eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
501 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 💠 بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. 💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. 💠 در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. 💠 فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید :«داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💠 خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. 💠 اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد :«این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» 💠 شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» 💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» 💠 ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... ✍️نویسنده: 🆔:@zeinabyavaran313
محمد هادي و علیرضا میرزائی (8ساله و 9ماهه) از استان زنجان 🏴:@zeinabyavaran313
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم   هل من ناصر ینصرنی    اگه شنیدی لبیک یا حسین   بی مقدمه برم اصل مطلب: از بچگی که با خانواده میرفتیم مجالس روضه معمولا یه قسمتی از مقتل را انتهای همه روضه ها می خوندن،مردم هم گریه و زاری می کردند و حالشان منقلب می شد.من هم گاهی اوقات میرفتم تو این فکر که اگر اون روز تو کربلا بودم چی می شد!چی کار می کردمو………. خلاصه از بچگی تا به حال متناسب با شرایط فکریم به این مسئله فکر می کردم.جالب اینکه چند سال پیش ، یکی از سخنرانی های شهید مطهری راکه گوش می کردم به قسمتی رسید که شهید مطهری گفت که شمر زمان ما الان اسرائیل است و …………. . حال که با خود فکر می کنم می بینم دقیقا همین طور است .یه جورایی منظورم را دست و پا شکسته می گم شما ما رو عفو کنید. بریم کربلا،خلاصه بگم: پرده اول :یک سمت میدان وجود مبارکی را می بینی که برای احیای دین امت جدش ،اسلام قیام کرده .اسلامی که از آن جز ظاهری نمانده. حال در سمت دیگر لشگر کفر را می بینی که برای خودشون و حکومتشون و هرچی که شما بگید آمده اند تا ریشه اسلام رو بزنند. پرده دوم:وجود مبارکی رو می بینی که سپاهش زن و بچه و عده قلیلی از بهترین انسانهای روزگار است(قربان غریبیش). در سمت دیگر تمام کفر با تمام امکاناتش را می بینی.به قول خودمان تا بن دندان مسلح. پرده سوم:خانواده و جمعی را دیده که راهی جز قیام و جهاد مسلحانه برای احیای اسلام یعنی تمام انسانیت و … نمی بیند. در سمت دیگر لشگری را که راهی برای رسیدن به اهداف خود جزو ازبین بردن تمام انسانیت نمی بیند. پرده چهارم :در این میان هم مردمانی را می بینی که به ظاهر مسلمان ، اما به دل (…..)،که هزاران بهانه برای یاری ندادن یافته ،عد ه ای را یافته که ننگ مردم کوفه بودن را حاضرند به دوش بکشند ، اما دقیقه ای حاضر به یاری پسر رسول الله نیستند!!!!!!!! پرده پنجم :……….. پرده ششم :………. (خط رو دادم خودتان ادامه بدید!) حال بیایید حدودا هزار سال بعد:   پرده اول : وجود مبارکی(جمال المجاهدین سید حسن نصرالله)را می یابی که تمامیت اسلام و آزادی و….را درخطر دیده و جهادی الحق افسانه ای آغاز کرده است‌و جان مبارکش را فدا کرد در سمت دیگر لشگر کفر مجهز به تمام اروپا و آمریکا و متاسفانه مقداری از خاورمیانه و…… ، برای ایجاد حکومت جهانی خود که لازمه آن را نابودی حزب الله لبنان در ابتدا و…….ودر آخر ایران می داند. پرده دوم:سید عباس موسوی به همراه زن و بچه اش،که در نهایت حسینی وار خود و فرزند و همسرش به بر بال شهادت به لقای خدایشان نائل می شوند.وسپس سیدی نورانی ،سید حسن نصرالله را به همراه خانواده و مجاهدان حزب الله به میدان عشق آمده و عجب عشق بازی هایی که نمی کند! الله اکبر!الله اکبر!آری علی اکبر خود (شهید هادی نصرالله ، را که می توانست الان همانند فرزندان خیلی سران دیگر عرب در دانشگاه های آمریکایی مشغول درس و لذت بردن از جوانیش باشد  ) را به میدان فرستاده  وپیکرغرق به خونش را تحویل گرفته و………تازه این اول راه اوست!!!!!!! البته رساترین راه برای فهمیدن این پرده همان سخنرانی معروف و عرفانی سید (لبیک یا حسین) است. در سمت دیگر خدا می داند که هیچ فرقی برای  آنها  کودک و بزرگ نمی کند همه باید کشته شوند ،حتی کودکان غزه و قانا!!!!!!!!!!! پرده سوم :سیدی نورانی با عمامه ای مشکی و نگاهی حیدری و یدی ابولفضلی و غربتی فاطمی وشمشیری ذوالفقاری و…….که راهی جز سلاح مقاومت ندارد‌ و حسین وار شهید میشود در آن طرف لشگر شمر آماده برای کشتار و ………… پرده چهارم : برخی کشور های عرب مسلمان و……که نوکری اسرائیل را بهتر از برادری حزب الله می دانند. پرده پنجم:……….. پرده ششم :……….. (باقی را که گمانم خودتان بهتر از من بگید!!!!) راستی اگه تونستید شباهت های پرده های حال با قبل را بگویید؟؟؟!!! حال به نظر شما ادعای مسلمانی دیگر بس نیست!!!!ما که به خود بالیده که حسینی هستیم ،پس کجاییم؟شمر حی و حاضر اینجاست!!!!!!!!!! من و تو که ادعای گریه برای امام حسین (ع) و ادعای غیرت برای زینب کبری ما رو دیوونه کرده و گلوی پاره پاره اصغر جگرمان را پاره کرده کجا اییم ؟کجا ایم که فرزند پاک سید عباس را کشتند!کجا ایم که کودکان مسلمان قانا و غزه جسد هایشان زیر آوار خشک شد!کجاییم که دختران با حجاب مسلمان با بمب های کثیف اسرائیلی از بین رفتند.پس جای بهانه های مختلف که نمی دونم:پول نداریم ، خودمان هزار مشکل داریم ، ……….کجاییم که سید مقاومت جمال مجاهدین را رژیم خونخوار صهیونیستی شهید کرد آیا اگر کربلا بودیم همین جواب ها را به حسین (ع) می دادیم ؟؟؟؟!!!!!! وای برما!!!!!!!!! این همه سال بزرگ تر از ماها اومدن گفتن ولی کسی نفهمیده !!!!حالا ما هم که گفتیم بعیده اثر کنه!!!! ولی اگه اثر کرد لبیک یا حسین. مصطفی دودانگه 🆔:@zeinabyavaran313
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم   هل من ناصر ینصرنی    اگه شنیدی لبیک یا حسین   بی مقدمه برم اصل مطلب: از بچگی که با خانواده میرفتیم مجالس روضه معمولا یه قسمتی از مقتل را انتهای همه روضه ها می خوندن،مردم هم گریه و زاری می کردند و حالشان منقلب می شد.من هم گاهی اوقات میرفتم تو این فکر که اگر اون روز تو کربلا بودم چی می شد!چی کار می کردمو………. خلاصه از بچگی تا به حال متناسب با شرایط فکریم به این مسئله فکر می کردم.جالب اینکه چند سال پیش ، یکی از سخنرانی های شهید مطهری راکه گوش می کردم به قسمتی رسید که شهید مطهری گفت که شمر زمان ما الان اسرائیل است و …………. . حال که با خود فکر می کنم می بینم دقیقا همین طور است .یه جورایی منظورم را دست و پا شکسته می گم شما ما رو عفو کنید. بریم کربلا،خلاصه بگم: پرده اول :یک سمت میدان وجود مبارکی را می بینی که برای احیای دین امت جدش ،اسلام قیام کرده .اسلامی که از آن جز ظاهری نمانده. حال در سمت دیگر لشگر کفر را می بینی که برای خودشون و حکومتشون و هرچی که شما بگید آمده اند تا ریشه اسلام رو بزنند. پرده دوم:وجود مبارکی رو می بینی که سپاهش زن و بچه و عده قلیلی از بهترین انسانهای روزگار است(قربان غریبیش). در سمت دیگر تمام کفر با تمام امکاناتش را می بینی.به قول خودمان تا بن دندان مسلح. پرده سوم:خانواده و جمعی را دیده که راهی جز قیام و جهاد مسلحانه برای احیای اسلام یعنی تمام انسانیت و … نمی بیند. در سمت دیگر لشگری را که راهی برای رسیدن به اهداف خود جزو ازبین بردن تمام انسانیت نمی بیند. پرده چهارم :در این میان هم مردمانی را می بینی که به ظاهر مسلمان ، اما به دل (…..)،که هزاران بهانه برای یاری ندادن یافته ،عد ه ای را یافته که ننگ مردم کوفه بودن را حاضرند به دوش بکشند ، اما دقیقه ای حاضر به یاری پسر رسول الله نیستند!!!!!!!! پرده پنجم :……….. پرده ششم :………. (خط رو دادم خودتان ادامه بدید!) حال بیایید حدودا هزار سال بعد:   پرده اول : وجود مبارکی(جمال المجاهدین سید حسن نصرالله)را می یابی که تمامیت اسلام و آزادی و….را درخطر دیده و جهادی الحق افسانه ای آغاز کرده است‌و جان مبارکش را فدا کرد در سمت دیگر لشگر کفر مجهز به تمام اروپا و آمریکا و متاسفانه مقداری از خاورمیانه و…… ، برای ایجاد حکومت جهانی خود که لازمه آن را نابودی حزب الله لبنان در ابتدا و…….ودر آخر ایران می داند. پرده دوم:سید عباس موسوی به همراه زن و بچه اش،که در نهایت حسینی وار خود و فرزند و همسرش به بر بال شهادت به لقای خدایشان نائل می شوند.وسپس سیدی نورانی ،سید حسن نصرالله را به همراه خانواده و مجاهدان حزب الله به میدان عشق آمده و عجب عشق بازی هایی که نمی کند! الله اکبر!الله اکبر!آری علی اکبر خود (شهید هادی نصرالله ، را که می توانست الان همانند فرزندان خیلی سران دیگر عرب در دانشگاه های آمریکایی مشغول درس و لذت بردن از جوانیش باشد  ) را به میدان فرستاده  وپیکرغرق به خونش را تحویل گرفته و………تازه این اول راه اوست!!!!!!! البته رساترین راه برای فهمیدن این پرده همان سخنرانی معروف و عرفانی سید (لبیک یا حسین) است. در سمت دیگر خدا می داند که هیچ فرقی برای  آنها  کودک و بزرگ نمی کند همه باید کشته شوند ،حتی کودکان غزه و قانا!!!!!!!!!!! پرده سوم :سیدی نورانی با عمامه ای مشکی و نگاهی حیدری و یدی ابولفضلی و غربتی فاطمی وشمشیری ذوالفقاری و…….که راهی جز سلاح مقاومت ندارد‌ و حسین وار شهید میشود در آن طرف لشگر شمر آماده برای کشتار و ………… پرده چهارم : برخی کشور های عرب مسلمان و……که نوکری اسرائیل را بهتر از برادری حزب الله می دانند. پرده پنجم:……….. پرده ششم :……….. (باقی را که گمانم خودتان بهتر از من بگید!!!!) راستی اگه تونستید شباهت های پرده های حال با قبل را بگویید؟؟؟!!! حال به نظر شما ادعای مسلمانی دیگر بس نیست!!!!ما که به خود بالیده که حسینی هستیم ،پس کجاییم؟شمر حی و حاضر اینجاست!!!!!!!!!! من و تو که ادعای گریه برای امام حسین (ع) و ادعای غیرت برای زینب کبری ما رو دیوونه کرده و گلوی پاره پاره اصغر جگرمان را پاره کرده کجا اییم ؟کجا ایم که فرزند پاک سید عباس را کشتند!کجا ایم که کودکان مسلمان قانا و غزه جسد هایشان زیر آوار خشک شد!کجاییم که دختران با حجاب مسلمان با بمب های کثیف اسرائیلی از بین رفتند.پس جای بهانه های مختلف که نمی دونم:پول نداریم ، خودمان هزار مشکل داریم ، ……….کجاییم که سید مقاومت جمال مجاهدین را رژیم خونخوار صهیونیستی شهید کرد آیا اگر کربلا بودیم همین جواب ها را به حسین (ع) می دادیم ؟؟؟؟!!!!!! وای برما!!!!!!!!! این همه سال بزرگ تر از ماها اومدن گفتن ولی کسی نفهمیده !!!!حالا ما هم که گفتیم بعیده اثر کنه!!!! ولی اگه اثر کرد لبیک یا حسین. مصطفی دودانگه 🆔:@zeinabyavaran313