😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#شصتودوم
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه
بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند یک روز یکی از بازرگانها نقشهای کشید و شبانه به انبار پنبه تاجر دستبرد زد.
شب تا صبح پنبهها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانهی خودش انبار کرد.
صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبههایش به غارت رفته است.
به نزد قاضی شهر رفت و گفت:
خانه خراب شدم،
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند.
اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبهها را
قاضی گفت:
به کسی مشکوک نشدید؟
ماموران گفتند: چرا بعضیها درست جواب ما را نمیدادند ما به آنها مشکوک شدیم.
قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید.
ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت: به کدام یک از اینها شک داری؟
تاجر پنبه گفت: به هیچ کدام
قاضی فکری کرد و گفت:
ولی من دزد را شناختم!!!
دزد بیچاره آنقدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آئینه برود و پنبهها را از سر و ریش خودش پاک کند.
ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند.
قاضی گفت: دزد همین است.
تاجر گفت: همین حالا مامورانم را میفرستم تا خانه ات را بازرسی کنند.
یکساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبهها در زیرزمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
از آن به بعد میخواهند بگویند که آدم خطاکار خودش را لو میدهد میگویند:
پنبه دزد، دست به ریشش میکشد.
🌺
﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽
﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴