😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
🔴 #داستان_جذاب
✅ #عروسی_ما_در_بهشت_خواهد_بود!، بخش
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹ربيع بن خُثَيم از عابدان و زاهدان زمانش بود. اين عابد حقيقی كه از روی معرفت، خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ را عبادت ميكرد، در بيشتر عمرش روزها روزه میگرفت و شبها تا صبح مشغول عبادت میشد. او خواب را از گِرد خيمهی چشمانش فراری داده و از بیخوابی، بسیار لاغر شده بود.
🔹روزی دخترش به او گفت: «پدرجان! چه کسی را بيشتر از همه دوست داری؟» ربیع پاسخ داد: «حضرت محمّد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ را.» دخترش گفت: «پدر! به حقّ آن حضرت، لحظهای استراحت كن و بخواب.»
🔹ربيع خوابید و در خواب به او گفته شد: «در شهر بَصره بانویی به نام ميمونهی زَنگی هست که همسر تو خواهد شد.»
🔹ربيع به بصره رفت. عابدان و زاهدان آنجا، به پيشوازش آمدند، مَقدمش را گرامی داشتند و علّت سفرش به شهرشان را پرسیدند. او گفت: «میخواهم ميمونهی زنگی را دريابم تا بدانم که چگونهزنی است.»
🔹گفتند: «زنی عابد و زاهد است که گوسفندان مردم را به چَرا میبَرد و دستمزدی را كه برای این کارش میگیرد، به فقرا میدهد و هر شب فرياد برمیآورد: "آهای! مردم! عَجَب دوستدار خدا هستيد!"»
🌿 عجَبًا لِلمُحِبِّ كَيفَ يَنام! / كُلُّ نَومٍ عَلَی المُحِبِّ حَرام
🌿 #خواب، آن كس كند كه خام بوَد / خواب بر عاشقان، حرام بوَد
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹... ربيع نشانیاش را پرسید و پیش او رفت. ديد که در یک بيابان، گرگی مشغول چَرانيدن گوسفندان او است و خودش دارد نماز میخواند!
🔹هنگامی که نمازش تمام شد، ربيع با صدای بلند گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا مَيمونَة!» او پاسخ داد: «عَلَيکَ السَّلامُ يا رَبيع!»
ـ چگونه مرا شناختی؟!
ـ کسی كه مرا به تو شناساند، تو را هم به من شناساند و آن عروسی در بهشت موعود خواهد بود!
ـ از چه زمانی گرگها با گوسفندها آشتی كردهاند؟!
ـ از روزی که من از خدا اطاعت میکنم. تا من از اطاعت او دست برندارم، گرگها گوسفندان مرا نمیدرند.
🔹سپس میمونه به ربیع رو کرد و گفت: «ای ربيع! برایم آياتی از قرآن بخوان.» ربيع اين آيات مبارکه را تلاوت کرد: «اِنَّ لَدَينا اَنكالًا و جَحيمًا و طَعامًا ذا غُصَّةٍ و عَذابًا اَليمًا؛ [قطعاً در نزد ما عذابهایی سخت و آتشی پُرشعله و غِذایی گلوگیر و عذابی پُردرد است.]»
🔹هنوز آيه به پایان نرسیده بود كه ميمونه فریادی کشید و جان به جانآفرين تسليم كرد!
🔹ربيع نقل کرده است: «جمعی از زنان آمدند که همراه خود، كفن و حَنوط (دارویی خوشبو که پس از غسلدادن مرده به او میزنند) برای او آورده بودند! از آنان پرسيدم: "شما از كجا فهمیدید كه او از دنیا رفت؟" گفتند: "او هميشه دعا میكرد كه خدايا! مرگ مرا در حضور ربيع بن خثيم قرار بده. هنگامی که شنيديم كه تو پیش او آمدهای، فهمیدیم كه دعایش مستجاب شده است."»
مشاهدهی داستانهای دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/05/153/
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد