eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
519 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
بهلول گفت: می دونستید قیمت اینترنت ملی ده برابر ارزون ترِ (10 برابر 💶) و سرعتش هم ده برابر (10برابر 🛩) بیشترِ؟ پرسیدند:با این حساب، چرا دولت اون رو بکار نمی گیره؟😱 بهلول گفت: بخاطر درایت وزیر ارتباطات در حل (🗝)معضلات دولت!! پرسیدند: آخه چطور؟؟؟؟😳 بهلول جواب داد: حتماً چون اینترنت غـــــــیر ملی ده برابر (🤹‍♂10برابر🤹‍♀) حواس مردم رو تو پیگیری مشکلات به جاهای دیگه_هر جایی غیر دولت_ پرت میکنه !! 🆔:@zeinabyavaran313
🔻خود شکستن 🔸بگذارید برایتان داستانی بگویم که هر وقت به یادم می‌آید، دلم می‌لرزد و برای شیخ [محمدتقی] بهلول دعا می‌کنم که خداوند درجات عالی او را متعالی بگرداند. شئونات را به وقت ضرورت و کشیدن مهار نفس، زیر پا انداخته بود. 🔸معمولأ چنین داستانی را نبایست روایت کرد. اما این داستان برای همیشه به یادتان می‌ماند. 🔸در آستانه صد سالگی بود. در منزل یکی از اعیان متدین شيراز که خانه‌اش همیشه محفل عالمان و در دوران انقلاب در خدمت انقلاب بود، اهل اصطلاح بود و با اهل علم نشست و برخاست و مؤانست داشت، محفلی به افتخار حضور شیخ بهلول آراسته بودند. شیخ بهلول پوستی و استخوانی بود، مردی که خلاصه خود بود! با چشمانی سرشار از زندگی و شور که بارقه تیزهوشی از آن می تابيد. و طنین صدا و لهجه‌ای که گویی روستایی خراسانی در صحرایی دور دست اما آشنا با شما حرف می زند. وقتی با او دست می‌دادی، سرپنجه استخوانی اش محکم بود. مثل گیره ای قایم دست را نگاه می‌داشت. در چشمانت نگاه می‌کرد و مکث می‌کرد. مرا معرفی کردند: «ایشان نماینده شیرازند!» گفت: «بِچه جانم! نماینده اخلاص باش، الخلاص فی الاخلاص!» این تعبیر مرا با خودش برده بود. 🔸نشستیم. جمعی حدود پانزده تا بیست نفره، مرحوم آیت الله محی‌الدین حائری شیرازی امام جمعه شيراز هم بود. گفتگوهایی و از هر دری سخنی. ناگاه صدای ناخوشایندی به گوش رسید! زود چند نفر که نزدیک‌تر به بهلول بودند، به نوجوان ده دوازده ساله ای که در گوشه‌ای نشسته بود، نگاه تند ملامت آمیزی کردند، که یعنی ماجرا از ایشان است. بهلول برخاست. به طرف نوجوان که چهره‌اش قرمز شده بود رفت. دو زانو جلوی نوجوان نشست خم شد صورت و دست نوجوان را بوسید، گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. إنّ النفس لَامّارة بالسوء الا ما رحم ربّی، آقایان عزیز من نزدیک صد سالمه، مریض هم هستم، این صدای ناخوشایند از من بود. از همه شما معذرت می‌خواهم. از این نوجوان صد بار معذرت می‌خواهم که نگاه شما او را شرمنده کرد و چهره‌اش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.» چه مجلسی شد! بغض‌هایی که ترکید و آيت‌الله حائری که سر بر زانو نهاده بود و با صدای بلند گریه می‌کرد. 🔸در راه که برمی‌گشتیم، اقای حائری سکوت کرده بود. سکوتی سنگین، من هم در بهت و سکوت بودم. ناگاه رو به من کرد و گفت: «شیخ بهلول در خاکسار کردن نَفْسش بی رحم است. برای همین به او عنایت شده است. چیزهایی به او داده‌اند که به هر کسی نمی دهند.» زمزمه کرد: نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند 📌برگرفته از: روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۸ آبان ماه 1402 ✍️سیدعطاءالله مهاجرانی 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🆔:@zeinabyavaran313