eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
858 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
#نقاشی ✔️آموزش ساده مرحله به مرحله نقاشی به کودک 🐴🐴🐴اسب🐴🐴🐴 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📚📚 🔴🔴 8 رمان صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/21752 💚💚💚💚💚
📚📚📚 🔴🔴 7 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/24616 💚💚💚💚💚
https://eitaa.com/zekrabab125/24674 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 1 تا 8 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24791 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 9 تا 17 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24911 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 18 تا 26 👆
💚راهنمای خطبه‌ها از شماره 1 تا آخر👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/23352 https://eitaa.com/zekrabab125/23388 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 1 تا 30 👆شروع حکمتها https://eitaa.com/zekrabab125/23496 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 30 تا 60👆 https://eitaa.com/zekrabab125/23674 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 61 تا 90👆 https://eitaa.com/zekrabab125/23841 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 91 تا 120👆 https://eitaa.com/zekrabab125/23978 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 121 تا 140👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24080 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 141 تا 170👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24213 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 171 تا 175👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24306 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 176 تا 200👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24407 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 201 تا 230👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24528 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 231 تا 260👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24651 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 261 تا 275👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24766 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 276 تا 300👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24865 حکمتهای نهج‌البلاغه قسمت 301 تا 330👆
https://eitaa.com/zekrabab125/24922 3 کتاب pdf کاملترین بانک محتوای نماز*لذت بندگی = استفتائات مقام معظم رهبری = مختارنامه👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/charkhfalak500/27490 🔴🔴 ختم 78 روز چهارشنبه 👆👆20 ماه رجب‌المجرب 🔵این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 ✋سلام دوستان گلم 🔴🔴 این ختم‌ها هرروزه پخش میشود فقط و فقط بخاطر ثوابی برای من و شما ...!!! ✍اینها است، اینها برای آخرتمون میمونه ، 🌺یک وقتی فکر نکنید که من برای لینک کانالم میگم..!!؟ نه نه ✍ شما ختم‌ها را در کانال یا گروهتون و برای دوستانتون با اسم و لینگ خودتون منتشر کنید ... 📚 می‌دونید که تمام مطالب کانالهای من میباشد ..فقط برای رضای خداست ... موفق باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/charkhfalak110/27996 وقتتون زیاد گرفته نمشه،، حتما 2 پست رو👆بخوانید.. اگه کمک نمیکنید ، خواهشا پیامها رو بخونید.. خواندنش هم صواب داره .. با خودتون نگید عید تموم شد دیگه کمک بسه ...! اینها فکر شیطانیه این طرح بوده و هست و ادامه دارد 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 سلام دوستان خدا جوی عرض شود این خیره مورد اطمینان است. . چون من چندین ساله عضو گروه خیره هستم . و در این خیره رفت‌وآمد دارم . مسئول خیره استاد پیروی هستند.مورد اطمینان بیشتر مردم مشهد هستند . و شما اگر سوالی از کارکرد خیره دارید با این تلفنها تماس بگیرید 09361791774 09384895966 09333176858 ✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج در ( #ایتا )👇 http://eitaa.com/joinchat/1331101698Gac92fb925a ✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج در ( #سروش )👇 https://sapp.ir/joingroup/mOAUNoK70BSia6XQIlP4D1xw ✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج ( #تلگرام )👇 https://t.me/joinchat/BDuwikK-DvW2xb4X1rdpJg ✨✨✨✨✨✨✨ 🔰 #ای_که_دستت_میرسد_کاری_بکن 🔰 #اجر_همه_خیرین_با_خدا 🔰 #وعده_ما_با_خدا 🔰 #اگر_دستی_را_به_یاری_بگیرید_بدانید_دست_دیگرتان_در_دستان_خداست 🌻مهربانی ادامه دارد....🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 751 🌱حکایت روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم ! یک اینکه می گوید :خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید :خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه! بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم،استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت ! ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 752 💕 روزی شیخ الرئیس "ابوعلی سینا" وقتی از سفرش به جایی رسید، اسب را بر درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. "روستایی" سوار بر الاغ آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست، تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند، روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت، ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد. "شیخ" ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد "قاضی" برد، قاضی از حال سوال کرد، شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است. ‌‌روستایی گفت: این "لال" نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، پیش از این با من سخن گفته. قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟ چه گفت؟ او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر "دانش" شیخ آفرین گفت. "شیخ" پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت: 《.》 فرواردیادتون نره❣ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 753 🌱حکایت گله کشاورز گندمکار کشاورز مستأجري با صاحب خانه اش جر و بحث داشت. ماه ها بود که کارشان شده بود اره بده و تيشه بگير! اما هيچ کدامشان هم يک ذره کوتاه نمي آمد. تا اين که کشاورز تصميم گرفت به دادگاه شکايت کند. بنابراين پيش وکيلي رفت و از او خواست که راه پيروز شدن را به او نشان بدهد. وکيل به او اميدواري زيادي نداد، چون بنابر صحبت هاي کشاورز، قانون بيش تر طرف صاحب خانه را مي گرفت تا او را. بالاخره کشاورز گفت: «چه طوره براي شام قاضي پير يک جفت مرغابي سرحال درست و حسابي بفرستم.» وکيل با ترس و لرز گفت: «تو چه کار مي کني؟! اين رشوه است!» کشاورز با شرم و خجالت گفت: «نه بابا، اين فقط يه هديه ي محترمانه ست، نه بيش تر.» وکيل جواب داد: «همينه که بهت مي گم، اگه مي خواي فرصتت رو از دست بدي، اين کار رو بکن.» خلاصه کشاورز به دادگاه رفت و وکيل را هم مثل بقيه متعجب کرد. او پيروز شد! کشاورز همين طور که دادگاه را ترک مي کرد به طرف وکيلش برگشت و گفت: «مرغابي ها رو فرستادم .» وکيل گفت: «نه؟!!!» کشاورز گفت : «چرا، اما به اسم صاحب خونه م فرستادم .» ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 754 👈دنیا مانند گردویی است بی مغز! 🌕ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، ◀️گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند... ✅ ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. 🔅پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟! گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت... 🔘 دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 755 🌹یکی از علما، آرزوی زیارت امام زمان را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد. مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود. روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان (عجل الله فرجه) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه (عجل الله فرجه)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند. در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، ... پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم ... شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است. پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام (عجل الله فرجه) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.» ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📘 #نهمین کتاب #صوتی 🚩بنام📝"نهج البلاغه" امام علی (ع) 🔎 گردآورنده #سید_رضی 📌 بصورت #کامل 🔮شامل 241 خطبه ، 79 نامه ، 480 حکمت .