به اطراف خانه جواب داد: »الهه جان! یه نگاه به دور و برت بنداز! ما همین چند تا تیکه اثاث هم با کلی بدبختی خریدیم! طلاهای تو رو فروختیم تا تونستیم همین مبل و تلویزیون رو بخریم. من این مدت شرمنده تو هم هستم که نمیتونم اونجور که دلم میخواد برات خرج کنم، اونوقت چجوری میخوام به یکی دیگه کمک کنم؟« و من دلم را به دریا زدم که مستقیم نگاهش کردم و گفتم: »خُب شایدیکی به همین خونه نیاز داشته باشه! ما میتونیم بریم یه جای دیگه رو اجاره کنیم، ولی اون آینده و زندگی اش به این خونه وابسته اس!« به گمانم فهمید اینهمه مقدمه چینی میخواهد به کجا ختم شود که به صورتم خیره شد و با صدایی گرفته پرسید: »حاج صالح بهت زنگ زده؟« کمی خودم را جمع و جور کردم و در برابر نگاه منتظرش با لبخندی مهربان پاسخ دادم: »خودش که نه، زنش و دخترش اومده بودن اینجا.« که صورتش از ناراحتی گل انداخت و با عصبانیت اعتراض کرد: عجب آدمهایی پیدا میشن! من بهش میگم حال خانمم خوب نیس، نمیتونیم جابجا شیم، اونوقت میان سراغ تو؟!!! من حتی به تو نگفتم به من زنگ زدن که نگران نشی، انوقت اینا بلند شدن اومدن اینجا؟!!!« به آرامی خندیدم بلکه از نسیم خنده ام آرام شود و با مهربانی بیشتری توضیح دادم: »مجید جان! خُب این بنده خدا هم گرفتاره! اومده از ما کمک بخواد! خدا رو خوش نمیادوقتی میتونیم کمکش کنیم، این کارو نکنیم!« از روی تأسف سری تکان داد و جواب خیرخواهی ام را با لحنی رنجیده داد: »فکر میکنی من دوست ندارم کار مردم رو راه بندازم الهه جان؟ به خدا منم دوست دارم هر کاری از دستم بر میاد، برای بقیه انجام بدم. باور کن وقتی به من گفت، منم دلم خیلی براش سوخت، خیلی ناراحت شدم، دلم می خواست براشون یه کاری میکردم، ولی آخه اینا یه چیزی میخوان که واقعاً برام مقدور نیس!« همان طورکه با کف دست راستم کمرم را فشار میدادم تا دردش آرام بگیرد، پرسیدم: »چرا برات مقدور نیس؟ خب ما فکر میکنیم الان یه سال تموم شده و باید اینجا رو تخلیه کنیم!« از موج محبتی که به دریای دلم افتاده بود، صورتش به خنده ای شیرین باز شد و با کلامی شیرین تر ستایشم کرد: قربون محبتت بشم الهه جان که انقدر مهربونی!« سپس نگاهش رنگ نگرانی گرفت و با دلواپسی ادامه داد: »ولی الهه جان! تو باید استراحت کنی! ببین الان چند لحظه نشستی، باز کمرت دردگرفته! اونوقت میخوای با این وضعیت اسباب کشی هم بکنیم؟ به خدا این جابجایی برای خودت و این بچه ضرر داره!« سرم را کج کردم و به نیابت از مادر دل شکسته ای که امروز به خانه ام پناه آورده بود، تمنا کردم: »مجید! نگران من نباش! من حالم خوبه...« و شاید نمیخواست زیر بارش نرم احساسم تسلیم شود که دیگر نگذاشت حرفم را ادامه دهم و با قاطعیتی مردانه تکلیف را مشخص کرد: »نه!« و در برابر نگاه معصومم با لحنی ملایم تر ادامه داد: »من میدونم دلت سوخته و میخوای براشون یه کاری کنی، ولی باید اول به فکر خودت و این امانتی که خدا بهت داده باشی! اگه خدای نکرده یه مو از سرِ این بچه کم شه، من تا آخر عمرم خودم رو نمیبخشم! مگه یادت نیس اونروز دکتر چقدر تأ کید کرد که باید است
راحت کنی؟مگه نگفت نباید سبک سنگین کنی؟ مگه بهت هشدار نداد که هر فشار روحی و جسمی ممکنه بهت صدمه بزنه؟ پس دیگه اصرار نکن!« ولی من این خانه را برایشان ضمانت کرده بودم که از این ِ همه قاطعیتش ته دلم لرزید و با دلخوری سؤال کردم: پس نمیخوای امشب دل امام جواد ع رو شاد کنی؟« بلکه به پای میز محا کمه مذهب تشیع تسلیم شود، ولی حرفش، حدیث دل نگرانی برای من و دخترم بود که باز هم در برابرم مقاومت کرد: »الهه جان! همون امام جواد ع هم میگه اول هوای زن و بچه خودت رو داشته باش، بعد به فکر مردم باش! این چه ایثاریه که من به خاطرش، جون زن و بچه ام رو به خطر بندازم؟« از اینکه نمیتوانستم متقاعدش کنم، کاسه سرم از درد سرریز شد و باز قلبم به تپش افتاد و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم که سنگین از جا بلند شدم. دستم را به کمرم گرفتم تا به اتاق خواب بروم، ولی هنوز حرفی روی دلم سنگینی میکرد که سرپا ایستادم. با نگاهی که دیگر به گرداب ناامیدی افتاده بود، به چشمان کشیده و مهربانش پناه بُردم و تنها یک جمله گفتم: »بهم گفت به جان جواد الائمه ع در حق دخترش خواهری کنم!« و دیگر ندیدم آسمان چشمانش چطور به هم ریختند وکه با قدمهای کوتاهم به سمت اتاق خواب رفتم و روی تختم دراز کشیدم. دستم را روی پهلویم گذاشته و رقص پُر ناز حوریه را زیر انگشتانم احساس میکردم و خیالم پیش حبیبه خانم و دخترش بود که نتوانسته بودم برایشان کاری کنم که صدای مهربان مجید در گوشم نشست: »یعنی تو به خاطر امام جواد ع قبول کردی که از این خونه بری؟« در پاشنه در اتاق ایستاده و تکیه اش را به چهارچوب داده بود تا ببیند در دل همسر اهل سنتش چه میگذرد که بغضم را فرو خوردم و صادقانه پاسخ دادم: »من مثل شماها به امام جواد ع اعتقاد ندارم، یعنی فقط میدونم یه آدم خوبی بوده و از اولاد پیغمبر ص و اولیای خداست، ولی نمیتونم مثل شماها باهاش ارتباط برقرار کنم. ولی وقتی از ته دلش منو به جان امام جواد ع قسم داد، دهنم بسته شد.« و نمیدانستم با بیان این احساس غریبم، با دست خودم دریای عشقش به تشیع را طوفانی میکنم که چشمانش درخشید و با لحنی لبریز ایمان زمزمه کرد: »دهن منم بسته شد!
ادامه دارد......
نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 شروع یک سنت حسنه؛ یامینپور لیست اموالش را اعلام کرد!
🔹وحید یامین پور کارشناس و مجری سابق تلویزیون که برای انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندید شده است، در پاسخ به توییت یکی از فعالان تویتری، لیست اموال خود را اعلام کرد. او در توییتر خود نوشت:
با سلام
۱. یک آپارتمان ۱۱۶ متری در جنوب شرق تهران(بلوار ابوذرجنوبی، پل چهارم، از ۹۱)
۲. یک خودرو مگان(از ۹۳)
۳. همچنین در ماههای اخیر به علت فروش خوب کتابهایم حدود ۱۵۰ متومن حقالتالیف دریافت کردهام.
(همسرم هم یک آپارتمان ۹۰متری در شهرستان قم دارد، سهفرزندم اموالی ندارند)
#انتخابات_مجلس
#درست_انتخاب_کنيم
🆔:@zeinabyavaran313