😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1026
روزگاری که خوزستان شیر و رودخانه کارون کوسه داشت!
در این مطلب از حکایتی واقعی سخن می گوییم که سال های نه چندان دور در خوزستان اتفاق افتاده است.
این داستان واقعی در کتاب «یادی از شوشتر» نوشته زنده یاد محمدباقر نیرومند آمده که خواندنش خالی از لطف نیست.
در این کتاب آمده است: «در اوقاتی که شوشتر و اهواز از راه رود کارون با کشتی بخار رفت و آمد می کردند در سفری با کشتی در بین راه در جایی توقف کردیم که بیشه ای در آن حوالی بود.لحظه ای گذشت و صدای غرش شیری به گوش رسید که به سمت رودخانه می آمد مسافران بر عرشه کشتی برای تماشای شیر جمع شدند طولی نکشید که شیر پیدا شد و برای نوشیدن آب به کنار رودخانه رفت همین که پوزه خود را در آب کرد ، کوسه ای از میان آب هر دو لب شیر را گرفت. ((گاو کوسه نوعی از کوسه می باشد که سیستم بدنی آن شرایط زندگی در آب شیرین را نیز ایجاد میکند و در روزگار گذشته در رودخانه کارون وجود داشتند ، امروز گاهی اوقات در اروند رود دیده می شوند)) شیر از درد به هوا برجست و با دهان خون آلود غرش کنان به طرف بیشه گریخت ، ولی پس از قدری دویدن و غریدن دوباره از همان راه برگشت و در همان جا که زخم خورده بود ، بر روی چنگ نشست.
یک دست را بالا آورد و پوزه خود را روی آب نهاد و چون کوسه معمولا پس از شکار چند بار جولان و حمله می کند با احساس نزدیک شدن پوزه شیر به آب به طرف وی آمد. در این حال شیر با یک حرکت سریع ، کوسه را با چنگال قوی خود ربود و به بیرون پرتاب کرد و بر بالای او رفت و با چنگال او را از هم درید و راه خود را گرفت و رفت. همین که نزد لاشه کوسه رفتیم، در شکم پاره شده اش حلقه ای نقره ای که معمولا در آن زمان به مچ پا می کردند و آن را میل پا می گفتند ، یافتیم که معلوم بود پای کسی را خورده و میل پا در شکمش مانده است!
حال امروزه بر اثر شکار بیرویه خصوصا دوران قاجار شیر ایرانی منقرض شد.
روزگاری که خوزستان شیر و رودخانه کارون کوسه داشت!
در این مطلب از حکایتی واقعی سخن می گوییم که سال های نه چندان دور در خوزستان اتفاق افتاده است.
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1027
🔴 از هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری
زن جوانی در جاده رانندگی میکرد. برف کنار جاده نشسته بود و هوا سرد بود. ناگهان لاستیک ماشین پنچر شد و زن ناچار شد از ماشین پیاده شود تا از رانندگان دیگر کمک بگیرد.
حدود 45 دقیقه میﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺯﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻤﮏ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺷﻴﻦﻫﺎ یکی ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮی ﺭﺩ میﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﺎﻟﺘﻮی ﮐﺮمی ﺍﺻﻼ ﺗﻮی ﺑﺮﻑﻫﺎ ﺩﻳﺪﻩ نمیﺷﺪ.
ﺑﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﻳﺶ ﺣﺴﺎبی ﺑﺮﻑ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢﺗﺮ ﺩﻭﺭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ پشمیﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺭﻭی ﮔﻮﺵﻫﺎﻳﺶ ﮐﺸﻴﺪ.
بالاخره ﻳﮏ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻗﺪیمی ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍنی ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ. ﺯﻥ ، کمی ﺗﺮﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ. ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪ. ﺯﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ، ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ کسی ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﻣﺎی ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮی میﮐﻨﺪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ. ﺍﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی کمکش ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
زن جوان ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻖ ﺗﻖ ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺯﺩ و اشاره کرد که لاستیک درست شد. ﺯﻥ در حالی که مقداری پول در دستش داشت ﺍﺯ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻭی ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮف مرد جوان ﮔﺮﻓﺖ.
ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ، ﺑﺎ ﺍﺩﺏ ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍی ﺭﺿﺎی ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: "ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ، سعی ﮐﻨﻴﺪ ﺁﺧﺮﻳﻦ کسی ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ میﮐﻨﺪ."
ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺪﺍحافظی ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺍﺯ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻏﺬﺍی ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ یکی ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍنی ﮐﻪ ﻣﺎﻩﻫﺎی ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ میﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ گارسونی ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎنی ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻪ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺯﻥ ، ﻏﺬﺍیی 80 ﺩﻻﺭی ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ، ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺻﺪ ﺩﻻﺭی ﺑﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺍﺩ. ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ باقی مانده ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﻭقتی ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﺒﺮی ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ، ﺭﻭی ﻳﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬی ﺭﻭی ﻣﻴﺰ ﻳﺎﺩﺩاشتی ﺩﻳﺪﻩ میﺷﺪ.
ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻋﻼﻭﻩی ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺩﻻﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬی ﺑﺮﺍی ﻭی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﺍی ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺸﻮﺩ.
ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍی ﺁﻥ ﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ: "سعی ﮐﻦ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮی ﻧﺒﺎشی ﮐﻪ ﮐﻤﮏ میﮐﻨﺪ."
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ﺁهی ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍی ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ: ﺩﺭﺑﺎﺭﻩی زنی ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮی ﮐﺮﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﮐﺎفی ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.
ﻗﻄﺮﻩی ﺍشکی ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪی ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻥ ﺑﺮﺍی ﺭﺿﺎی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1028
✅ #حکایتی_خواندنی
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . .
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه .
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1029
✅ #تاریخچه_سقاخانه_اسماعیل_طلا
سقاخانه اسماعیل طلا، جا گرفته در مرکز صحن عتیق روبروی پنجره فولاد، سابقه ای طولانی دارد و از قدیمی ترین سقاخانه هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار نهاد و یکی از فرماندهان فتحعلی شاه، بهای روکش طلای آن را پرداخت.
ماجرا از این قرار است که بین سالهای ۱۱۴۴ تا ۱۱۴۵ ه.ق به دستور نادرشاه افشار سنگابی یکپارچه از سنگ مرمر که از جنگ هرات به غنیمت گرفته بود را در کنار جوی آبی که آن زمان از وسط صحن عتیق عبور میکرده نصب می شود تا مردم برای رفع تشنگی از آب درون این سنگ که سه کر گنجایش داشته، استفاده کنند.
چند سال بعد، یکی از سرداران فتحعلی شاه که جان وی را از خطری احتمالی نجات می دهد. آن زمان از طرف یکی از دول خارجه، بستهای به عنوان هدیه به دربار می رسد و شاه قصد گشودن آن را می کند اما اسماعیل خان که بسته را مشکوک می بیند درخواست دارد این کار در محوطهٔ کاخ به وسیلهٔ خدمتگذاران انجام شود تا احتمال سوء قصد از شاه دور بماند. اتفاقاً هنگام بازکردن، بسته منفجر می شود. شاه به رسم پاداش از دور اندیشی وی، هم وزن اسماعیل خان به او طلا اهدا می کند. او این طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب می کند تا گنبد و پایه های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود. از آن زمان سقا خانه را «سقاخانه اسماعیل طلائی» نام می گذارند. این سردار اهل مهدی شهر (سنگسر) سمنان بر فراز سنگاب پوششی هشت ضلعی و سقفی گنبدی شکل بنا و آن را طلا کاری می کند. سقف گنبدی شکل سقاخانه بر روی پایههایی از سنگ مرمر کندهکاری شده و کاشی قرار دارد و سطح آن از بالای کاشی پایهها با خشتهای مطلا و پیرامون آن با اسماء ا... تزيین شده است.
در گذشته آب سقاخانه اسماعیل طلایی از طریق چشمهای به نام چشمه گیلاس در فاصله ۴۸ کیلومتری مشهد امروز تامین میشد. بسیاری از زائران با آوردن قمقمه های خالی از این آب را برای تبرک و تیمن و بردن آن به شهر خود برمی دارند.
بسیارند آنها که با دلی صاف، آبی از سقاخانه حرم امام رضا (ع) به نیت شفای بیمارشان برده اند، بسیارند آنها که برای روشنی قلب و روحشان، جرعه از این آب را نوشیده اند، بسیارند آنها که به جای شمع، نذری کرده اند برای تامین روشنایی اطراف سقاخانه و لیوان هایی که در اختیار زائران قرار می گیرد و بسیارند آنها که هنوز به یاد لب تشنه حسین و مشک پرخون سقای کربلا و گلوی خشک شهید شش ماهه عاشورا، آب را با بغض و اشک می نوشند، در حرم امام رضا (ع) یه یاد جدشان امام حسین (ع) و مگر چنین آبی، جز روشنی است؟!
#مذهبی #آموزنده #عشاق_الرضا #عبادت #بندگی #نماز #صلوات #قرآن #آخرت #حیا #غیرت
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1030
🔹🔶خیلی زیباست بخونید🔶🔹
شبی شاه عباس با لباس مبدل در كوچهها ميگذشت كه به سه دزد برخورد كرد، شاه عباس وانمود كرد كه او نیز دزد است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود کنند دزدان گفتند ما هر يک خصلتی داريم كه به وقت ضرورت به كار می آيد، شاه عباس پرسيد چه خصلتی ؟
اولی گفت من با بو کردن ديوار هر خانهای می فهمم كه درون آن خانه طلا و جواهر وجود دارد يا نه تا به کاهدان نزنیم دومی گفت که من از هر ديواری به راحتی بالا میروم و سومی گفت من هم هر كس را يک بار ببينم بعد از آن او را در هر لباسی ببینم میشناسم، از شاه عباس پرسيدند حالا تو چه خصلتی داری كه بتواند مفيد باشد ، شاه فكر كرد و گفت من اگر ريش خود را بجنبانم میتوانم یک زندانی را آزاد کنم ، دزدها هم او را به جمعشان پذيرفتند وپس از سرقت طلاها را در محلی مخفی كردند.
فردای آن شب شاه دستور داد كه هر سه نفرشان را دستگير كنند وقتی دزدها را به دربار آوردند نفر سوم كه با يکبار ديدن هـمـه را می شناخت نگاهی به شاه کرد و این شعر را خطاب به او خواند :
ما همه كرديم كار خويش را
ای بزرگ آخر بجنبان ريش را ...
امروز هم یکی از آقایان دزدی میکند یکی دیگر اختلاس و يكی هم زمینها را با رفقایش تقسیم میکند و يكی هم ريش میجنباند و ما میمانیم با سفره خالی! :)
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1031
دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست..
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی❗️
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
سلامتی همه #پدر ها و #مادر ها #صلوات
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1032
ﺷﻌﺮ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺝ ﻣﯿﺮﺯﺍ
✅ #ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ_ﺑﺎﺧﺮ !
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕوﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺭﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺧﺮ ﺩﻭﺭ ﺯ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﺎﺭﻭ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﺮ ﻣﻌﺪﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺖ ﺯ ﺧﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ
ﻣﻨﺴﻮﺥ ﺷﺪﺳﺖ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ..
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
Modafean_11.mp3
12.22M
✅ کتاب صوتی #دیدار_پس_از_غروب
✍ #روایت_زندگی
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی🌷
👌👌👌فوق العاده است.
#قسمت :یازدهم
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
Modafean_12.mp3
15.56M
✅ کتاب صوتی #دیدار_پس_از_غروب
✍ #روایت_زندگی
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی🌷
👌👌👌فوق العاده است.
#قسمت :دوازدهم
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📣 #رمان شماره #چهارده
🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی
❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب
📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
📓 تعداد صفحات 171
.
👇👇👇👇👇
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_ودو
اين بار عاطفه طرف فاطمه گرفت.
- خب چه اشكالي داره. عوضش براي آينده ات هم خوبه. يه چيزي ياد ميگيري تا كمتر از مادر شوهرت غر بشنوي.😄
اما جوابش را ثريا داد:
- تو ميخواي ازدواج كني، بايد تمرين كني. ما براي چي ياد بگيريم؟😜
عاطفه- نه اين كه تو تا آخر عمرت ور دل مامان جونت ميموني و هميشه اون برات اين كارا رو ميكنه! نه عزيز دلم! اين شتريه كه در خونه همه مون خوابيده.😅
ثريا دوباره ناراحت شد. اما فقط لبهايش را گزيد تا چيزي نگويد. فهيمه اما گفت:
- واقعا كه خيلي مسخره است!
را حله پرسيد: -چي؟
فهیمه- اين شتريه كه در خونه همه مون قراره بخوابه!😕
راحله- چه طور؟! تو ناراحتي؟
فهیمه- نه! من با ازدواج مشكل ندارم، ولي اين زور نيست كه ما توي اين چند روز اين همه راجع به نقش زنها توي سرو كله مون زديم، شعار داديم، هوار كشيديم، حنجره خودمون رو پاره كرديم، آخرش هم بريم بشينيم گوشه خونه و خودمون رو با شستن ظرفها و پخت و پز سرگرم كنيم.🙁
ثريا آه عميقي از سينه بيرون داد.
- اي بابا چه اهميتي، چه نقشي؟! چه كشكي؟! چه ماستي؟! بابا زندگي ما زنها امروزه در چندتا چيز خلاصه شده. اگه پولدار باشيم و كلفت داشته باشيم كه كار هامون رو انجام بده، صبح تا شب نشستيم جلوي ميز آرايش و به خودمون ميرسيم تا عصر بريم مهموني هفتگي و جلسه فال قهوه و صد جور مهموني ديگه! موقعي هم كه خونه ايم بشينيم پاي تلفن و با اين و اون حرفهاي صد تا يه غاز بزنيم.
عاطفه سوالش را با يك چشمك همراه كرد:
-و اگه بي پول باشيم...؟ 😉
ثریا- اگه هم بي پول باشيم و كلفت نداشته باشيم كی كارهامون رو انجام بده، خودمون بايد صبح تا شب رو توي يه آشپز خانه چرب و دود گرفته صبر كنيم و هي پياز داغ سرخ كنيم و لاستيكي بچه رو عوض كنيم. اين هم شد زندگي؟! من كه از يه چنين نقش با اهميتي دلم به به هم ميخوره!
عاطفه خنده تمسخر آميزي كرد:
- حالا فكر ميكني شوهر اين خانم هاچه گلي به سر عالم و خودشون زدن كه زن هاشون نزدن، فكر ميكني شوهر اون زني كه توي آشپز خانه چرب و دود گرفته سر ميكنه، توي قصر كار ميكنه يا پشت كامپيوتره! نه عزيزدلم، نه خاله جون! شوهر اون زن هم يا كوره پز خونه و كار خونه عرق ميريزه يا توي يه مغازه نيم متر تاريك توي يه محله درب و داغون!
راحله زير لب غرغر كرد: -اينكه جواب نشد!😐
فاطمه اول رو به همه بچهها كرد:
- منم با قسمتي از حرفهاي ثريا موافقم. اينكه ما زنها خودمون رو دست كم گرفتيم. در عين حال، خیلي از اين زنها و مردها هم چاره اي به جز سر بردن در يه زندگي سخت و فقيرانه ندارن.
و بعد رو به ثريا كرد:
- به نظر خود تو، نقش زن يا مهمترين نقشش در خانواده يه يا چي بايد باشه؟
ثريا شانه هايش را بالا انداخت:
- من از كجا بدونم. من كه هنوز ازدواج نكردم!😕
فاطمه- پس بدون وقتي هم كه ازدواج كني وضعت خيلي بهتر از زنهايي كه مسخره شون كردي نيست😊
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وسه
فاطمه- چون اون زنها هم نه قبل از ازدواجشون ميدونستن كه چه كاره ان، نه بعد از ازدواجشون فهميدن.
💭من هر چه به زندگي خودم مراجعه ميكردم،
ميديدم هيچ وقت از اينكه مادرم هنر پيشه معروفي بود، خوشحال نشدم دلم ميخواست كمي هم در خانه نقش يك مادر فداكار را بازي كند. ولي هيچ وقت رويم نشد اين را به خودش بگويم.😒 اما به اين بچهها كه ميتوانستم بگويم:
من- به نظر من، مهمترين نقشي كه زن داره، اينه كه #مادرخوبي باشه! حالا در اين زمينه هر كاري كه به اين نقشش كمك كنه هم جزو وظايفش محسوب ميشه و هيچ عيبي هم براي اون محسوب نميشه.
فاطمه پرسيد:
- براي اين حرفت دليلي هم داري؟
من- فكر كنم ما در بحثي كه قبل از اين با هم ديگه داشتيم، به اين نتيجه رسيديم كه #يكي از #هدفهاي تشكيل خانواده #حفظ_بقاي_نسله! به نظر من، اين نسل بايد #پرورش_خاصي هم پيدا كنه و از #سلامت روحي و جسمي بر خوردار باشه. چون اگه #هدف فقط توليد مثل و باقي موندن نسل بود، انسانها هم ميتونستن مثل #حيوانات زندگي كنن و احتياجي به تشكيل يه خانواده دائم نداشتن!
فهيمه پرسيد:
- حالا با اين اوصاف، چرا ما اين نقش رو فقط در وجود زن منحصركنيم؟ اگه مرد و زن با همديگه تشكيل خانواده دادن و هر دو پدر و مادر بچه محسوب ميشن پس #هردوي اونها هم بايد در تربيت بچه نقش داشته باشن!
حرف فهيمه هم خيلي بي ربط نبود. اما به نظرم رسيد كه او در جايي اشتباه ميكند ولي من جوابي برايش نداشتم پس فقط كمي من من كردم. بالاخره فاطمه به كمك اومد.
فاطمه- درسته! مسلما هر دوي اونها در تربيت بچه نقش دارن، اما براي يكي از اونها #نقش_اصلي اش محسوب ميشه و براي يكي #نقش_فرعي!
فهیمه- چرا؟
فاطمه- چون كه زن به خاطر همون #استعدادهايي كه گفتيم خلقت در وجودش گذاشته، #آمادگي_بيشتري براي تربيت و پرورش بچه داره. چون كه رحم در وجود زن قرار داده شده، و اين زنه كه نه ماه #جنين رو در وجود خودش حمل ميكنه و با خون خودش به اون غذا ميده. همين مادره كه در #دوسال_اول زندگي، طفل را از وجود خودش تغذيه ميكنه و شير ميده. حتي از لحاظ #ساختمان_جسماني هم نوع استخوان بندي زن به شكلي طراحي شده كه آمادگي بيشتري براي نگه داري كودك داره! مثلا، استخوان شانه و بازوي او به شكليه كه هنگام بغل كردن كودك كمتر خسته ميشه. حالا شما همه اين مسايل رو بذارين در كنار #محبت_وعاطفه_بينهايت_مادري وجود فرزندش رو از مهرو محبت سيراب ميكنه، و همين عاطفه است كه ميتونه به فرزندش اعتماد به نفس، نيروي مقاومت، عشق به اطرافيان و همه خصوصيات خوب دنيا رو عطا كنه! بچهها فكر نكنين🌸 #مقام_مادري، 🌸مقام كميه. مقام خيلي بلنديه. البته مادر بودن به معناي به دنيا آوردن بچه نيست. 👈 #مادربودن يه #صفته، يه #مرتبه است كه شايد هر زني هم نتونه به اون برسه. ببين! كسي كه مادر باشه، فقط به بچه خودش محبت نمي كنه! بلكه #همه_بچهها رو دوست داره! اگه يه بچه گرسنه اي ببينه، سعي ميكنه هر طوري شده اونو سير كنه! اگه جون بچه اي در خطر باشه، با اين كه گاهي گفته ميشه كه خانمها ترسو ترن، ولي اون كسي كه اول پيش قدم ميشه براي نجات اون بچه، يه مادره. 👈چون در مادر، چيزي به نام بخل وجود نداره.👉 اون زنيه كه وجودش مالامال از حس زيباي مادرانه شده و
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وچهار
فاطمه- ....و دلش ميخواد مرتب اين #فيض رو به همه برسونه. براش فرقي نمي كنه كه اين بچه خودشه يا بچه كس ديگه اس. ممكنه بعضي از زنها هيچ وقت بچه دار نشن، ولي به اين مرتبه برسن. گاهي ديدم كه خانم ۲۵ ساله اي تونسته از نظر روحي مادر مرد بزرگ ۳۵ ساله اي بشه و اون شوهر احساس كنه كه اون همسرش نيست، مادرشه! يعني اينقدر حس مادري و لطف و محبت در وجود او ديده كه اون رو #مادر ميبينه.
راحله لبخند كوتاهي زد و گفت:
- بايد اعتراف كنم كه دست كم توي اين يه قسمت منم با فاطمه هم عقيدم، چون كه خود من از اين كه دستم به زنگ ميرسيد ولي از زير پنجره آشپزخانه صدا ميزدم، "مامان در رو باز كن" چون دلم ميخواست زود تر صدايش را بشنوم كه ميگفت: "اومدي دختر گلم"! و واي به اون روزي كه مادر حواسش پرت بود و "گلم" رو يادش ميرفت بگه. فقط ميگفت: " اومدي دخترم"، اون روز انگار غم دنيا رو توي دل من ميريختن.😊
فاطمه با احساس و هيجان تاكيد كرد:
- بله! چون ما #معناي_دوستي رو اولين بار در #مادر ميبينيم و حس ميكنيم، نه در پدر! حتي خدا رو هم #اول در چهره مادر ميبينيم و بعد كه بزرگتر شديم روي اون فكر ميكنيم. چرا؟
💖چون مادر الهه عشق است.💖خداي محبته! ما اين خداي زميني رو ميبينيم و از طريق اون خداي آسمون رو حس ميكنيم. چون لطف، محبت و رحمت از #صفات_الهيه است كه در #وجودزن #تجلي كرده. به همين علت هم خيلي از بچههايي كه به اندازه كافي از محبت مادرشون سيراب شدن، مومن تر و خدا پرست تر از كساني اند كه از مادرشون اين محبت رو نچشيدن. اين زيباترين نقطه ايه كه زن ميتونه به اون برسه.
فاطمه چند لحظه اي ساكت شد. نگاه آرامي به همه بچهها كرد و انگار نكته تازه اي به ذهنش رسيد:
- شما 🌸حضرت زهرا (س)🌸 رو ببينين! به نظر من #اوج_اين_مقام هستن! زيباترين و بهترين لقب هاشون هم به همين مقام اشاره ميكنه:
"ام ابيها" (س)، "ام الائمه" (س)، "ام الحسنين" (س)،
چون كه حضرت زهرا (س) از #كودكي هم #مادر بود. وقتي كه مشركان روي سرو صورت حضرت رسول (ص) خاك ميريختن، ايشون ميرفتن سر كوچه ميايستادن تا پدرشون بياد و اون وقت ايشون ميدويدن جلو حضرت راه ميرفتن.
از همين جا تا يه چند جمله اي بغض گلوي فاطمه را گرفت:
- اونوقت، اون دستهاي كوچولوشون رو باز ميكردن و جلو حضرت ميگرفتن وسعي ميكردن با دستهاشون جلوي چيزهايي رو بگيرن كه به سمت پيامبر پرتاب ميشه بعد هم حضرت رسول (ص) رو ميبردن خونه و با پارچههاي نرم و كاسه آبي كه قبل اماده كرده بودن، سرو صورت پيامبر رو پاك ميكردن. و روي زخماشون مرهم ميذاشتن. اين حس، حس يه مادره!😢
فاطمه چند لحظه صبر كرد، انگار شك داشت كه حرفش را بزند يا نه.
- و #مهمترين_ابزار اين مقام، #عاطفه ست. چون اين عاطفه است كه زن رو با دست خالي به استقبال همه اين خطرات ميفرسته. همين عاطفه ست كه ميتونه شبهاي زيادي مادر رو بالاي سر فرزندش بيدار نگه داره تا از اون مراقبت كنه.
در همين حين عاطفه هم تند تند به سمت زمين خم و راست ميشد وتواضع ميكرد:
_خواهش ميكنم! خواهش ميكنم! شرمندم نكنين! وظيفه مه! 😁
ولي فاطمه انقدر ناراحت 😞به نظر ميرسيد كه اصلا متوجه حركات عاطفه نشد.
- و اين همان عواطف و احساساتيه كه ما در اين چند روز به خاطر داشتنش خجالت ميكشيديم و اينقدر تحقيرش ميكرديم. مرتب و به بهانههاي مختلف سعي ميكرديم وجودش رو در خودمون انكار كنيم. فقط به خاطر اينكه ثابت كنيم هيچ فرقي با مردها نداريم.😞 درصورتي كه ميخوام بگم فرق داريم چون هيچ وقت، هيچ مردي حاضر نيست دو سال تمام هر شب، چند بار از خواب بيدار بشه تا فرزندش رو شير بده و نه تنها احساس رنج و زحمت از اين كار نداشته باشه، بلكه از اين فداكاري لذت هم ببره😒
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وپنج
💭نميدانم صحبت از فداكاريهاي مادر بود كه دوباره فاطمه را بر سر نشاط آورد يا حرفي كه ميخواست بزند، اينقدر شيرين بود كه دوباره لبخند زد:
فاطمه- به به! واقعا كه بزرگان دين ما چه زيبا گفتن: "شرافت مادري از شرافت پدري بيشتر است! "☺️
💭براي چند لحظه دلم از شدت غرور و به خاطر اين حرف فاطمه مالش گرفت! "كاش مادرم هم ميشنيد! " 😞تقريبا ميشد گفت كه روي حرف فاطمه بيشتر با راحله بود.
چون اين راحله بود كه در اين چند روز مرتب سعي ميكرد عاطفي بودن زنها را موجب ضعفشان بداند. خودش هم متوجه شد و سعي كرد به گونه اي از خودش دفاع كند.
راحله- درسته منم قبول دارم كه در اين چند روز كمي در مورد احساسات زنها بي انصافي به خرج داديم. ولي حتي وجود اين احساسات هم دليل نميشه كه زن مجبور بشه كلفتي و كنيزي مرد رو بكنه!
فاطمه- خب نكنه!
راحله هم اولش مث ما باورش نشد كه فاطمه چنين حرفي زده باشد. فكر كرديم شايد طعنه ميزند. اما فاطمه كاملا جدي به نظر ميرسيد. راحله پرسيد:
راحله- يعني چه كه "نكنه! " مگه ميتونه چنين كارهايي رو نكنه!😟
فاطمه- كدوم كارها رو؟😊
راحله- اينكه بايد صبح تا شب تو خونه جون بكنه، خونه و زندگي روتميز كنه، به بچهها برسه، به شوهرش رسيدگي كنه، تاشب "آقا" راحت و آسوده بيان تو خونه و تازه ليوان آب رو هم زن بايد به دستش بده.😕
فاطمه- خوب اگه راضي نيست و دلش نميخواد، چنين كاري رو نكنه. هيچ كس هم نميتونه مجبورش كنه، دست كم از جانب دين!😎✌️
💭من هم مثل بقيه باورم نميشد فاطمه چنين نظري داشته باشد. 😳😟😧به همين دليل هم همه با تعجب به همديگر نگاه ميكردند. 😳😳انگار ميخواستند مطمئن شوند كه يا خواب ميبينند يا بيدارند. فاطمه كه اين بهت وحيرت بچهها را ديد، ترجيح داد خودش توضيح بدهد
فاطمه- ببين اگه ما بخواهيم نظر دين رو درباره نقش زن درخانه وخانواده بدونيم، دين هيچ وقت نگفته كه زن وظيفه داره كه توي خونه كار كنه و اگه اين كار رو نكنه گناه كرده.😊 اگر هم حواستون پيشه #قَيّموميت مرد بر زنه كه قبلا هم گفتم، اين قيموميت فقط در موارد محدوديه كه قبلا هم توضيح داديم.
👈نه در ظرف شستن 👈و خونه تميز كردن، 👈يا حتي شير دادن بچه!
💢زن اگه نخواد ميتونه هيچ كدوم از اين كارها رو انجام نده يا در قبالش از شوهرش پول بگيره!💢
البته اشتباه نكنين!، #دين به زنها توصيه نكرده چنين كاري رو بكنن، يعني، در قبال كارهاشون پول بگيرن. اتفاقا مرتب هم سفارش كرده كه در محيط خانواده #محبت و دوستي حاكم باشه و زن اين كارها رو هم از روي همين محبت انجام بده. منتهي اگه قرار شد كه مرد اين محيط محبت رو از بين ببره و از زن #سوءاستفاده كنه، دين اجازه چنين كاري رو به مرد نميده و به زن اجازه ميده تا جلوي اين سوء استفاده رو به اين شكل بگيره.👉
بااينكه به نظر ميآمد بچهها تا حد زيادي قانع شده باشند، ولي انگار فاطمه هنوز نكتههاي بيشتري داشت كه بگويد
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وشش
فاطمه- يه چيز ديگه هم كه الان راجع به اون بحث "قيموميت" يادم اومد اينه كه ما اين همه از اول تا حالا راجع به نقش زن و مقام مادريش صحبت كرديم. ميبينيم طبيعت خيلي به #زن اهميت داده، يعني زن رو #محور حفظ بقاي نسل انسان كرده وتمام لوازم وامكاناتي روهم كه لازم داره در اختيارش گذاشته. مثل #استعدادهاي درونيش. اما هنوز نيازهاي بيرونيش مونده كه يك كسي بايد بياد و اين نيازها و احتياجاتش رو تامين كنه تا زن با خيال راحت به ايفاي نقش خودش در صحنه خانواده بپردازه؟! البته بخشي از اين احتياجات هم #نيازهاي_معنوي_وعاطفي زنه كه شوهرش بايد به خوبي اونها روتامين كنه!
💭بايد اعتراف كنم كه از اين توضيح، كلي كيف كردم. 😌شايد هم به همين علت بود كه فوري يك مثال برايش آوردم:
من- من فكر ميكنم ما اين رابطه رو در تئاتر هم به اين شكل داريم كه هنر پيشه روي صحنه تئاتر بايد به دستورات كارگردان گوش كنه. چون خيلي از مسائل كه روي صحنه است به عهده كارگردانه. اما به هر جهت همه چيز، حتي دستورات مدير صحنه هم در اين جهته كه هنر پيشه نقشش رو به بهترين شكل اجرا كنه.
طبق معمول اعتراض راحله توي ذوقم زد.😕
- اما همين قدرت كارگردان يا مرد باعث شده كه مردها بتونن هر چي خواستن بگن و هيچ كس هم ازشون باز خواست نمي كنه.😐
فاطمه جواب داد:
-اولا چون چند تا كارگردان، هنر پيشهها رو ميذارن سركار و اونها رو اذيت ميكنن، دليل نميشه كه ما منكر نقش كارگردان در اجراي تئاتر بشيم.
ثانيا اشتباه تو ام مثل خيلي از مردها همين جاست كه فكر ميكني كسي از اونها باز خواست نميكنه. در صورتي كه خداوند متعال در قبال هر #قدرت و #استعدادي كه به هر شخص ميده، بعدا گزارش كار ازش ميخواد و او رو #بازخواست ميكنه. مثل مديري كه يه سازمان رو اداره ميكنه، ممكنه كه كارمند زير دستش نتونه ازش باز خواست كنه، ولي وزير كه بالادست اين مديره ميتونه چنين كاري رو بكنه.
ثريا اعتراض كرد:
- اي بابا! ما كه نميتونيم همه چيزو بندازيم به #آخرت و بگيم كه ان شاءالله خدا جزاي اين مرد رو ميده! اين زن امروز داره زجر ميكشه.🙁
فاطمه- اون كه من گفتم جنبه آخرتي اش بود، در #دنيا هم قانون وضع شده براي همين ديگه، قانون به مرد چنين اجازه اي نميده كه هر بلايي خواست سر زنش بياره. البته به اين نكته هم اشاره كنم كه اين ظلمها #درهمه_دنيا وجود داره، يعني هيچ قانوني هنوز نتونسته جلو اين #ظلمها رو بگيره. چون بعضي از اين مسائل به گونه اي هستن كه با قوانين مدني يا حتي اخلاقي حل نمي شه، بلكه بايد بينش فرد از اساس تغيير كنه. در اين زمينه اسلام علاوه بر پيش بيني هاي حقوقي و سفارشات زياد اخلاقي، ميخواد بينش جنس مرد رونسبت به زن اصلاح كنه. در مورد ارتباط زن و شوهر، اسلام با هر گونه ظلمي كه به همسر بشه، از هر دو طرف، چه زن و چه مرد،مخالفه!
راحله با لحني معترضانه گفت:
- به همين دليله كه در قرآن به مردها سفارش شده كه زنها شون رو بزنن
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وهفتم
فاطمه - نه راحله جون! اين شيوه بحث و قضاوت كردن درست نيست.😊
راحله- مگه چه عيبي داره؟
فاطمه- عيبش اينه كه نه خودت به قبل و بعدش توجه ميكني و نه در بحث اجازه ميدي كه بقيه از اونها اطلاع پيدا كنن. اينطوري نميشه جوانب مختلف يه مسئله رو بررسي كرد. و در نتيجه به راحتي هم نميشه به حكمتش پي برد.
راحله- خوب حالا اگه ممكنه شما اين آيه رو بگين تا ببينيم حكمتش چيه!
فاطمه چند لحظه چشمهايش را بست. مكثي كرد و گفت:
- اين مسئله در ✨آيه۳۴ سوره نساء✨آمده: "زنهايي رو كه نگرانيد درمسائل #زناشويي #نافرماني كنند، #نصيحتشان كنيد، و بعد از #خوابگاهشان دوري كنيد و اگر باز هم تمكين نكردند آنها را #بزنيد. پس اگه #اطاعت_كردند ديگه به اين راه ادامه #ندهيد! "
راحله خنديد. خنده اي كه بيشتر عصبي بود تا از روي شادي يا نشاط:
- خب چه فرقي كرد؟ گفته بود اگه زنتون به حرف شما گوش نكرد، اونها رو بزنيد، يا به طور مودبانه ادب كنيد، غير از اينه؟😏
جمله آخر، رو به همه گفت. فاطمه هم گفت:
فاطمه- بله، غير از اينه!😊
❌اولا كه اين اطاعت در هر موردي نيست. فقط در مورد #تمكين زن در امور #زناشويي حكم داده. پس اگه در غير اين امور باشه، و زن از مرد اطاعت نكنه، مرد حق دست درازي به سمت اون #نداره.
فهيمه هم به جبهه راحله پيوست:
- بسيار خوب حالا فرض ميكنيم كه موارد كاربرد اين حكم، محدود بشه. ولي اين چيزي از زشتيه اين حكم كم
نميكنه.😐
فاطمه- ببين بچه ها! قبول دارين كه اسلام در محدوده خانواده براي هر دو طرف حقوقي قرار داده كه هر دو موظفن به اين حقوق عمل كنن. يعني زن بايد در مسائل زناشويي از مرد تمكين كنه و مرد هم بايد خرج و نفقه زن رو بده، درسته؟!👌
فهیمه- درست!
فاطمه- پس اين حقيه كه هر مردي بر گردن زنش داره. حالا اگه يكي از اين دو طرف حق خودش رو ادا نكرد. چه اتفاقي ميفته؟
👈اگر مرد به وظيفه اش عمل نكنه، زن حق داره كه به دادگاه يا حاكم شرع يا هر مرجع ديگه از مرد شكايت كنه و در صورتي كه مرد حاضر نشه حق زن رو بده، اون رو به زور ازش ميگيرن. حتي اگه شده اموال شخصي مرد رو ضبط كنن.
👈اما موقعي كه زن از مرد در مسائل زناشويي تمكين نكنه، مرد #نميتونه براي حل اين مسئله به كسي مراجعه كنه. چون مقوله اي نيست كه مرد پاي كس ديگه اي رو وسط بكشه.👌 در حقيقت هيچ كس ديگه خارج از فضاي خانواده، نميتونه در اين مورد زن رو وادار به اداي حق مرد بكنه و چون مسئله ايه كه به غريزه و طبيعت زن و مرد مربوطه، به طور معمول و در اثر پافشاري دو طرف ميتونه به دعوا كشيده بشه.👉
عاطفه ادامه داد:
-و چون مرد هم از زن قوي تره، طبيعتا زن در اين دعوا از مرد شكست ميخوره!
من پرسيدم:
- پس چه كار بايد كرد؟
راحله شانه هايش را بالا انداخت، فهيمه و سميه هم جوابي نداشتند. ثريا زير لب گفت:
_من فقط اينو ميدونم که بعضي از زنها تا كتك نخورن آدم نميشن.🙁
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وهشتم
چشمهاي راحله از تعجب گرد شد.😳
- ثريا!
ثريا اما جواب نداد، حتي نيم نگاهي هم به راحله نكرد. باز هم گفت:
ثریا- كتك هميشه هم بد نيست بعضي وقتها ميتونه به عنوان آخرين راه حل، مناسب باشه، دست كم عقدههاي آدم خالي ميشه.
فهيمه متعجب با خودش زمزمه كرد:
- خداي من اين دختر چقدر از زنها متنفره!😟
ثريا باز هم چيزي نگفت. اما فاطمه در مورد ثريا هم موضع گرفت:
فاطمه- نخير اسلام با اين شدت و با اين نيت كه به #قصدخالي_كردن_عقدهها باشه، #مخالفه.
بلكه يه راه حل تربيتي سه قسمتي تعيين كرده كه حتي المقدور، وضع، پيچيده تر نشه.
👈1⃣يعني اول از مرد خواسته كه با زن به شكل #دوستانه با اندرز و نصيحت طرف بشه و سعي كنه تا جايي كه امكان داره، قضيه رو با خيرو خوشي برطرف كنه.
حالا اگه اين راه نتيجه نداد،
👈2⃣اون وقت به مرد سفارش كرده كه چند وقتي از زن #دوري كنه نه اينكه خانه و زندگيش رو رهاكنه وبره، بلكه در روايت تصريح شده كه مرد با پشت كردن به زن در بستر، به او بي اعتنايي كنه. حتي اين به روانشناسي زن مربوط ميشه كه معمولا در چنين حالتي، يعني بعد از اينكه به زن محبت شده و او ناز كرد اگه اين محبت از او دريغ بشه، زن زودتر آشتي ميكنه.
👈3⃣در آخر اگه اين راه هم نتيجه نداد، اسلام به مرد اجازه داده كه با زن #برخورد كنه. منتها به خاطر اينكه اين مسئله به خشونت و گستاخي هاي زياد كشيده نشه، به مردها سفارش شده اين زدن به شكل كاملا #نرم و #آهسته اي باشه. يعني به شكلي كه هيچ اثري از خودش به جا نذاره و به حد #پرداخت_ديه نرسه. البته اين نحوه زدن در روايات تصريح شده و حتي بيان شده كه اين❌ "زدن" با چوب نازك مسواك❌ باشه! و اين مسئله نبايد زدو خوردهاي خشن خانوادگيرو در ذهن تداعي كنه. و اگه بعد از چنين برخوردي، زن تمكين كرد، مرد ديگر حق ادامه دادن به برخوردش رو نداره. و الا اين خيلي سادگي و بي انصافيه كه ما فكر كنيم قران به مرد اجازه داده كه هر ظلمي رو به زن انجام بده.
- راحله خواست باز هم ادامه دهد:
"آخه...! "
انگار هنوز هم به حرف فاطمه اعتراض داشت. اما فاطمه گفت:
- اگه حرف منو قبول ندارين، به آيههاي ديگر قران مراجعه كنين. در قرآن اومده ✨"و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنو اليها و جعل بينكم موده ورحمه".✨ ديگه صريح تر از اين ميخواين؟! ميگه كه ما براي شما همسراني قرار داديم تا در كنار انها آرامش پيدا كنين و بين شما دوستي و رحمت قرار داديم. توجه كنين! اين آيه اشاره به همون بحثي داره كه گفتيم خداوند در وجود زن و مرد، استعدادهاي مختلف ولي تكميل كنندهایي رو قرار داده كه بدون همديگه احساس آرامش و راحتي! ولي توجه كنين كه محور اصلي تحقق اين سه مورد در خانواده بر دوش زنه. يعني وظيفه اصلي زن همينه كه اين #آرامش، مودت و رحمت رو در خانه و خانواده ايجاد كنه
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
بینوایان(جلد دوم_کوزت).pdf
10.13M
📕 بینوایان
✍ #ویکتور_هوگو
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
Homa(wWw.Roman4u.iR).apk
1.08M
📑 رمان هما
🎭 #عاشقانه
✨ #ریپوست #درخواستی
✍ نویسنده: allium
📝 خلاصه:
رمان در مورد دختریست به نام هما.هما
عاشق و دلباخته.عاشقِ فرید.فرید هم مثل هما عاشق و شیفته ست اما این عشق و شیفتگی برای همای قصه نیست.همای قصه این بار همای سعادت نیست ... همای حسرت است.با این حال چرخش زمین و زمان...
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
تفسیر نور《سوره تکاثر》.pdf
180.2K
♦️کتاب تفسیر نور
♦️سوره تکاثر
♦️به صورت pdf
#استاد_قرائتی
#تفسیر_نور
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
FaceArt.apk
2.84M
پول آتلیه نده و خودت عکساتو ویرایش کن☝️
📥پیشنهاد ویژه روز ✨ 30
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
✋سلام دوستان گلم💐 ✍درباره داستانهای کوتا ✍درباره داستانهای بلند ✍درباره کتابهای صوتی ✍درباره کتابها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐢 #بچههای گلم 🐬 کارتون آوردم 🐌
🐑 سلاااام بچههای نازنینم 🐓
🐸 #نـــقـاشـــی 🐼
🐱 #کــارتــون 🐰
🐘 #شـعــر 🐷
🐼 #قصه🐥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ رمضان 🌷🌷
#بسیار جالب و زیبا
#جهت اجرا در مراسمات ❤️
#محتوای کودک
#محتوایی زیبا برای فرزندان شما 🌺
🎀🎀🎀🎀
#کانونی گرم برای فرزندان شماست
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
بازی های قرآنی.pdf
536.8K
#بازی های قرآنی
#استاد افشاری
#رمضان
🌺🌺🌺🌺
👈قرآن
👈رمضان
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
قــرآن
قرآن رو که میخونیم حرف میزنه خداوند
با آیه های قرآن میده به ماهزار پند
قصه داره آیه هاش قصه خوب وزیبا
قصه هایی که بوده قبل ازماتوی دنیا
قصه پیغمبرا آدمای خیلی خوب
قصه حضرت نوح که ساخت یک کشتی ازچوب
قصه خوب موسی که روز وشب دعاکرد
قصه خوب یوسف که بیرون اومد ازچاه
یوسفی که قشنگ بود خیلی قشنگترازماه
قرآن رویاد بگیریم سرکلاس قرآن
باخوندن قصه ها ش پندی بگیریم از آن
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿