eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
859 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 خوشحال شدم که صدای 233 را شنیدم. گفتم: «الحمدلله که خودتون سالمید. وضعیت رویا چقدر خرابه؟! سرپا میشه؟!» 233 با تردید گفت: «نمیدونم دقیق. اما فکر نکنم به این زودیا بتونه راحت و آسوده راه بره و زندگی کنه. از کنارش که رد شدم خونریزی زیادی داشت.» گفتم: «بسیار خوب! از دور مراقبشون باشید. هر بیمارستانی که رفتند... راستی شما الان کجایید؟! موقعیتتون چیه؟» گفت: «محدوده شما نیستیم. فکر نکنم آمبولانس اینا را بیاره بیمارستانی که افسانه هست... قربان! میبینم که رویا داره تکون میخوره... دارن سوار آمبولانسش میکنند... برم دنبالشون؟» گفتم: «آره... هرچند دیگه خیلی با این مادر و دختر کاری نداریم و کارای مهم تری داریم اما فعلا چشم ازشون برندارید تا بهتون بگم چیکار کنید! تمام.» ظاهرا وقتی داشتن تعقیب 233 میکردن تا گوشی یکی از اونا را که برداشته بوده، ازش پس بگیرن، سرعتشون زیاد بوده و از یکی از فرعی ها ماشینی محکم به سمت راستشون میزنه که سبب ضربه مغزی شدن دو نفر و آش و لاش شدن یکی دیگه و جراحت های زیاد رویا میشه! اینجاست که میگن: کار خوبه خدا درست کنه! خب باید فاز ماموریت عوض میشد. دیگه دستمون خیلی هم خالی نبود و باید از روش «گام به گام» استفاده میکردیم و تا هرجای دنیا هم که شده برای تکمیل مراحل تحقیقات پرونده دنبالشون میرفتیم ببینیم اوضاع از چه قراره و دمشون از اون طرف آبها به کیا وصله؟! از این طرف، ینی از طرف داخل که ظاهرا خیلی دمشون کلفت و سنگین هست! اینقدر سنگین که یکی مثل رامین تاجزاده با اون سابقه خدمتی بالا در حدّ مدیریت یکی از شاخ ترین ادارات ملی، پیاده نظامشون هست و حتی زن و دختر مردم را برمیداره میبره خارج و برمیگردونه!! آخه این درد را به کی میتونستم بگم که جوری مسئله نفوذ در سطوح بالا جدی است که وقتی بچه های ما در حال تکمیل تحقیقات درباره تاجزاده بودند، احساس کردیم یکی دو بار پرونده در حال امحاء و نابودی است! مشکل از کجا بود و چرا یکی دو بار صفحه اسناد و مدارک این پرونده دیر باز شد و طول کشید تا آپلود بشه را هنوز نمیدونم... بگذریم!! خیلی کار داشتم. هم باید یه فکری به حال افسانه میکردم. و هم افشین منتظرم بود. و هم رویا که دیگه نمیدونستم چیکارش کنم؟ شرایطمون یهو عوض شد... چون یهو از آسمون دو سه تا سرنخ و چندتا آدم ریخته بودن رو سرم... ینی افشین و افسانه و رویا و سه تا یلچماق هم... به عبارتی میشه شیش هفت تا آدم در این پرونده رو دستم مونده بودند! نه مدرک معتبر و محکمه پسند برای جلبشون داشتم و نه میشد به راحتی از کنارشون رد و هیچی نگفت! در مرحله اول سریعا با بچه های مرکز مشاوره هماهنگ کردم که به افشین بد نگذره. اصلا بشینه هرچی میدونه را بنویسه تا هم حوصلش سر نره و هم شاید بازم سرنخ گیرمون بیاد. (متن صحبت ها و اعترافات افشین در صفحات اولیه این گزارش، در طول مدت اقامت و بازگرداندن سلامت معنوی افشین در مرکز مشاوره اداره نوشته و جمع آوری شد.) و اما رویا ... با رویا کار داشتیم... چون اومدیم و نتونستیم از پاکستان با دست پر برگردیم... تکلیف چی بود؟! یا مثلا اومدیم و دختر مردم به خاطر شوک احساسی که بهش وارد کردیم، دیوونه شد... یا اومدیم و حمله قلبی بهش دست داد و سکته کرد... یا اصلا خواست افسرده بشه... اومدیم و هزار تا مشکل دیگه پیش اومد... بهتر از مامانش کی میتونست بهش برسه؟! خب معلومه که هیچکس! بهترین راه این بود که افسانه و مامانش را بهم برسونیم ببینیم چیکار میکنند؟ اصلا شاید بیشتر به دردمون خوردند و تونستیم به یه سری آدم دیگه .... یه سری آدم دیگه را ول کن... با همین کوروش لعنتی بی همه چیز چه کسی میتونست ارتباط بگیره و ما را به کوروش لینک کنه؟ تصمیم گرفتم افسانه و مامانشو راحت بذارم. بذارم به هم برسن و بتونن به هم آرامش بدهند. به خاطر همین فورا دستور دادم به بیمارستان اونجا بگن که اونا را پذیرش نکنند تا بتونیم بیاریمشون بیمارستانی که افسانه هم هست! کل اون طبقه و اتاق های اونا هم دوربین و مامور و... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 این از مدیریت و کنترل اون سه نفر! برن فعلا خوش باشن و خوب بشن تا من برگردم. بچه هامون هم بیکار نیستن و تا میتونن از تماس ها گرفته تا پیامک ها و ایمیل ها و آدمایی که به ملاقات اونا میان و... اطلاعات جمع میکنند. خب حالا ما موندیم و پرواز فرداعصرش و جایی که نمیدونیم کجاست و برای چی داریم میریم و... چون مامور مستقیم و سرتیم این پرونده خودم بودم، باید تمام دستورات و نامه ها و... را خودم با امضا و درخواست مستقیمم انجام میدادم. چون شوخی بازی که نیست. من فقط فهرست بعضیاش را میگم تا بدونین همیشه ماموریت ها و پرونده های ما هیجان و تعقیب و گریز و... نیست و بالاخره باید در مملکت بروکراسی زده مون کارها را پیش ببریم. فهرست کارهایی که باید میکردم از این قرار بود: تهیه و تحویل تقاضای برگ ماموریت خارج از کشور، تایید تقاضای ماموریت، ثبت تقاضای مذکور، تهیه بلیط، کنترل شماره رهگیری پرواز و ثبت در مخزن اطلاعات شخصی اداره، تهیه و ثبت ویزا، هماهنگی جهت برداشته شدن تیک ممنوع الخروجی، اخذ تاییدیه حفاظت، تهیه فرم ماموریت جهت مامور مباشر و غیر مباشر، هماهنگی با پلیس اینترپل، ثبت و معرفی نامه جهت دریافت مجوز حمل اسلحه، هماهنگی با اداره و بچه های..........پاکستانی، هماهنگی جهت دریافت نقدینگی و مخارج جاریه ماموریت، هماهنگی جهت اسکان، هماهنگی جهت دریافت خودرو، و صدها مسئله دیگه... همه این موارد در طول حدودا 30 ساعت صورت گرفت!! رکورد خوبی بود برای چنین ماموریتی که برای همه مون در گرد و غباری از ابهام قرار داشت. اینقدر هنوز همه چیز برامون ابهام داشت و مشخص نبود دنبال چی هستیم و قراره چی به سرمون بیاد که واقعا نمیدونستم در «فرم تقاضای اخذ مجوز خروج از کشور» و «تبیین ضرورت این ماموریت» چی باید بنویسم؟! خلاصه سرتون به درد نیارم... دو ساعت قبل از پرواز رفتم فرودگاه... یکی از بچه ها مانیفست کل مسافران را بهم داد... تک به تکشون را توسط دوربین داخلی سالن انتظار فرودگاه چک و رصد کردیم. ضمن اینکه در طول کل اون 30 ساعتی که گفتم، آمار لحظه به لحظه تاجزاده هم داشتم. حیف که الان صلاح نیست بگم دقیقا شب قبل از پرواز، تاجزاده با کیا قرار داشت و تا ساعت 11 شب، خونه کی جمع شده بودند! خب مسافرا همه اومده بودند... پرواز یک ساعت تاخیر داشت... حالا چیز خیلی خاصی هم نیست... چون یک ساعت تاخیر در بیشتر پروازهای ایران، جوری طبیعیه که اگه رفتی شاکی شدی، بهت میخندند!! راستی نگفتم براتون... ما خیلی تو فکر بودیم که حالا با این وضعیت تعداد زیاد زن و دختر در این پرواز و احتمال درگیری ها و پیش اومدن نقش های زنانه در طول ماموریت، تکلیفمون چیه و باید چیکار کنیم که هم دست تنها نباشم و هم مامور مکمل با خودم داشته باشم! من فقط یه نفر به ذهنم خطور کرد... با تمام قابلیت هایی که از 233 در طول اون دو سه روز دیده بودم، فرم درخواست ماموریتش را از یگان پیاده اداره نوشتم... اولش چندان موافقت نمیشد... چون میگفتن تجربه ماموریت برون مرزی نداره و نیروی خیابونی هست و... اما بالاخره راضیشون کردم. چون افسانه و رویا هم نیومده بودند، جا برای دو نفر خالی داشتند! منم سریع ترتیبی دادم که بتونم 233 را در این ماموریت داشته باشم. یک ساعت تاخیر، به علاوه نیم ساعت دیگه، سبب شد که 233 در دقایق آخر بتونه رضایت یگان پیاده را جلب کنه و خودشو به پرواز برسونه. دوس داشتم ببینم 233 کیه که هم سوار موتور شده و گریز داشته... و هم سابقه 5 سال خدمت پیاده موفق و موثر داشته... و هم عشق درگیری هست و در پروندش نوشته بودن که معمولا دست خالی مبارزه میکنه اما قادر به شلیک 20 گلوله تک تیرانداز در طول 30 ثانیه و اصابت موثر هست!! ... و هم 27 سالش هست و شوهرش هم در حال حاضر از ارکان یکی از یگان های نظامی هست و دو تا پسر دو قلو هم داره... اینا به کنار... در پرونده عقیدتیش نوشته بود که حافظ خطبه غدیریه به صورت کامل و خطبه فدکیه به صورت کامل هم هست!! خانمی چهارشونه... بسیار جدی و با حیا... با ظاهری بسیار معمولی... با چادری فاطمی... بدون حتی یک ساک دستی... اومد داخل اتاق دوربین سالن فرودگاه و با صدایی نسبتا مردانه گفت: «سلام علیکم... 233 هستم... با نام عملیاتی مطهره ... بسم الله ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 مسافران پرواز شماره از تهران به مقصد اسلام آباد جهت دریافت کارت پرواز به خروجی دو مراجعه فرمایند! تا اینو شنیدیم، 233 یا همون مطهره گفت: «قربان! اجازه بدید تا دیر نشده برم آماده بشم!» گفتم: «خواهش میکنم. بفرمایید!» به قسمت خواهران امنیت پرواز رفت و بعد از حدود پنج دقیقه برگشت. با چه وضع و تیپی! با مانتو و روسری معمولی اما کاملا پوشیده و اسلامی. با اندکی آرایش.بسیار اندک... بدون چادر.حف با اون بود. اینقدر من درگیر مسائل خودم بودم که اصلا رعایت این مسائل امنیتی و عدم جلب توجه و. به ذهنم نمیومد. اما 233 به خوبی و با اشراف کامل این موارد را رعایت کرد و با تیپی ظاهر شد که اصلا کسی فکر مشکوکی به ذهنش خطور نکنه خیلی طبیعی سوار هواپیما شدیم. صندلی من و 233 کنار هم نبود. اما حواسم بهش بود. در کل مسیر پرواز که حدودا سه ساعت طول کشید اصلا نخوابید. هیچی به جز آب نخورد. روزنامه ورق میزد. بیرون نگاه میکرد... بقیش هم به قرآن کوچیک جیبی که داشت مشغول بود و قرآن میخوند و اما تاجزاده. رامین تاجزاده. با تیپ غیر رسمی و حدودا اسپرت به همراه دو تا زن سوار هواپیما شد. با ردیف های اطراف خودش گاهی حرف میزد و شوخی میکرد اطرافش همشون زن ها و دخترانی بودند که بوی گند و کثافت انواع لوازم آرایشی و ادکلن های متفاوتشون داشت حالت تهوع به بقیه میداد اینقدر وضعیت زننده ای داشتند که مونده بودم اینا تو مراسم عروسی و شوهایی که دارند، دیگه با چه تیپ و ظاهری حاضر میشند؟! هنوز از فرودگاه تهران خارج نشده بودیم که متاسفانه همشون کشف حجاب کردند! حتی بعضیاشون کیف میکاپشون آوردند بیرون و شروع به آرایش کردند! داشتم شاخ در میاوردم که اینقدر وضعشون چندش آور بود که حتی خانم های میهماندار هواپیما دو سه بار بهشون تذکر دادند بهشون میگفتند حداقل اجازه بدید از آسمان ایران خارج بشیم، بعدش هر کاری دوس دارین انجام بدید!!اما اونا گوششون به این حرفها بدهکار نبود جالب اینجا بود که 233 بین اون زن ها و دخترها نشسته بود. بدون هیچ گونه هماهنگی و یا برنامه قبلی. بعدا که ازش پرسیدم، گفت «آنالیزشون چندان دشوار نبود. برای پول درآوردن میرفتند کراچی و لاهور... دارن میرن برای شو و مدلینگ. اینقدر بعضیاشون شوق و شعف داشتند که خنده ها و حرف های زیادی میزدند و شوخی های عصبی میکردند. از ده نفری که من روی اونها دید داشتم، همون اول شب و قبل از صرف پذیرایی هواپیما، قرص جلوگیری خوردند و حتی به بقیه دوستاشون هم تعارف میکردند! در تمام طول این پرواز، رامین تاجزاده فقط گاهی با بقیه شوخی کرد و بقیه مدت پرواز را مشغول شوخی های رکیک و جسمی با دختر جوان کنار دستش بود! دو نفر از زن ها مدام خواب بودند. احتمال میدم مریض بودند و چندان حالت طبیعی نداشتند و. به اسلام آباد رسیدیم. پایتخت پاکستان. برای بار اولم بود که به اونجا میرفتم. شنیده بودم کلا ادارات و دستگاه های امنیتی اونجا چندان اهل همکاری و دلسوزی و. نیستند. اینو بچه هایی میگفتن که عمده ماموریت اونا به اسلام آباد و دیگر شهرهای پاکستان هست. نمیتونستم خودمو درگیر کارهای اولیه مربوط به خودمون بکنم. چون تا رسیدیم و وسایلمون را تحویل گرفتیم، دیدم که تاجزاده با زن ها و دخترایی که باهاش بود، به طرف درب خروج رفتند و خیلی شیک و راحت، سوار یکی از مینی باس های توریستی شدند که اصلا برای اونا اومده بود و منتظرشون بود! کلا از همین استقبال بدو ورودشون فهمیدم که همه چیز براشون از قبل به بهترین نحو برنامه ریزی شده و قرار نیست آب تو دلشون تکون بخوره. ما هم دو تا ماشین گرفتیم. ینی من و 233 جدا از هم شدیم اما با هم در تماس بودیم. مجبور شدیم فعلا ماشین فرودگاه بگیریم تا بعدا یه فکری به حال ماشین اختصاصی بکنیم. وقتی سوار شدیم و جداگانه تعقیبشون کردیم، 233 تماس گرفت و به نکته خوبی اشاره کرد و گفت: «قربان! شما فرمودید تعدادشون حدودا 20 نفر هست. اما من چشمی شمردم... بیست نفر نبودند... دقیقا 24 تا زن بود که با خود تاجزاده 25 نفر میشدند!» یه لحظه تو فکر رفتم... گفتم: «چیز خاصی ذهنتون را مشغول کرده؟» گفت: «نمیدونم اما اونجوری که شما گفتید، بچه های اداره تونسته بودند تعداد 20 تا زن را از طریق اون شماره ای که الان یادم نیست اسمش چی بود، رصد کنند و بفهمند که با هم هستند اما. الان 24 تا زن شدند... گفتم شاید نکته خاصی داشته باشه!» فورا پیامی به اداره دادم و ضمن شرح ما وقع درباره 4 نفر اضافه هم استعلام کردم این آخرین گزارش و ارتباط شهید شاهرودی با اداره بود. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صحيفه سجاديه ترجمه انصاريان.pdf
2.95M
👆👆 ✅صحیفیه‌ی سجادیه 👌ترجمه انصاریان 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 #نرم_افزار #اعتقادی #اخلاقی #تربیتی #کاربردی #دعا 4⃣ سایر نرم‌افزار های مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
matnnegar 501.apk
24.12M
👆👆 ✅متن نگار 5.0.1 منتشر شد: 👌متن نگار یا عکس نوشته ساز شامل موارد ذیل می باشد :  🌻امکان ذخیره عکس نوشته 🌻امکان ارسال 🌻جامدادی (دانلود فونت، استیکر و ...) 🌻سایه زنی متن و برچسب 🌻250 فونت زیبای فارسی و... 🌻گالری آنلاین  + به روزرسانی روزانه 🌻امکان استفاده از عکس های گالری 🌻امکان چرخش متن 🌻چکامه  (متن و شعر پیشنهادی) 👌و موارد دیگر... 💐قابل توجه همه کسانی که علاقه مند به ایجاد عکس نوشته با سلیقه خود هستند. 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 #نرم_افزار #کاربردی #تصویر #عکس_نوشته 4⃣ سایر نرم‌افزار های مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
4_5872736112144810734.apk
7.16M
👆👆 ✅نرم افزار«طلوع دانش» ⬇️ شامل؛ 💐زندگینامه امام باقر(ع) 💐حکمت ها 💐مرام سیاسی 💐مبارزات فرهنگی 💐سیره تربیتی و... 👌ویژه میلاد امام باقر علیه السلام 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 #نرم_افزار #اعتقادی #حدیث #کاربردی #همراه_با_اهلبیت 4⃣ سایر نرم‌افزار های مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ #آهای‌آهای🐢 #بچه‌هااای گل‌وگلاب🐬 🐑 سلاااام 🐓 🐸 #نقاشی 🐼 🐱 #کارتون 🐰 🐘 #شعر 🐷 🐼 #قصه 🐹
36.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ صلح بانان جهان قسمت 4 کیفیت عالی بفرست برا دوستات😍 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝🦂 @zekrabab125 🐔🐣🦄🐜🐍🦀🦂 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برا دوستات😍 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝🦂 @zekrabab125 🐔🐣🦄🐜🐍🦀🦂 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برا دوستات😍 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝🦂 @zekrabab125 🐔🐣🦄🐜🐍🦀🦂 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 قناری آی قناری عجب صدااااایی داری بخون بخون برامون ترانۀ بهاری صل علی محمد صلوات بر محمد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 قناری آی قناری کوچیک و بزرگ نداره صلوات بر پیغمبر شادی و شور می‌یاره صل علی محمد صلوات بر محمد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 قناری آی قناری وقتی می‌خوای بخوابی یواشکی چی می‌گی به من بده جوابی صل علی محمد صلوات بر محمد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝🦂 @zekrabab125 🐔🐣🦄🐜🐍🦀🦂 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿